🔘 دکتری که خواننده شد، در دفاع از مدارای فرهنگی
🖊 محسن زندی
📡 صدانت
➖➖➖➖➖
🔹ماجرا:
آقای الف که مهارت چندانی در موسیقی رایج ندارد، شروع به خوانندگی کرده است. او برای دیده شدن در عرصهی مردمی و تجاری هنر از ابزارهای مختلفی چون ثروت شخصی، تاجران فرهنگی و تولیدکنندههای ثروتمند موسیقی، ظرفیت سلبریتیهای، شبکههای مجازی و حتی برگزاری مراسم خیریه (ولو خیریههای نمایشی) استفاده میکند.
پس از شهرت در فضای مجازی، تلوزیون نیز که هدف اصلیاش جذب مخاطب است او را در شبکههای مختلف به نمایش میگذارد. بر شهرت او افزوده میشود و تصمیم میگیرد که در یکی از بهترین سالنهای تهران کنسرت برگزار کند. عدهای نیز به اختیار خود بلیط میخرند و صدای نخراشیدهاش را گوش میدهند.
(از آقای الف استفاده کردهام؛ چراکه شناختی از زندگی شخصی و نیات درونی دکتر مسعود صابری ندارم. از اینرو، تنها بر اساس ظاهر داوری میکنم).
🔅 منتقدین
1. او فالش میخواند.
2. اشعارش مبتذل است.
3. او از ابزارهایی غیراخلاقی برای رسیدن به شهرت استفاده کرده است.
4. مافیای موسیقی که ثروتهای نامشروع در آن جاری است، او را به شهرت رساندهاند.
5. رسانهی ملی به شکلی غیرعادلانه فضا را برای او آماده کرده است.
6. ذوق موسیقیایی مردم به خاطر سیاستهای فرهنگی انحصارگرایانهی حکومت آلوده شده و توان تشخیص موسیقی خوب از فالش را ندارند؛ از اینرو ناآگاهانه چیزهایی را انتخاب میکنند که حکومت یا مافیاهای میانی برایشان انتخاب میکند.
7. آگاهی طبقانی و سیاسی در جامعه کشته شده است و مردم به جای رویآوردن به انسانها و باورهای اصیل به لمپنهای سیاسی و ورزشی و هنری، و محصولات مبتذل روی آوردهاند، که چون مخدر آگاهی از موضوعات و مسایل حقیقی را در آنها میکشد.
🔅بهعنوان شهروندی از اینجامعه که در تمام زندگی در معرض بمباران باورهای مطلقانگارانه (از ایدئولوژی رایج گرفته تا مفاهیم چپگرایانهی رسوبکرده در تمام لایههای اجتماعی) مدتهای زیادی این نقدها را قبول داشتم.
اما هرچه سنم بالاتر میرود، مدارایم بیشتر میشود و تمام مفاهیمی را که عمری با آنها زندگی کردهام بازبینی میکنم. مدارایی که به تناسب استعداد و توان محدود انسانیام، از تحلیل مفاهیم آغاز میشود و به رفتار منتهی میگردد.
🔅 در مورد نقدهای بالا با خودم میاندیشم:
آیا هنر یک استاندارد مطلق و یا حتی نسبی دارد که حق داشته باشیم هر چه را که با این خطکش جفتوجور نشد آن را بهلحاظ نظری و عملی سرکوب کنیم؟ آیا این استانداردها چیز فراتر از برساختههای تاریخیاند (چیزی شبیه قواعد فوتبال) که تقدس یافتهاند؟
اصولاً اگر چنین استانداری وجود داشت، آیا در حوزههای مختلف هنری، از سینما و موسیقی و نقاشی و ادبیات داستانی و غیره مکاتب جدید پدید میآمد؟ مکاتبی که از قضا در شروع پیدایششان با همان خط کشها سرکوب میشدند.
