🌖از موارد چالش برانگیز که طی #تجربه_نزدیک_مرگ گزارش شده است تجربه خروج از بدن افراد نابیناست. این که فرد یا افرادی که به طور مادرزادی نابینا بوده و هیچ تجربه ای از دیدن ندارند بتوانند بدن خود و دیگر اتفاقات اطراف آن را مشاهده کنند پرسش های مهمی را پیش روی محققان تجربه نزدیک به مرگ قرار داده است.
🌖 #کنت_رینگ یکی از فصول کتاب خود را به «نام درس هایی از نور» به تجربیات نزدیک به مرگ افراد نابینا اختصاص داده است. در این فصل وی درباره تجربه کنندگانی صحبت کرده است که طی تجربه ی خویش قادر به دیدن بوده اند در حالی که چشمان آنها در دنیای مادی توانایی دیدن نداشته است. وی این حالت را وضعیتی متمایز از آگاهی متعالی دانسته و آن را «چشمِ ذهن» می نامد.
🌖 افرادی که از زمان تولد نابینا هستند قادر به ادراک دنیای دیداری که ما در زندگی روزانه تجربه می کنیم نیستند. برای نابیناهای مادرزاد توانایی دیدن یک مفهوم انتزاعی است. آنها دنیا را تنها از روی حواس شنوایی، لامسه، چشایی و بویایی درک می کنند. حتی رویاهای این افراد نیز شامل مولفه های دیداری نیست، اگرچه ممکن است شامل حواس دیگر مانند شنیداری و لامسه باشد. با این حال هنگامی که برخی از این افراد تجربه نزدیک به مرگ را پشت سر می گذارند می توانند رویدادها و اشیای خاصی را مشاهده کنند.
🌖 از مشهورترین گزارش های مربوط به تجربه نزدیک به مرگ نابینایان، تجربه فردی به نام #ویکی است که به دلیل آسیب هایی که بدو تولد به کاسه چشم، عصب بینایی و کورتکس بینایی او وارد آمد قادر به دیدن نبود. وی دو بار تجربه ی نزدیک به مرگ را پشت سر گذاشته است. یکی در سن 12 سالگی به علت عارضه ی آپاندیس و دیگری در سن 22 سالگی در پی تصادف شدید با اتومبیل. اولین باری که او توانست در زندگی، دیدن را تجربه کند، هنگام تجربه اول او بود که طی آن خروج از بدن را تجربه کرد. طبق گفته های ویکی، محتوای هر دو تجربه یکی بودند اما تجربه ای که در پی تصادف برای او پیش آمد واضح تر و با جزییات بیشتری بود. وی می گوید:
🌖«من در زندگی هیچ چیزی را ندیده ام، نه نوری، نه سایه ای، هیچ چیز. بسیاری از مردم از من می پرسیدند که آیا رنگ سیاه هم دیده ام؟ نه!. من حتی رنگ سیاه هم ندیده ام و در رویاهام نیز هیچ تجربه دیداری نداشته ام. همه چیز برای من از طریق شنیدن، لمس کردن، چشیدن و بوییدن تجربه شده است.»
🌖 وی در ادامه درباره تجربه خروج از بدنش اظهار می دارد:
«به خاطر می آورم که داشتم از بالا اتفاقاتی که در اتاق عمل می افتاد را می دیدم. خیلی ترسناک بود چون اصلا به ادراک اشیا با دیدن عادت نداشتم. بعد از مدتی حلقه ازدواج و موهایم را دیدم. با خودم می گفتم، آیا این بدن من است؟ آیا من مرده ام؟ آن ها (کادر پزشکی) دائم می گفتند: ما نمی توانیم کاری کنیم. نمی شود او را برگرداند. آن ها داشتند تمام سعیشان را می کردند. من دیگر فهمیده بودم که این بدن من است و در حال حاضر از آن جدا شده ام. داشتم با خودم فکر می کردم که چرا این افراد این قدر ناراحت و پریشانند. بعد با خودم می گفتم، خوب! من در بیرون بدنم هستم و نمی توانم به آن ها چیزی بگویم که بشنوند. همزمان با این افکار به سقف نزدیک و نزدیک تر شدم. احساس جالبی بود. آزاد و رها بودم و هیچ نگرانی از اینکه به چیزی برخورد نکنم نداشتم.»
