دست بندارو با دقت از کشو بیرون میکشید و در همون حین سعی داشت با صدای خشدار شدهش به دخترش هشدار بده که اینبار قراره فرق داشته باشه،دستاش به مچ پاهاش بسته میشن و تنها کاری که میتونه بکنه رسوندن ناله هاش به گوش های نیازمند مردشه.پس بعد از اتمام مقدماتی که همیشه با ظرافت انجام میشد اجازه داد خوی سلطهگرش به خوبی توی تخت نمایان بشه و اولین قدم واسه شکوندن این حفاظ فرد آروم پاره کردن لباس های نازک تن دختر بود پس.....