مکتب


Гео и язык канала: не указан, не указан
Категория: не указана


اسلام مکتب مبارز | ارگان رسمی اتحادیه انجمن‌های اسلامی دانشجویان در اروپا

Связанные каналы

Гео и язык канала
не указан, не указан
Категория
не указана
Статистика
Фильтр публикаций


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
اگر چه کعبه را آدم و سپس ابراهیم برای عبادت حضرت باری تعالی بنا کردند اما کعبه بتخانه مکه شده بود. روح اسلام که بر حجاز دمید، بتخانه کعبه را خانه خدای واحد کرد. اسلام مانند قلبی تپنده خونی دوباره به آن بت کده دمید و آنرا کعبه موحدین کرد.
انقلاب ۵۷ ملت ایران، نماد دوره سلطنت پادشاهی پهلوی، میدان شهیاد را به همین روش به نماد انقلاب تبدیل کرد. او “شه یاد” ساخته بود اما “آزادی” شد. مردم ایران آن بنا را به تسخیر نه تنها مادی که معنوی خود در آوردند.
این اتفاق تنها در ساحت مادیات رخ نمیدهد.
آن تیرانداز کوردل و قسی القلب گمان نمی کرد آن کشتار خونینی که برای ترساندن قلوب مسلمین مهاجر در تدارکش بود صحنه تسخیر قلوب مردمان هم نژاد و زبان و آیین و رنگش توسط مسلمین شود.
خون ۵۰ مسلم را ریخت اما پیام اسلام پر طنین تر شنیده شد.
او گمان نمی کرد کشتارش موجب شود زنان سفیدپوست نیوزلندی حجاب سر کنند و به نشانه احترام به نماز جمعه مسلمین بیایند، گمان نمی کرد اذان محمدی از شبکه های تلوزیونی نیوزلند زنده پخش شود.
او اسلام را در مسلمانانی مهاجر با تبار آسیایی می دید اما نمی دانست اسلام یک پیام است، پیامی که با گلوله باز نمی ایستد.


قسمت سوم

رفتار سیاسی حضرت امام خمینی رحمه‌الله و حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در این دوران چهل ساله بر «نظام‌سازی» استوار بوده است. این «حکومت جدید» وارث ساختارها و نهادهای دوران پهلوی بود؛ و بطور عمده با همان نهادها و ساختارها، و در برخی موارد با همان نگرش‌های فکری- کارشناسی و در برخی موارد در ضدیت با نگرش‌های فکری- کارشناسی پیشین، راه نو را آغاز کرد و مکرر و مکرر تجربه کرد. بارها و بارها در تنگناها، حداقل در نزد خود و بی‌آنکه آشکارا بیان کنیم، از عدم ورود رهبری برای حل معضلاتی بزرگ، که بنظرمان با دخالت مستقیم رهبری قابل حل است، شکوه کرده‌ایم. به گمانم، رمز درک این رفتار رهبری را باید در سیره نظام‌سازی دو رهبر نظام جمهوری اسلامی جستجو کرد و تلاش صبورانه برای نهادینه کردن حکومتی که باید «نظام» باشد نه «رژیم»؛ آنگونه که در این سخنان رهبر انقلاب اسلامی در دیدار اعضای مجلس خبرگان رهبری، ۱۷ شهریور ۱۳۹۰ بیان شده است:
«امام بزرگوار ما بر اساس مبانی فقهی، نظام‌سازی کرد - یک امر دفعی و یکباره نیست؛ معنایش این نیست که ما یک نظامی را بر اساس فقه کشف کردیم و استدلال کردیم و این را گذاشتیم وسط، و این تمام شد؛ نه، اینجوری نیست. نظام‌سازی یک امر جاری است؛ روزبه‌روز بایستی تکمیل شود، تتمیم شود. ممکن است یک جایی اشتباه کرده باشیم اما مهم این است که ما بر اساس این اشتباه، خودمان را تصحیح کنیم، خودمان را اصلاح کنیم؛ این جزو متمم نظام‌سازی است… دستگاه ولایت - که دستگاه عظیم ولایت، یعنی در واقع مجموعه‌ی آن دستگاه‌های تصمیم‌ساز و تصمیم‌گیر که در رأسش رهبری قرار دارد؛ اما مجموعه، یک مجموعه است - باید بتواند به طور دائم خودش را پیش ببرد، متحول کند؛ چون تحول جزو سنت‌های زندگی انسان و تاریخ بشری است. ما اگر چنانچه خودمان تحول ایجاد نکنیم و پیش نرویم، تحول بر ما تحمیل خواهد شد. تحول یعنی تکمیل، پیش رفتن به سمت آنچه که درست‌تر است، آنچه که کامل‌تر است. یعنی آنچه را که ساختیم، ببینیم نقص‌هایش کجاست، آن را برطرف کنیم؛ ببینیم کجا کم داریم، آن را اضافه کنیم. این جریان بایستی ادامه پیدا کند.»


