کتابخانه‌ی یونان و روم باستان


Гео и язык канала: не указан, не указан
Категория: не указана


مجموعه‌ی آثار ادبا، شعرا، اندیشمندان و دانشمندان یونان و روم باستان
مدیر کتابخانه:
@Hamy1985

Связанные каналы

Гео и язык канала
не указан, не указан
Категория
не указана
Статистика
Фильтр публикаций


✳️ ۲۹ اسفند، زادروز پرویز ناتل خانلری (۱۲۹۲-۱۳۶۹)

✍ من فارسی را عزیز می‌دارم و به خود می‌بالم که این زبان من و کسان من است. زبانی که شیرینی آن را دشمن و دوست و خویش و بیگانه چشیده‌اند، زبانی که سعدی بدان غزل سروده است و در دورترین نقطهٔ آسیا، قرن‌ها پیش از این مطربان چینی غزلش را به گوش جهان‌گردان اندلس خوانده‌اند.

نزد من وطن آن نیست که شما می‌پندارید. این چهار خط فرضی که دور ایران کشیده‌اند وطن مرا محدود نمی‌کند. هر جا که فرهنگ ایرانی هست وطن من است؛ زیرا در آنجاست که روح من و ذوق من آشنا می‌یابد و به گمان من وطن آنجاست که آشنایی هست. نمی‌گویم که فرهنگ همان زبان است؛ اما زبان هم یکی از اجزاء فرهنگ است و جزء بزرگی است.

زبان‌شناسی و زبان فارسی، پرویز ناتل خانلری، چ دوم، توس، تهران، ۱۳۶۶، ص ۱۷۵.

✍ کتابخانه‌ی یونان و روم باستان
@Graecia_et_Roma




✍ نگارش تاریخ زنان فیلسوف به ما نشان می‌دهد که ما از همان دوران باستان فیلسوف زن داشته‌ایم. برای مثال به اسم دیوتیما بر می‌خوریم که در رساله‌ی ضیافت افلاطون آمده او معلم سقراط بوده است. ولی بررسی پژوهشگران نشان می‌دهد همه اصرار داشته‌اند که این شخصیت خیالی است. در حالی که هیچ یک از شخصیت‌های دیالوگ‌های افلاطون، با این قطعیت بیان نشده که خیالی هستند. بررسی‌ها نشان داده تنها دلیل رد چنین شخصیتی، مربوط به زن بودن او بوده است.
البته درباره‌ی این شخصیت، در مطالب زنانه‌نگر و فمینیستی، همه نمی‌گویند این زن وجود تاریخی داشته است، ولی برخی هم می‌گویند این زن وجود داشته و تفکرش مستقل از تفکر افلاطون و سقراط بوده است. از این رو می‌توانیم نتیجه بگیریم او، آدم مستقلی بوده است. و البته فیلسوفان دیگری مانند نوسباوم و ایریگاری می‌گویند اساساً او با زبان خودش حرف نزده است، و اصلاً در مهمانی حضور نداشته، بلکه از او نقل قول شده، و ما به این دلیل نمی‌توانیم او را جدی بگیریم.

✍ دکتر مریم نصر اصفهانی

✍ کتابخانه‌ی یونان و روم باستان
@Graecia_et_Roma




📜 تصویری از جناب فیثاغورس را در دستنویسی کهن خدمتتان تقدیم می‌نمایم.

🔸 ويُقال هو أوّل فَيلسوفٍ اجتمعتْ إليْه التلامِذة

#فیثاغورس

✍ کتابخانه‌ی یونان و روم باستان
@Graecia_et_Roma




میوه ممنوع

آگوست تولموش، ١٨۶۵

#روز_زن

@neocritic

✍ کتابخانه‌ی یونان و روم باستان
@Graecia_et_Roma




مرگ سافو، میگل کاربونل سِلوا، اسپانیا (۱۸۵۴-۱۸۹۶)

****

(To a young man)

Stand up and gaze me as a friend
to friend
I ask you to reveal
the naked beauty of your eyes.

