با #تجربه_کنندگان
آقای آروين آذرگين* متولد 1355، متاهل و اهل اصفهان هستند. #تجربه_نزدیک_مرگ وی در سال 1369 رخ داده است. او در حال حاضر به نويسندگی، مشاوره و تدرس در دانشگاه مشغول هستند. خوانندگان می توانند از طریق ايميل زیر با وی در تماس باشند.
Avn_azargin@yahoo.com
(*تجربه آقای آذرگین، بخشی از کتاب درحال انتشار «بازگشت به نور» است که حاوی تجارب نزدیک به مرگ ایرانی است).
بخش دوم (پیامدها):
باور دارم که اين تجربه، چه به طور مستقيم و آگاهانه و چه غيرمستقيم و ناخودآگاه، بر شخصيت من از جمله رفتار و نگرشم به خويشتن و جهان موثر بوده است. در اينجا به برخی از باورها، احساسها، رفتارها و تصميمگيری اساسیام در زندگی اشاره میکنم:
🌖باور به اين که جهانِ فراطبيعت نيز وجود دارد. اين گونه نيست که تنها آنچه با حواس پنجگانه حس میشود، بهرهای از وجود داشته باشد.
🌖«من اينجايی نيستم!» اين باوری است که به شدت با هيجانها و احساسهايی مبهم در هم تنيده شده است. «اينجايی نبودن و در عين حال اينجا بودن» يک تعارض آزارنده و گاه دردناک است. من در ميانهی دو عالم نور و ظلمت، ماده و معنا، افکنده شدهام. نه به تمامی خاکیام و نه به يکباره آسمانی و رها. اين دردی است که فقط يک درمان دارد!
🌖«تنهايی!» اين از غمبارترين دردهاست، وقتی کسی نيست که بیپرده با او سخن بگويی. شده است که از آن تجربه و روياهای معنوی برای کسی حرف زدهام و او آنها را به توهمات ذهن ربط داده، يا گفته است که اينها را برای مردم بازگو نکنم تا برچسب ديوانگی نخورم! با اين حال، همان طور که پژوهشگران تجربههای دينی و عرفانی نيز گفتهاند، تجربهکنندگان، تجربهی خود را واقعی قلمداد میکنند و عدم پذيرش يا انتقاد ديگران چندان برایشان اهميت ندارد.
🌖به طور کلی، انسانها را دوست دارم و اغلب حاضر نيستم به خاطر پول يا مسائل مالی اخلاق را فدا کنم.
🌖آن خاطره و تجربههای معنوی ديگر، بر شرايط فردی و اجتماعی ديگر افزون شد و در حدود سن سی و سه سالگی بزرگترين مخاطرهی زندگیام را انجام دادم. از شغل مهندسی در شرکتی بزرگ جدا شدم و به تحصيل در رشتهی فلسفه و پس از آن روانشناسی روی آوردم. در اين دوران گرفتار سختیهای فراوان شدم. من پرسشهای بزرگ و کشندهای در سر داشتم که تا کنون تا اندازهای به پاسخ آنها دست يافتهام. از جمله: «معنای زندگی چيست؟» و «انسان برای چه به اين جهان افکنده شده است؟»
🌖از مرگ نمیترسم، و اين گاه موجب تعجب ديگران است. حتی گاهی که خبر مرگ کسی را میشنوم، ناخواسته لبخند ملايمی بر لبم مینشيند؛ با اين همه، از اين امر مهم بيم دارم که نکند آنچه را برای آن آمدهام، وانهم يا فراموش کنم. عقيده دارم معنای زندگی يک انسان از نگاه خودش، در واپسين لحظات عمر به تمام و کمال مشخص میشود. پس اميد دارم که در پايان با رضايت خاطر اين جهان را ترک کنم. (اين که هر انسانی رسالتی دارد، ادعای گزافی نيست. اگر چنين نباشد، فرقی ميان انسان و حيوان نيست، اصلاً چه بسا که حيوانات را نيز رسالتی باشد و در اين صورت وای به حال انسانی که در غفلت روزگار بگذراند.)
