✍ کم کم رفت و آمد من با مرحوم دهخدا بسیار شد. در آن زمان شروع کرده بود به تألیف و تدوین امثال و حکم معروف خود. هر هفته روزهای پنجشنبه، اول شب چندتن از ما در خانه آن مرحوم جمع میشدیم. در آن زمان خانهای در خیابان خانقاه در زاويه کوچه ظهيرالاسلام کرایه کرده بود. در خانه در هشتی کوچکی باز میشد و در دست راست هشتی در اطاق نشیمن او بود که سه پله بالا میرفت و سه در رو به حیاط داشت. مرحوم عباس اقبال آشتیانی و مرحوم رشید یاسمی و مرحوم عبدالحسین هژیر و آقایان نصراله فلسفی و مجتبی مینوی و من مدتهای مدید در همان خانه گرد میآمدیم و سه چهار ساعت اول شب را با او بودیم.
در همان زمان آقای مسعود فرزاد و بزرگ علوی و دکتر پرویز ناتل خانلری و مرحوم صادق هدایت نیز مرتبا با یکدیگر محشور بودند و حلقهای داشتند. نام ما را گذاشته بودند «ادبای سبعه، و چون ایشان چهار تن بودند به شوخی نام حلقه خود را گذاشته بودند «ادبای ربعه» یعنی کلمه جعلی از «ربع» ساخته بودند.
پیداست که هر هفته نقل مجلس ما در خانه دهخدا مسائل ادبی بود. همین که مجلس گرم میشد پیرمردی که سالها خدمت او را میکرد یک سینی از تنقل که در این مورد به آن به اصطلاح خاص «مزه» میگویند با آنچه با آن میآشامند میآورد و روی فرش جلو ما میگذاشت و برخی با مرحوم دهخدا هم پیاله میشدند.
مرحوم دهخدا پی در پی سیگار میکشید و خاکستر سیگار و چوب سوخته کبریت را هرجا می رسید میانداخت. از عجایب این بود که قلم و دوات مرتبی نداشت و بارها شد که با سر سوخته کبریت چیزی نوشت و یادداشت کرد. خدا می داند چند بار دیدم که در پی مداد خود می گردد و هرگز به یاد نمیآورد آن را کجا گذاشته است. روی هر کاغذ پاره ای که مییافت یادداشت میکرد. مکرر روی پاکت شیرینی یا میوه و روی کاغذ پاره ای که سیگار در آن پیچیده بودند در حضور من چیزی می نوشت. گاهی قوطی خالی کبریت را پاره و روی چوب سفید آن یادداشتی میکرد.
تهران، ۹ مهرماه 1338
✍ سعید نفیسی، خاطرات ادبی و سیاسی و جوانی
✍ کتابخانهی یونان و روم باستان
@Graecia_et_Roma
در همان زمان آقای مسعود فرزاد و بزرگ علوی و دکتر پرویز ناتل خانلری و مرحوم صادق هدایت نیز مرتبا با یکدیگر محشور بودند و حلقهای داشتند. نام ما را گذاشته بودند «ادبای سبعه، و چون ایشان چهار تن بودند به شوخی نام حلقه خود را گذاشته بودند «ادبای ربعه» یعنی کلمه جعلی از «ربع» ساخته بودند.
پیداست که هر هفته نقل مجلس ما در خانه دهخدا مسائل ادبی بود. همین که مجلس گرم میشد پیرمردی که سالها خدمت او را میکرد یک سینی از تنقل که در این مورد به آن به اصطلاح خاص «مزه» میگویند با آنچه با آن میآشامند میآورد و روی فرش جلو ما میگذاشت و برخی با مرحوم دهخدا هم پیاله میشدند.
مرحوم دهخدا پی در پی سیگار میکشید و خاکستر سیگار و چوب سوخته کبریت را هرجا می رسید میانداخت. از عجایب این بود که قلم و دوات مرتبی نداشت و بارها شد که با سر سوخته کبریت چیزی نوشت و یادداشت کرد. خدا می داند چند بار دیدم که در پی مداد خود می گردد و هرگز به یاد نمیآورد آن را کجا گذاشته است. روی هر کاغذ پاره ای که مییافت یادداشت میکرد. مکرر روی پاکت شیرینی یا میوه و روی کاغذ پاره ای که سیگار در آن پیچیده بودند در حضور من چیزی می نوشت. گاهی قوطی خالی کبریت را پاره و روی چوب سفید آن یادداشتی میکرد.
تهران، ۹ مهرماه 1338
✍ سعید نفیسی، خاطرات ادبی و سیاسی و جوانی
✍ کتابخانهی یونان و روم باستان
@Graecia_et_Roma