اینکه یک نفر با هزینهی شخصی خود یا اسپانسر کنسرت اجرا کند، و یک عده نیز با هزینهی شخصی آن را بشنوند آیا بهلحاظ اخلاقی ناروا است؟ نشاندهندة ابتذال آنها است؟
اینکه از میان دهها و صدها گزینهی موجود، همین یکی را انتخاب میکنند آیا نشانهی استحمار فرهنگی و ناآگاهی طبقاتی آنهاست؟
آیا تحقیق تجربی بر وجود چنین ابتذالی صورت گرفته ، یا اینکه صرفاً چون مخالف چیزی است که ما میاندیشیم مبتذل است؟
اصولاً آیا در جامعهای فرضی که مظاهر تنانگی و غرایز و نیازها و عشقهای انسانی سرکوب میشود، آثار عاشقانه نمیتواند یک کنش سیاسی (ولو ناخودآگاه) باشد؟ (مانند آنچه در شوروی سابق و نشر آثار ادبی اینچنینی رخ داد).
آیا گرایش به آقای الف از قضا صرفاً بهخاطر اقبال از استانداردشکنی او نسبت به جامعهی پزشکان نیست که همچون تافتههایی جدابافته رفتار میکنند؟
آیا اخلاقاً مجازیم مانع ظهور و بروز استعداد کسی شویم؟
آیا اصولاً تحقق چنان جامعهی آرمانی منتقدان امکانپذیر است؟ (جز در عالم مُثل افلاطون) .
🔅 نقدها بر صداوسیما را میپذیرم؛ چراکه ازقضا آن را مجریِ همین فرهنگ مطلقانگارانهی انحصارگرای حاکم بر خودمان میدانم که ریشه در فلسفهی افلاطونی دارد و در باورهای مذهبی و سیاسی و اقتصادی و فرهنگی ما رسوب کرده است.
در باب خیریههای نمایشی نیز اگر قطعی باشد، چون استفادهی ابزاری از انسانهاست، بهلحاظ اخلاقی نارواست.
🔅در این سالهای رو به پایان عمر بر این باورم که تکثر را باید پذیرفت، تا هر کسی بتواند در دایرهی اخلاقیات موجه محصول خود را آزادانه ارائه دهد. انسانها موجودات عاقلی هستند که خودشان میتوان با حسابو کتاب (هرچند ناقص، یا خلاف حسابوکتاب ما) محصول مناسب خودشان را انتخاب کنند.
جامعه هم به شجریان و کلهر و هایده نیاز دارد، هم به آقای الف. به کدامین دلیل موجه حق داریم سلیقه و اندیشههای خود را مطلق بینگاریم ؟
🔘@Jouissance_me
🖊 محسن زندی
📡 صدانت
➖➖➖➖➖
🔹ماجرا:
آقای الف که مهارت چندانی در موسیقی رایج ندارد، شروع به خوانندگی کرده است. او برای دیده شدن در عرصهی مردمی و تجاری هنر از ابزارهای مختلفی چون ثروت شخصی، تاجران فرهنگی و تولیدکنندههای ثروتمند موسیقی، ظرفیت سلبریتیهای، شبکههای مجازی و حتی برگزاری مراسم خیریه (ولو خیریههای نمایشی) استفاده میکند.
پس از شهرت در فضای مجازی، تلوزیون نیز که هدف اصلیاش جذب مخاطب است او را در شبکههای مختلف به نمایش میگذارد. بر شهرت او افزوده میشود و تصمیم میگیرد که در یکی از بهترین سالنهای تهران کنسرت برگزار کند. عدهای نیز به اختیار خود بلیط میخرند و صدای نخراشیدهاش را گوش میدهند.
(از آقای الف استفاده کردهام؛ چراکه شناختی از زندگی شخصی و نیات درونی دکتر مسعود صابری ندارم. از اینرو، تنها بر اساس ظاهر داوری میکنم).
🔅 منتقدین
1. او فالش میخواند.
2. اشعارش مبتذل است.
3. او از ابزارهایی غیراخلاقی برای رسیدن به شهرت استفاده کرده است.
4. مافیای موسیقی که ثروتهای نامشروع در آن جاری است، او را به شهرت رساندهاند.
5. رسانهی ملی به شکلی غیرعادلانه فضا را برای او آماده کرده است.
6. ذوق موسیقیایی مردم به خاطر سیاستهای فرهنگی انحصارگرایانهی حکومت آلوده شده و توان تشخیص موسیقی خوب از فالش را ندارند؛ از اینرو ناآگاهانه چیزهایی را انتخاب میکنند که حکومت یا مافیاهای میانی برایشان انتخاب میکند.