قسمت دوم

محققینی ژرف‌نگر پیامدهای عمیق تخریبی این اقدامات «اصلاحی» را برای جوامع فوق شناخته‌اند و آن را عامل بسیاری از نابسامانی‌های پسین روسیه و عثمانی و مصر دانسته‌اند. آیزایا برلین، متفکر بریتانیایی، درباره پیامدهای اقدامات پطر در روسیه می‌نویسد: «پطر طبقه کوچکی از "مردان نو" پدید آورد که نیمه روسی و نیمه خارجی بودند؛ در روسیه به دنیا آمده ولی در خارج درس خوانده بودند. این مردان در طول زمان هیئت حاکمه کوچکی از مدیران و دیوانیان دولتی پدید آوردند که بالای سر مردم قرار داشتند و دیگر در فرهنگ... آن‌ها سهیم نبودند؛ برای همیشه از آن‌ها بریده بودند… به این ترتیب، گروه کوچک فرمانفرمایان از توده عظیم فرمانبرداران دورتر و دورتر می‌شدند.» استانفورد شاو، عثمانی‌شناس برجسته آمریکایی، می‌نویسد: «تنها در سده نوزدهم میلادی و در نتیجه نفوذ غرب بود که کشور عثمانی درواقع به نوعی حکومت مطلقه و متمرکز، که اروپا از دیرباز آن را انتخاب کرده بود، دست یافت.» و هلن ریولین، استاد تاریخ دانشگاه دولتی نیویورک، محمدعلی پاشا را هم «بنیان‌گذار دولت ملی» در مصر می‌داند و هم «بنیان‌گذار تمامی مصائب اقتصادی و اجتماعی که جامعه مصر تا به امروز از آن رنج می‌برد.»

تجربه ایران را باید به سه تجربه دردناک تاریخی فوق افزود. در هیچ یک از این چهار کشور «استبدادگری خوب» نتوانست به استقرار نظمی درونی‌شده و با ثبات بینجامد که به عکس ساختارها و نهادهای کارآمد پیشین را نیز، که گاه بسیار کهن و ریشه‌دار و انتخابی و مردمی بودند، نابود کرد. پیامد تجربه حکومت پهلوی در ایران استقرار حکومتی اقتدارگرا و متکی بر دیوان‌سالاری حجیم و متمرکز بود که دوامش متکی بر حمایت قدرت‌های غربی بود. این دیوان‌سالاری با درآمدهای نفتی عجین شد و هیولایی پدید آورد که در واژگان سیاسی‌ جدید «دولت رانتیر» یا «دولت نفتی» نامیده می‌شود؛ دولتی که از جامعه تغذیه نمی‌کند، بطور عمده بر درآمدهای نفتی متکی است و به این دلیل به تعبیه سازوکارهای افزایش تولید ملی علاقه واقعی ندارد. بعلاوه، به دلیل ثروتی که از طریق فروش ذخایر انرژی به دست می‌آورد این امکان را دارد که طرح‌های تخیلی خود را اجرا کند بی‌آنکه به سود و زیان مادی و معنوی آن بیندیشد.

