رمان کوری نوشتهی ژوزه ساراماگو چاپ سیوهشتم بهار ۱۴۰۲
داستان این رمان از پشت چراغ قرمز یک چهارراه در كشوري بينام آغاز میشود. راننده اتومبیلی به ناگاه دچار کوری میگردد. به فاصله اندکی، افراد دیگری که همگی از بیماران یک چشمپزشك هستند، دچار کوری میشوند. پزشک با معاینه چشم آنها درمییابد که چشم این افراد کاملاً سالم است، اما آنها هیچ چیز نمیبینند. جالب آن است که بر خلاف بیماری کوری که همه چیز سیاه است، تمامی این افراد دچار دیدی سفید میشوند. پزشک میفهمد که این نوع کوری است که به چشم ارتباطی پیدا نمیکند. از طرف دولت، تمامی افراد نابینا جمعآوری و در یک آسایشگاه جمع ميكند. پزشک نیز خود دچار این بیماری میشود. پلیس برای جلوگیری از شیوع بیماری، پزشک را نیز روانه آسایشگاه میکند. همسر پزشک نیز به دروغ به کوری تمارض میكند تا در کنار شوهرش باشد. آنها به آسایشگاه ميبرند. نیروهای امنیتی برای افراد غذا تهیه میکنند، اما برای عدم سرایت کوری تنها غذاها را تا در آسایشگاه حمل میکنند. نابینایان برای تقسیم غذا با هم درگیر میشوند. کم کم
خوی حیوانی افراد در این وضعیت فلاکتبار بروز میکند. عدهای از کورها كه پيش از اين اپيدمي هم كور بودند، تحویل غذا را به دست میگیرند و غذا را به افراد دیگری میفروشند. کورها برای زنده ماندن از تمامی چیزهای باارزش خود میگذرند تا جایی که افراد زورگیر مسلح اما كور از زنها و دختران كورهاي ديگر هم نميگذرند و در اين ميان تنها زن دکتر عاشقانه در بهبود وضعیت افراد میكوشد، اما به هیچ عنوان اجازه نمیدهد کسی حس كند بیناست.
☘🌿☘🌿☘
https://t.me/+9X57vikioVxiMGI0
داستان این رمان از پشت چراغ قرمز یک چهارراه در كشوري بينام آغاز میشود. راننده اتومبیلی به ناگاه دچار کوری میگردد. به فاصله اندکی، افراد دیگری که همگی از بیماران یک چشمپزشك هستند، دچار کوری میشوند. پزشک با معاینه چشم آنها درمییابد که چشم این افراد کاملاً سالم است، اما آنها هیچ چیز نمیبینند. جالب آن است که بر خلاف بیماری کوری که همه چیز سیاه است، تمامی این افراد دچار دیدی سفید میشوند. پزشک میفهمد که این نوع کوری است که به چشم ارتباطی پیدا نمیکند. از طرف دولت، تمامی افراد نابینا جمعآوری و در یک آسایشگاه جمع ميكند. پزشک نیز خود دچار این بیماری میشود. پلیس برای جلوگیری از شیوع بیماری، پزشک را نیز روانه آسایشگاه میکند. همسر پزشک نیز به دروغ به کوری تمارض میكند تا در کنار شوهرش باشد. آنها به آسایشگاه ميبرند. نیروهای امنیتی برای افراد غذا تهیه میکنند، اما برای عدم سرایت کوری تنها غذاها را تا در آسایشگاه حمل میکنند. نابینایان برای تقسیم غذا با هم درگیر میشوند. کم کم
خوی حیوانی افراد در این وضعیت فلاکتبار بروز میکند. عدهای از کورها كه پيش از اين اپيدمي هم كور بودند، تحویل غذا را به دست میگیرند و غذا را به افراد دیگری میفروشند. کورها برای زنده ماندن از تمامی چیزهای باارزش خود میگذرند تا جایی که افراد زورگیر مسلح اما كور از زنها و دختران كورهاي ديگر هم نميگذرند و در اين ميان تنها زن دکتر عاشقانه در بهبود وضعیت افراد میكوشد، اما به هیچ عنوان اجازه نمیدهد کسی حس كند بیناست.
☘🌿☘🌿☘
https://t.me/+9X57vikioVxiMGI0