****

(برای یک جوانمرد)

برخیز! و در من خیره شو!
چنانکه دوستی به دوستی خیره شود.
آنگاه من زیباییِ عریانِ چشم‌هایت را
آشکار خواهم کرد.

سافو (۶۳۰ تا ۵۷۰ پیش از میلاد)

✍ کتابخانه‌ی یونان و روم باستان
@Graecia_et_Roma




‍ ✍ کم کم رفت و آمد من با مرحوم دهخدا بسیار شد. در آن زمان شروع کرده بود به تألیف و تدوین امثال و حکم معروف خود. هر هفته روزهای پنجشنبه، اول شب چند‌تن از ما در خانه آن مرحوم جمع می‌شدیم. در آن زمان خانه‌ای در خیابان خانقاه در زاويه کوچه ظهيرالاسلام کرایه کرده بود. در خانه در هشتی کوچکی باز می‌شد و در دست راست هشتی در اطاق نشیمن او بود که سه پله بالا می‌رفت و سه در رو به حیاط داشت. مرحوم عباس اقبال آشتیانی و مرحوم رشید یاسمی و مرحوم عبدالحسین هژیر و آقایان نصراله فلسفی و مجتبی مینوی و من مدت‌های مدید در همان خانه گرد می‌آمدیم و سه چهار ساعت اول شب را با او بودیم.

در همان زمان آقای مسعود فرزاد و بزرگ علوی و دکتر پرویز ناتل خانلری و مرحوم صادق هدایت نیز مرتبا با یکدیگر محشور بودند و حلقه‌ای داشتند. نام ما را گذاشته بودند «ادبای سبعه، و چون ایشان چهار تن بودند به شوخی نام حلقه خود را گذاشته بودند «ادبای ربعه» یعنی کلمه جعلی از «ربع» ساخته بودند.
پیداست که هر هفته نقل مجلس ما در خانه دهخدا مسائل ادبی بود. همین که مجلس گرم می‌شد پیر‌مردی که سال‌ها خدمت او را می‌کرد یک سینی از تنقل که در این مورد به آن به اصطلاح خاص «مزه» می‌گویند با آنچه با آن می‌آشامند می‌آورد و روی فرش جلو ما می‌گذاشت و برخی با مرحوم دهخدا هم پیاله می‌شدند.

مرحوم دهخدا پی در پی سیگار می‌کشید و خاکستر سیگار و چوب سوخته کبریت را هرجا می رسید می‌انداخت. از عجایب این بود که قلم و دوات مرتبی نداشت و بارها شد که با سر سوخته کبریت چیزی نوشت و یادداشت کرد. خدا می داند چند بار دیدم که در پی مداد خود می گردد و هرگز به یاد نمی‌آورد آن را کجا گذاشته است. روی هر کاغذ پاره ای که می‌یافت یادداشت می‌کرد. مکرر روی پاکت شیرینی یا میوه و روی کاغذ پاره ای که سیگار در آن پیچیده بودند در حضور من چیزی می نوشت. گاهی قوطی خالی کبریت را پاره و روی چوب سفید آن یادداشتی میکرد.

تهران، ۹ مهرماه 1338
✍ سعید نفیسی، خاطرات ادبی و سیاسی و جوانی

✍ کتابخانه‌ی یونان و روم باستان
@Graecia_et_Roma


✍ وصیت‌نامه‌ی علامه دهخدا روی قوطی سیگار: فیش‌های لغت در دست آقای دکتر معین خواهد بود. از الف تا یا نوشته شده است. هیچ چیز از آن نباید افزود و کاست.
موزه دهخدا شمیران

امروز سالروز درگذشت دهخداست.