بدینسان، برای ۵۴ سال در ایران «رژیم»ی استقرار یافت که، برغم تأثیرات مهمش بر فرهنگ و سیاست و اقتصاد، هیچگاه «نظام» نشد. در تمامی این دوران حکومت پهلوی اندامی بود که نه کوشید و نه توانست با بافت جامعه ایرانی پیوند طبیعی برقرار کند و سرانجام جامعه آن را دفع کرد. انقلاب اسلامی ایران هم دفع این «اندام تحمیلی» بود و هم، تا حدودی و به انحاء مختلف، وارث نهادها و ساختارها و خُرده- فرهنگ‌هایی که در دوران حکومت پهلوی پدید آمد.

در چهلمین سالگرد انقلاب اسلامی ایران نمی‌خواهم، به سان آنچه در سال ۱۳۶۷، در کتاب «کودتای نوژه»، بمناسبت اولین دهه انقلاب نوشتم، فقط از شکوه و بزرگی این حادثه بگویم. تصور می‌کنم اکنون زمان بلوغ چهل سالگی است و باید از «تجربه» نیز گفت. البته که انقلاب جامعه ایرانی را به معنای واقعی زنده کرد. البته که انقلاب مبداء تحولی شگرف در تاروپود جامعه ایرانی بود. البته که انقلاب، برای نخستین بار در تاریخ معاصر ایران، «آحاد مردم» را به عناصر تأثیرگذار در سرنوشت سیاسی کشور بدل کرد؛ پدیده‌ای که در نهضت مشروطه، بجز برخی شهرهای بزرگ و در مقیاسی اندک، نبود. و البته که در چهل سال گذشته ناکارآمدی‌ها و اشتباهات فراوان بود که منافاتی با تأثیر بزرگ انقلاب در احیای جامعه ایرانی ندارد. از منظر من، قیاس نابجا است اگر انقلاب اسلامی ایران را با انقلاب فرانسه در اواخر سده هیجدهم میلادی مقایسه کنم که در تاریخنگاری غرب جایگاه منحصربفرد بدان داده‌اند و «انقلاب کبیر»ش خوانده‌اند. ولی شاید نمی‌دانیم که این «انقلاب کبیر»، برغم تأثیرات عمیقش در تکوین تمدن جدید غرب، تا هفت دهه بعد (کمون پاریس ۱۸۷۱) پیامد مستقیمش استقرار سلطنت‌هایی به شدت فاسد و جنگ و کشتار و فقر و پریشانی کم‌مانند در سرتاسر قاره اروپا بود. تصویر دردناکی که ویکتور هوگو در «بینوایان»‌ ارائه داده واقعی است و به شهر یک میلیونی پاریس سه دهه پس از «انقلاب کبیر فرانسه»، عصر لویی فیلیپ اورلئان، تعلق دارد که از شدت فساد به «سلطنت بورژوازی» شهرت داشت.


نوزایی در چهل سالگی؛ از «حکومت» تا «نظام»
عبدالله شهبازی

قسمت اول
در واژگان سیاسی،‌ دو مفهوم «رژیم» و «نظام» متفاوت است. «رژیم» معمولاً به حکومتی اطلاق می‌شود که با اتکا بر قهر و غلبه می‌تواند سلطه خود را بر جامعه‌ای مستقر کند ولی بطور نسبی قادر به ایجاد پیوند طبیعی با تاروپود آن جامعه نیست. بدینسان، «رژیم» فاقد آن توانمندی و کارمایه درونی است که با جامعه پیوند ارگانیک برقرار کند و به این دلیل پس از دورانی، معمولاً نه چندان طولانی، حذف می‌شود یا از درون می‌پاشد. «نظام سیاسی» نیز می‌تواند، به دلایل عدیده، چنین سرنوشتی یابد ولی در دورانی طولانی‌تر و به تأثیر از عواملی بزرگ‌تر و عمیق‌تر.