7. آگاهی طبقانی و سیاسی در جامعه کشته شده است و مردم به جای رویآوردن به انسانها و باورهای اصیل به لمپنهای سیاسی و ورزشی و هنری، و محصولات مبتذل روی آوردهاند، که چون مخدر آگاهی از موضوعات و مسایل حقیقی را در آنها میکشد.
🔅بهعنوان شهروندی از اینجامعه که در تمام زندگی در معرض بمباران باورهای مطلقانگارانه (از ایدئولوژی رایج گرفته تا مفاهیم چپگرایانهی رسوبکرده در تمام لایههای اجتماعی) مدتهای زیادی این نقدها را قبول داشتم.
اما هرچه سنم بالاتر میرود، مدارایم بیشتر میشود و تمام مفاهیمی را که عمری با آنها زندگی کردهام بازبینی میکنم. مدارایی که به تناسب استعداد و توان محدود انسانیام، از تحلیل مفاهیم آغاز میشود و به رفتار منتهی میگردد.
🔅 در مورد نقدهای بالا با خودم میاندیشم:
آیا هنر یک استاندارد مطلق و یا حتی نسبی دارد که حق داشته باشیم هر چه را که با این خطکش جفتوجور نشد آن را بهلحاظ نظری و عملی سرکوب کنیم؟ آیا این استانداردها چیز فراتر از برساختههای تاریخیاند (چیزی شبیه قواعد فوتبال) که تقدس یافتهاند؟
اصولاً اگر چنین استانداری وجود داشت، آیا در حوزههای مختلف هنری، از سینما و موسیقی و نقاشی و ادبیات داستانی و غیره مکاتب جدید پدید میآمد؟ مکاتبی که از قضا در شروع پیدایششان با همان خط کشها سرکوب میشدند.
اینکه یک نفر با هزینهی شخصی خود یا اسپانسر کنسرت اجرا کند، و یک عده نیز با هزینهی شخصی آن را بشنوند آیا بهلحاظ اخلاقی ناروا است؟ نشاندهندة ابتذال آنها است؟
اینکه از میان دهها و صدها گزینهی موجود، همین یکی را انتخاب میکنند آیا نشانهی استحمار فرهنگی و ناآگاهی طبقاتی آنهاست؟
آیا تحقیق تجربی بر وجود چنین ابتذالی صورت گرفته ، یا اینکه صرفاً چون مخالف چیزی است که ما میاندیشیم مبتذل است؟
اصولاً آیا در جامعهای فرضی که مظاهر تنانگی و غرایز و نیازها و عشقهای انسانی سرکوب میشود، آثار عاشقانه نمیتواند یک کنش سیاسی (ولو ناخودآگاه) باشد؟ (مانند آنچه در شوروی سابق و نشر آثار ادبی اینچنینی رخ داد).
آیا گرایش به آقای الف از قضا صرفاً بهخاطر اقبال از استانداردشکنی او نسبت به جامعهی پزشکان نیست که همچون تافتههایی جدابافته رفتار میکنند؟
آیا اخلاقاً مجازیم مانع ظهور و بروز استعداد کسی شویم؟
آیا اصولاً تحقق چنان جامعهی آرمانی منتقدان امکانپذیر است؟ (جز در عالم مُثل افلاطون) .
🔅 نقدها بر صداوسیما را میپذیرم؛ چراکه ازقضا آن را مجریِ همین فرهنگ مطلقانگارانهی انحصارگرای حاکم بر خودمان میدانم که ریشه در فلسفهی افلاطونی دارد و در باورهای مذهبی و سیاسی و اقتصادی و فرهنگی ما رسوب کرده است.
در باب خیریههای نمایشی نیز اگر قطعی باشد، چون استفادهی ابزاری از انسانهاست، بهلحاظ اخلاقی نارواست.
🔅در این سالهای رو به پایان عمر بر این باورم که تکثر را باید پذیرفت، تا هر کسی بتواند در دایرهی اخلاقیات موجه محصول خود را آزادانه ارائه دهد. انسانها موجودات عاقلی هستند که خودشان میتوان با حسابو کتاب (هرچند ناقص، یا خلاف حسابوکتاب ما) محصول مناسب خودشان را انتخاب کنند.
جامعه هم به شجریان و کلهر و هایده نیاز دارد، هم به آقای الف. به کدامین دلیل موجه حق داریم سلیقه و اندیشههای خود را مطلق بینگاریم ؟
🔘@Jouissance_me