نیهیلیسم از دیدگاه نیچه(قسمت دوم)
✍️دکتر محسن محمودی، استادیار دانشگاه آزاد اسلامی واحد بندرعباس
نیچه به عنوان فیلسوف نیهیلیسم یکی از فیلسوفانی بود که پی برد که بنیادهای اخلاقی، فلسفی و دینی جامعه غربی در حال فرو ریختن است او توانست پیامدهای وضع را دریابد: ظهور فروانسان: انسان مدرنی که با وجود مرگ خدا(فروپاشی ارزشها)، هیچ ارزش جدیدی نمی آفریند. نیچه این حقیقت را کاملا به حساب گرفت و به مقابله با آن رفت که اگر مردم غرب ایمان خود را به دین و وجود هرگونه جهان غیر از دنیا از دست دادهاند اگر ارزشهای جاودانهای وجود ندارد، انسان باید ارزشهای خودش را بیافریند: «ارزشهای مان را ما باید خودمان برگزینیم».
از نظر نیچه نیهیلیسم صرفاً به معنی فروپاشی ارزش ها نیست بلکه به معنی فرصتی برای ارزیابی مجدد ارزش ها و آفریدن ارزش های نو نیز میباشد. به آرزوهای بزرگ مجال خلاقیت میدهد اما در برگیرنده تهدیدی هولناک نیز میباشد. نکته مهم از نظر نیچه آن است که نیهیلیسم ناشی از شکست ارزشهای مسیحی و اخلاقی و ارزشهای فرهنگی عقلانی نبوده بلکه برعکس ثمره پیروزی و تحقق این ارزش هاست. چون افراد کوشیدند حقیقت غایی عجیبی را کشف کنند چون فکر کردند زندگی باید معنایی بیرون از خود داشته باشد و چون تمام این دستگاه متافیزیکی را ساختند و آن را بر جهان تحمیل کردند، خواستند که وجود واقعیت را در قالب مفاهیم ذهنی متافیزیکی خودشان بگنجانند، ضرورتاً به نیهیلیسم رسیدند. اما برای مقابله با نیهیلیسم نیچه چندین استراتژی را مطرح میکند: «سه دگردیسی جان»،«ابر انسان»، «اراده قدرت» و«بازگشت جاودانه».
اراده قدرت که به معنای خواست و اراده زندگی میباشد به طرح پرسش قدرت منجر شد که مورد سوء استفاده فاشیستها قرار گرفت و آموزه بازگشت جاودانه به این معناست که زندگی در نهایت بی معنا و بی هدف است معنی زندگی را در هیچ جا نمیتوان یافت جز در خود زندگی اما این نگرش به جای آنکه ما را فلج کند باید به ما الهام دهد تا آن اندازه که بتوانیم بازگشت جاودان تمام لحظات خود را بی قید و شرط تایید کنیم. آموزه بازگشت جاودان نیز به ما میگوید که حقیقت هستی را همان رود روان چیزها بدانیم یعنی آنچه در بستر زمان جریان دارد و میگذرد یعنی حقیقت هستی همان شدن است نه بودن.
@Mahmudi_mohsenn
✍️دکتر محسن محمودی، استادیار دانشگاه آزاد اسلامی واحد بندرعباس
نیچه به عنوان فیلسوف نیهیلیسم یکی از فیلسوفانی بود که پی برد که بنیادهای اخلاقی، فلسفی و دینی جامعه غربی در حال فرو ریختن است او توانست پیامدهای وضع را دریابد: ظهور فروانسان: انسان مدرنی که با وجود مرگ خدا(فروپاشی ارزشها)، هیچ ارزش جدیدی نمی آفریند. نیچه این حقیقت را کاملا به حساب گرفت و به مقابله با آن رفت که اگر مردم غرب ایمان خود را به دین و وجود هرگونه جهان غیر از دنیا از دست دادهاند اگر ارزشهای جاودانهای وجود ندارد، انسان باید ارزشهای خودش را بیافریند: «ارزشهای مان را ما باید خودمان برگزینیم».
از نظر نیچه نیهیلیسم صرفاً به معنی فروپاشی ارزش ها نیست بلکه به معنی فرصتی برای ارزیابی مجدد ارزش ها و آفریدن ارزش های نو نیز میباشد. به آرزوهای بزرگ مجال خلاقیت میدهد اما در برگیرنده تهدیدی هولناک نیز میباشد. نکته مهم از نظر نیچه آن است که نیهیلیسم ناشی از شکست ارزشهای مسیحی و اخلاقی و ارزشهای فرهنگی عقلانی نبوده بلکه برعکس ثمره پیروزی و تحقق این ارزش هاست. چون افراد کوشیدند حقیقت غایی عجیبی را کشف کنند چون فکر کردند زندگی باید معنایی بیرون از خود داشته باشد و چون تمام این دستگاه متافیزیکی را ساختند و آن را بر جهان تحمیل کردند، خواستند که وجود واقعیت را در قالب مفاهیم ذهنی متافیزیکی خودشان بگنجانند، ضرورتاً به نیهیلیسم رسیدند. اما برای مقابله با نیهیلیسم نیچه چندین استراتژی را مطرح میکند: «سه دگردیسی جان»،«ابر انسان»، «اراده قدرت» و«بازگشت جاودانه».
اراده قدرت که به معنای خواست و اراده زندگی میباشد به طرح پرسش قدرت منجر شد که مورد سوء استفاده فاشیستها قرار گرفت و آموزه بازگشت جاودانه به این معناست که زندگی در نهایت بی معنا و بی هدف است معنی زندگی را در هیچ جا نمیتوان یافت جز در خود زندگی اما این نگرش به جای آنکه ما را فلج کند باید به ما الهام دهد تا آن اندازه که بتوانیم بازگشت جاودان تمام لحظات خود را بی قید و شرط تایید کنیم. آموزه بازگشت جاودان نیز به ما میگوید که حقیقت هستی را همان رود روان چیزها بدانیم یعنی آنچه در بستر زمان جریان دارد و میگذرد یعنی حقیقت هستی همان شدن است نه بودن.
@Mahmudi_mohsenn