در دوران استعماری (از سده شانزدهم تا بیستم میلادی) و پسااستعماری (از سده بیستم میلادی تا امروز)،‌ یعنی دورانی که بتدریج «غرب جدید» تکوین یافت و حاکمیت جهانی خود را مستقر کرد، در بسیاری از کشورهای «جهان پیرامونی» چنین «رژیم»هایی پدید آمدند؛ در بسیاری موارد با دخالت مستقیم و غیرمستقیم کانون‌های قدرت جهانی و به شکلی تحمیل شده بر جوامع بومی و فاقد پیوندهای طبیعی با تاریخ و فرهنگ و سنن آن جوامع. بدینسان، «رژیم»های سیاسی عمری مستعجل داشتند و به دلیل جابجایی مدام این نوع حکومت‌ها بویژه در دو سده اخیر بخش مهمی از جهان معاصر با تلاطم‌های سیاسی فراوان مواجه بوده است.

در مقابل، در جوامعی که با انقطاع مدام در سیر تحول طبیعی سیاسی مواجه نیستند، تسلسل و تداوم نهادها و ساختارهای اجتماعی و سیاسی برای دورانی طولانی بطور نسبی حفظ می‌شود و «نظام سیاسی» پدید می‌آید. «نظام سیاسی» با جامعه پیوند طبیعی می‌یابد و بخش‌هایی از آن به ساختارها و نهادهای مدیریت جامعه بدل می‌شود بنحوی که حذف این بخش‌ها قابل تصور نیست. در جهان امروز، در برخی جوامع غربی، که تداوم و تسلسل نظم سیاسی طی چند سده حفظ شده، برخی ساختارها و نهادهای اجتماعی چنین وضعی یافته‌ و به سازوکار و ابزار مدیریت جامعه بدل شده‌اند.

حکومت پهلوی، به دلیل انحطاط و فروپاشی درونی ایران در اوائل سده بیستم میلادی، بویژه تأثیرات بسیار عمیق و مهلک جنگ اول جهانی (۱۹۱۴- ۱۹۱۸) بر جامعه ایرانی، در دهه ۱۹۲۰ میلادی مستقر شد، در دوران ترسیم جغرافیای سیاسی جدید منطقه از سوی قدرت‌های پیروزمند در جنگ بویژه استعمار بریتانیا. این وضع مختص به ایران نبود و سراسر منطقه‌ای را که در واژگان متداول «خاورمیانه» نام گرفته (شامل بخش مهمی از غرب آسیا و قسمتی از شمال آفریقا و بخش اروپایی ترکیه جدید) دستخوش دگرگونی‌های بزرگ کرد و به تأسیس دولت‌های جدید، بویژه بر ویرانه سرزمین پهناور عثمانی مغلوب در جنگ، انجامید.

حکومت پهلوی، بر بنیاد استراتژی که قدرت‌های پیروزمند در جنگ جهانی اول برای «خاورمیانه جدید» تعریف کردند، باید به نظم سیاسی مقتدری تبدیل می‌شد که بدون تحمیل هزینه مالی بر غرب، با ثروت ایرانیان، اهداف قدرت‌های بزرگ غربی را در منطقه محقق کند.

در سیاست داخلی، حکومت پهلوی بر بنیاد انگاره «استبدادگری خوب» تکوین یافت که آرمان تجددگرایان غرب‌گرای ایرانی دوران مشروطه بود. آنان این انگاره را مستقیم یا غیرمستقیم از متفکران سیاسی دستگاه استعماری بریتانیا آموختند مانند جان استوارت میل که می‌گفت: «مردمی که در وضع آزاد تمدن نیافته به سر می‌برند... تا زمانی که اطاعت کردن را نیاموزند قادر به هیچگونه پیشرفتی در تمدن نخواهند بود… برای آنکه حکومتی توانای این کار باشد، تشکیلات سیاسی آن باید کم‌وبیش، سر به سر، استبدادگرانه باشد… در کشوری که هیچگونه محرکی برای بهبود خودانگیخته مردم وجود نداشته باشد، تنها امید آنان به هر حرکتی در جهت پیشرفت، به فرصت‌هایی موکول است که استبدادگری خوب می‌تواند پدید آورد.»