🦋واکاوی تجارب نزدیک به مرگ🦋
@irannde
آقای آروين آذرگين* متولد 1355، متاهل و اهل اصفهان هستند. #تجربه_نزدیک_مرگ وی در سال 1369 رخ داده است. او در حال حاضر به نويسندگی، مشاوره و تدرس در دانشگاه مشغول هستند. خوانندگان می توانند از طریق ايميل زیر با وی در تماس باشند.
Avn_azargin@yahoo.com
(*تجربه آقای آذرگین، بخشی از کتاب درحال انتشار «بازگشت به نور» است که حاوی تجارب نزدیک به مرگ ایرانی است).
بخش دوم (پیامدها):
باور دارم که اين تجربه، چه به طور مستقيم و آگاهانه و چه غيرمستقيم و ناخودآگاه، بر شخصيت من از جمله رفتار و نگرشم به خويشتن و جهان موثر بوده است. در اينجا به برخی از باورها، احساسها، رفتارها و تصميمگيری اساسیام در زندگی اشاره میکنم:
🌖باور به اين که جهانِ فراطبيعت نيز وجود دارد. اين گونه نيست که تنها آنچه با حواس پنجگانه حس میشود، بهرهای از وجود داشته باشد.
🌖«من اينجايی نيستم!» اين باوری است که به شدت با هيجانها و احساسهايی مبهم در هم تنيده شده است. «اينجايی نبودن و در عين حال اينجا بودن» يک تعارض آزارنده و گاه دردناک است. من در ميانهی دو عالم نور و ظلمت، ماده و معنا، افکنده شدهام. نه به تمامی خاکیام و نه به يکباره آسمانی و رها. اين دردی است که فقط يک درمان دارد!
🌖«تنهايی!» اين از غمبارترين دردهاست، وقتی کسی نيست که بیپرده با او سخن بگويی. شده است که از آن تجربه و روياهای معنوی برای کسی حرف زدهام و او آنها را به توهمات ذهن ربط داده، يا گفته است که اينها را برای مردم بازگو نکنم تا برچسب ديوانگی نخورم! با اين حال، همان طور که پژوهشگران تجربههای دينی و عرفانی نيز گفتهاند، تجربهکنندگان، تجربهی خود را واقعی قلمداد میکنند و عدم پذيرش يا انتقاد ديگران چندان برایشان اهميت ندارد.
🌖به طور کلی، انسانها را دوست دارم و اغلب حاضر نيستم به خاطر پول يا مسائل مالی اخلاق را فدا کنم.
🌖آن خاطره و تجربههای معنوی ديگر، بر شرايط فردی و اجتماعی ديگر افزون شد و در حدود سن سی و سه سالگی بزرگترين مخاطرهی زندگیام را انجام دادم. از شغل مهندسی در شرکتی بزرگ جدا شدم و به تحصيل در رشتهی فلسفه و پس از آن روانشناسی روی آوردم. در اين دوران گرفتار سختیهای فراوان شدم. من پرسشهای بزرگ و کشندهای در سر داشتم که تا کنون تا اندازهای به پاسخ آنها دست يافتهام. از جمله: «معنای زندگی چيست؟» و «انسان برای چه به اين جهان افکنده شده است؟»
🌖از مرگ نمیترسم، و اين گاه موجب تعجب ديگران است. حتی گاهی که خبر مرگ کسی را میشنوم، ناخواسته لبخند ملايمی بر لبم مینشيند؛ با اين همه، از اين امر مهم بيم دارم که نکند آنچه را برای آن آمدهام، وانهم يا فراموش کنم. عقيده دارم معنای زندگی يک انسان از نگاه خودش، در واپسين لحظات عمر به تمام و کمال مشخص میشود. پس اميد دارم که در پايان با رضايت خاطر اين جهان را ترک کنم. (اين که هر انسانی رسالتی دارد، ادعای گزافی نيست. اگر چنين نباشد، فرقی ميان انسان و حيوان نيست، اصلاً چه بسا که حيوانات را نيز رسالتی باشد و در اين صورت وای به حال انسانی که در غفلت روزگار بگذراند.)
🦋واکاوی تجارب نزدیک به مرگ🦋
@irannde