تجربه ویکی با بازگشت دردناکی به بدن تمام می شود:
«بعد به بدنم بازگردانده شدم. بسیار دردناک و سخت بود. ناخوش احوال و مریض بودم.»
🦋واکاوی تجارب نزدیک به مرگ🦋
@irannde
🌖 #کنت_رینگ یکی از فصول کتاب خود را به «نام درس هایی از نور» به تجربیات نزدیک به مرگ افراد نابینا اختصاص داده است. در این فصل وی درباره تجربه کنندگانی صحبت کرده است که طی تجربه ی خویش قادر به دیدن بوده اند در حالی که چشمان آنها در دنیای مادی توانایی دیدن نداشته است. وی این حالت را وضعیتی متمایز از آگاهی متعالی دانسته و آن را «چشمِ ذهن» می نامد.
🌖 افرادی که از زمان تولد نابینا هستند قادر به ادراک دنیای دیداری که ما در زندگی روزانه تجربه می کنیم نیستند. برای نابیناهای مادرزاد توانایی دیدن یک مفهوم انتزاعی است. آنها دنیا را تنها از روی حواس شنوایی، لامسه، چشایی و بویایی درک می کنند. حتی رویاهای این افراد نیز شامل مولفه های دیداری نیست، اگرچه ممکن است شامل حواس دیگر مانند شنیداری و لامسه باشد. با این حال هنگامی که برخی از این افراد تجربه نزدیک به مرگ را پشت سر می گذارند می توانند رویدادها و اشیای خاصی را مشاهده کنند.
🌖 از مشهورترین گزارش های مربوط به تجربه نزدیک به مرگ نابینایان، تجربه فردی به نام #ویکی است که به دلیل آسیب هایی که بدو تولد به کاسه چشم، عصب بینایی و کورتکس بینایی او وارد آمد قادر به دیدن نبود. وی دو بار تجربه ی نزدیک به مرگ را پشت سر گذاشته است. یکی در سن 12 سالگی به علت عارضه ی آپاندیس و دیگری در سن 22 سالگی در پی تصادف شدید با اتومبیل. اولین باری که او توانست در زندگی، دیدن را تجربه کند، هنگام تجربه اول او بود که طی آن خروج از بدن را تجربه کرد. طبق گفته های ویکی، محتوای هر دو تجربه یکی بودند اما تجربه ای که در پی تصادف برای او پیش آمد واضح تر و با جزییات بیشتری بود. وی می گوید:
🌖«من در زندگی هیچ چیزی را ندیده ام، نه نوری، نه سایه ای، هیچ چیز. بسیاری از مردم از من می پرسیدند که آیا رنگ سیاه هم دیده ام؟ نه!. من حتی رنگ سیاه هم ندیده ام و در رویاهام نیز هیچ تجربه دیداری نداشته ام. همه چیز برای من از طریق شنیدن، لمس کردن، چشیدن و بوییدن تجربه شده است.»
🌖 وی در ادامه درباره تجربه خروج از بدنش اظهار می دارد:
«به خاطر می آورم که داشتم از بالا اتفاقاتی که در اتاق عمل می افتاد را می دیدم. خیلی ترسناک بود چون اصلا به ادراک اشیا با دیدن عادت نداشتم. بعد از مدتی حلقه ازدواج و موهایم را دیدم. با خودم می گفتم، آیا این بدن من است؟ آیا من مرده ام؟ آن ها (کادر پزشکی) دائم می گفتند: ما نمی توانیم کاری کنیم. نمی شود او را برگرداند. آن ها داشتند تمام سعیشان را می کردند. من دیگر فهمیده بودم که این بدن من است و در حال حاضر از آن جدا شده ام. داشتم با خودم فکر می کردم که چرا این افراد این قدر ناراحت و پریشانند. بعد با خودم می گفتم، خوب! من در بیرون بدنم هستم و نمی توانم به آن ها چیزی بگویم که بشنوند. همزمان با این افکار به سقف نزدیک و نزدیک تر شدم. احساس جالبی بود. آزاد و رها بودم و هیچ نگرانی از اینکه به چیزی برخورد نکنم نداشتم.»
تجربه ویکی با بازگشت دردناکی به بدن تمام می شود:
«بعد به بدنم بازگردانده شدم. بسیار دردناک و سخت بود. ناخوش احوال و مریض بودم.»
🦋واکاوی تجارب نزدیک به مرگ🦋
@irannde