✍ کتابخانه‌ی یونان و روم باستان
@Graecia_et_Roma




آتنی‌ها به حدی در اندیشه و بیانش از دیگر انسان‌ها پیشی گرفته‌اند که تربیت یافتگان مکتبش آموزگاران عالم شدند و این مکتب باعث شد نام هلاس یا هلن، دیگر منتسب به نژاد نماند بلکه «عقلانیت عام» را تداعی کند، پس عنوان هلنی درجه‌ای از تربیت یافتگی است نه اصل و نسب.

ایسوکراتس (۴۳۶ تا ۳۳۸ پیش از میلاد)

✍ کتابخانه‌ی یونان و روم باستان
@Graecia_et_Roma




📌 «در تاریخ فلسفه، مترجمان چندان چهره‌‌های به چشم‌آمدنی‌ای نیستند اما بدون زحمات طاقت‌فرسای مترجمان نهضت ترجمه، فلسفه‌ی اسلامی اصلا به وجود نمی‌آمد».

✍ ریچارد والزر، "از یونانی به عربی، رساله‌ای در فلسفه‌ی اسلامی"، انتشارات دانشگاه هاروارد، ۱۹۶۲، صص ۷-۸). @YMirdamadi

✍ کتابخانه‌ی یونان و روم باستان
@Graecia_et_Roma






جلسه چهارم تاریخ فلسفه (سقراط)

@madrasefalsafe


✍ امروز در کلاس تاریخ فلسفه‌ام به مبحث جذاب سقراط رسیدم وسط درس نکته‌ای به ذهنم رسید که بازگویش اینجا هم بد نیست.
امروز در نهایت فهمیدم که علت اصلی اینکه آتنیان کمر به قتل سقراط بستند در نهایت چیزی نبود جز خریت محض آریستوفانس که در نمایشنامه‌ی لوده‌ای دهها سال قبل خواسته بود کمی بخندد و شوخی‌ای با سقراط کند و وسط لودگی‌هایش «سقراط مردی است که خدایان را تمسخر می‌کند» و «جوانان را گمراه می‌کند» هم آمده بود. چیزی که از شوخی به اتهام تبدیل شد! و نهایتاً به قتل سقراط، مهم‌ترین متفکر همه‌ی اعصار و قرون، منتهی شد.
چیزی که سقراط در دفاعیه‌اش به آن اشاره کرد. و گفت که ذهنیتی که آریستوفانس با آن شر و ورهایش ایجاد کرد، تصور هیأت منصفه را امروز مسموم کرده است. یک شاعر احمق در خاطره‌ی ملت از سه سوفیست در دادگاه دولت، خطرناک‌تر بود. البته سقراط شب قبل از مرگش به «شعر» فکر می‌کرد و تازه داشت عمق و زیبایی شعر را درک می‌کرد. اما شاعری او را به کام مرگ فرستاده بود! بی هیچ دلیلی فقط از روی عمقِ حُمق!
فلسفه هرگز با شعر مشکل نداشته است. این برخی شاعران‌اند که انتقام میتوس را از لوگوس با لودگی می‌گیرند.
در مقام یک عدد فلسفه‌لرز، عارضم به حضور گل‌تان که شاید شعر در نهایت چیز مهمی باشد، اما عمده‌ی آنچه شاعر در حوالی‌ام دیده‌ام بقایای میتولوژی بوده‌اند.