این راهی است که پیشتر، در سده هیجدهم میلادی، روسیه رفته بود در دوران حکومت پطر اول، که به «پطر کبیر» شهرت یافته، مقارن با اواخر صفویه در ایران. در اوائل سده نوزدهم، مقارن با دوران فتحعلی شاه و نخستین سال‌های سلطنت محمد شاه قاجار در ایران، محمود دوم، سلطان عثمانی، مدل «استبدادگری خوب» را از غرب اخذ کرد و محمدعلی پاشا، حکمران مصر، نیز همزمان آن را تجربه کرد. در ایران، اندیشه «استبدادگری خوب» از نیمه اول سده نوزدهم میلادی، بطور عمده از طریق کارکنان وزارت خارجه و سایر کسانی که با «اصلاحات» محمود دوم آشنا شدند و نام‌هایی چون «مدارس رشدیه» را در عثمانی شنیدند، بتدریج وارد شد و سرانجام در کوران ناکامی‌های پس از نهضت مشروطه در قالب آرمان «دیکتاتوری مصلح» سربرکشید و در پایه استقرار حکومت پهلوی قرار گرفت.


موج جدید احکام دانشجویان و ضرورت استعفای مسئولین دانشگاهی
آرمان ذاکری
1- وزارت علوم به خصوص در دوره دوم آقای روحانی بیش از هر زمان دیگر مسلوب الاختیار است. نه اختیار صدور مجوز حضور افراد مختلف دیگر چندان دست مسئولین دانشگاه است، نه اختیار جذب اعضای هیئت علمی و نه توان حفظ استقلال دانشگاه ... وزارت علوم حتی توان مواجهه با مدیران محافظه کار خود را هم ندارد. بعد از 6 سال هنوز هستند دانشگاه هایی که نشریات را پیش از چاپ بازبینی می کنند، کمیته های انضباطیشان با دانشجویان برخورد کرده و مدیرانشان توان صدور مجوز یک برنامه معمولی ندارند ... این ها فقط حداقلهای مورد انتظار دانشجویان بوده است. رفتن فرجی دانا، توقف امید در وزارت علوم بود و چندی پس از آن روند صدور مجوز تشکلهای دانشجویی هم که در دوره اول می توانست وجه قوت دولت در دانشگاه به حساب بیاید به سقف ظرفیت خود رسید و حالا تشکلهای صنفی و اتحادیه های دانشجویی چند سالی است معطل صدور مجوزات مانده اند. حتی شنیده ها حاکی از ان است که بورسیه های غیر قانونی روند زیرپوستی معکوسی را طی می کنند و آهسته آهسته از دیوارهای متزلزل وزارت علوم عبور کرده و سودای آن دارند تا به یمن برخی احکام قضایی و سفارشات کذایی و مصلحتهای این و آن، به دانشگاه وارد شوند ... امروز وزارت علوم نه در حوزه اساتید و نه در حوزه دانشجویان قادر هیچ کار جدی نیست
2-حالا احکام سنگین 8 سال زندان برای دانشجویانی صادر شده است. آن هم در شرایطی که همه می دانند در مقایسه با سال 88، دانشگاه هیچ نقشی در اعتراضات دیماه 96 نداشت و اساسا تهران، محور این اعتراضات نبود. اساسا مدتهاست دانشگاه نقش پیشگامی خود را در هدایت جریانات اجتماعی از دست داده و کارگران و معلمان و کامیون داران و ... بدون پیوندی با دانشگاه اعتراضات خود را پبش می برند. حالا اما دانشجویان تهرانی بیشترین تاوانها را پس می دهند. همه باید بدانند این برخوردها بی سابقه است. گویا صدای نگرانی های دانشجویان و برخی اساتید به جایی نمی رسد ...