ببینید دوستان
وصف «بزرگ‌ترین متفکر اعصار و قرون» برای سقراط، عبارتی از سر تفنن یا بزرگ‌نمایی نبود. سقراط «کلید» اصلی کل فلسفه‌ی غرب است و به اصطلاح فلسفه‌ی غرب و کلیت تمدن غرب یک «روح سقراطی» دارد (غرب در اینجا شامل فارس و عرب و ترک و کرد هم می‌شود از نظر من).
این روح، فلسفی غرب نهایتاً پس از عصر روشنگری بعد از سقوط نظام هگلی، دچار «بحران» می‌شود. نسخه‌هایی جدی از مواجه با این "بحران"، به قول مارکوزه، "نیچه" و "هوسرل"‌اند که اولی هدفش نوعی انفجار درونی این روح است و دومی احیاء آن. برای مکتب فرانکفورت با تبعیت از نیچه، بحران «نتیجه‌ی» روحِ سقراطی است، برای عمده‌ی جریان پدیدارشناسی به تبع هوسرل، بحران نتیجه‌ی «دور شدن» یا فراموشی روح سقراطی است. بنابراین، در قرائت نیچه‌ای روح سقراطی انحرافی از روح زندگی بوده که به نهایت آن در عصر خودش رسیده است، مثلاً ترویج نوعی اتوس آپولونی. اما در قرائت هوسرلی (که من بدان وفادارترم) روح سقراط اصل زندگی بود و سنت‌های متافیزیکی خاصه متافیزیک دینی بعدی، انحراف از این معیار.
نکته‌ی پیچیده این است که خود نیچه در عمق مطلبش به اندازه قرائت‌هایی که مثلاً در ایران از او می‌شود ضدسقراطی نیست، هدف‌اش به قول دلوز «ریوِرز» در عین «ریزرِو» افلاطون (یا سقراط) است. خود نیچه می‌گوید «آنقدر به افلاطون نزدیکم که نمی‌توانم با او مخالف نباشم». به هر حال، مواجهه‌ی نیچه (سپس مکتب فرانکفورت و برخی پساساختارگرایان) با سقراط، به نظر من حساس‌ترین جای کار ایشان است و نباید کودکانه و سطحی قرائت شود.
علت این امر این است که سقراط قلب تفکر لوگوسی یونانی در آن پرسشگری مداوم از و ناظر به خود زندگی و مواجه با هم میتوس و هم سفسطه است، دست ما خاصه در این جامعه از او به‌طور مطلق گسسته شود باب هرگونه خرافه و تعصبی گشوده خواهد شد.
چنانکه هوسرل در خطابه وین در باب بحران بشریت اروپایی می‌نویسد:
«اروپا دو راه بیشتر ندارد: یا «بازگشت به روح سقراطیِ اروپایی یا سقوط درون توحش و بربریت محض».
پس توجه کنید سقراط برای من شخص نیست، قرائتی به نظر من اصیل از کلیت روح فلسفه است.
همچنین به مباحثی از خود دریدا توجه بفرمایید در کتاب نوشتار و تفاوت که کمابیش روشن می‌سازد که روح اروپای مد نظر هوسرل، درون مقوله‌ی "یوروسنتریسم" نمی‌گنجد. اینجا صحبت از یک روح پرسشگری نقادانه‌ی رادیکال است، نه مباحث جغرافیای سیاسی.

توضیح: با مزه اینکه اروپا بلافاصله پس از آن جمله هوسرل، تصمیم قاطع گرفت و درون توحش و بربریت محض با استارت جنگ جهانی دوم سقوط کرد. (و این کتاب سقراط نبود که دست هیتلر بود بلکه اراده معطوف به قدرت نیچه بود (ولو حالا خواهرش دستهایی ظاهرا توی آن کتاب برده بود. اما به هر حال خیلی ساده لوحانه است که سقراط را مسبب فاشیسم بدانی!)).

این جلسه چهارم دوره «تاریخ فلسفه» ماست که مشخصا راجع به سقراط حرف زده ام. و فکر می کنم لازم است همه دوستان صحبتهایم درباره سقراط را بشنوند. حالا درست است که جلسه ای از یک دوره است اما زیاد هم بریده از کانتکست نیست و خودش تقریبا لکچر مستقلی است. (دوره هم در جریان است تکمیل بشود در سایتم که به زودی دوباره راه خواهد افتاد در دسترس خواهد بود).

✍ علی‌نجات غلامی

✍ کتابخانه‌ی یونان و روم باستان
@Graecia_et_Roma

Показано 20 последних публикаций.

203

подписчиков
Статистика канала