3- این برخوردها مشخصا حاصل پیوندی است میان نیروهای امنیتی دولتی و غیر دولتی و دستگاه قضا ... بنابراین مطالبه پاسخگویی از همه این نهادها بابت احکام صادر شده در شرایطی که بحرانهای فراوانی کشور را فراگرفته و رئیس ستاد مشترک نیروهای مسلح از ضرورت «امنیتی نشدن مسائل اجتماعی» سخن می گوید، ضروری است. این اقدامات را می توان به طور مشخص در راستای امنیتی کردن مسائل اجتماعی، دامن زدن به بحرانها در کشور و تهدید امنیت ملی و از همه مهمتر اقداماتی فاقد ضرورت و توجیه حتی توجیه امنیتی ارزیابی کرد و بر همین مبنا هم آنها را نقد کرد. طبیعتا در این شرایط انتظار پاسخگویی از نهادهایی که با رای مردم به سر کار امدند بیشتر است و امواج انتقاد به سمت نهادهایی که مسئولیت و نقش بیشتری دارند تندتر ...
4- دوره بودن برای بودن، به سر آمده است. رئیس دانشگاه، وزیر علوم و معاونینی که نمی توانند هیچ کار «جدی» و «بزرگی» برای دانشجویان و دانشگاه کشور انجام دهند،(بارها از چهره های ذی نفوذ در وزارت علوم شنیده ام که انجام هرگونه کار بزرگی در شرایط فعلی منتفی است) بزرگترین و بهترین کارشان «استعفا دادن» خواهد بود. استعفایی برای دفاع از حقوق دانشجویان ... دست کم می توانند به سنت سلف صالح خود دکتر معین رجوع کنند که وقتی دید نمی تواند کاری برای دانشجویان انجام دهد، استعفا را بر بودن برای بودن ترجیح داد. شاید استعفایشان برخی را از خواب بیدار کند. وقتی هیچ کاری نمی توانند بکنند استعفا لااقل سربلند و خوشنامشان خواهد کرد ...
آنها باید امروز استعفا دهند وگرنه جریان دانشجویی همین امروز مهر «عافیت طلبی» و «پست دوستی» و «بزدلی» را برای ابد بر پیشانی آنها درج خواهد کرد و معلوم نیست از سیر حوادث سربلند و عافیت پیشه جان به در ببرند ... امروز برای آنها روز آزمون بزرگی است ... تنها استعفای دسته جمعی آنهاست که شاید بتواند حیثیت از دست رفته دانشگاه را به آن باز گرداند .../ منبع: صفحه فیس بوک نویسنده


(قسمت سوم)
حسین علاء پس از ترور رزم آراء در اسفند ۱۳۲۹ نخست‌وزیر شد اما در اردیبهشت ۱۳۳۰ استعفا داد و سرانجام، با پیشنهاد جمال امامی، سرکرده اکثریت مخالف جبهه ملی، دکتر مصدق، نخست‌وزیری را بر عهده گرفت و مهم‌ترین هدف دولت خود را اجرای قانون ملی شدن نفت در سراسر کشور قرار داد. با ملی شدن نفت هیئت خلع ید به ریاست مهندس مهدی بازرگان به جنوب عزیمت نمود و مهندس بازرگان به عنوان رییس هیئت‌مدیره موقت شرکت نفت ایران انتخاب شد. از آن پس کلیه تأسیسات و ادارات شرکت زیر نظر هیئت‌مدیره جدید بود؛ انگلیسی‌ها که از این رویداد ناراضی بودند، دستور دادند که همه کارکنان خارجی صنعت نفت ایران را ترک نمایند با خروج انگلیسی‌ها در مهرماه ۱۳۳۰ دولت انگلیس از دولت ایران در شورای امنیت سازمان ملل شکایت کرد، دکتر مصدق عازم نیویورک شد و به دفاع از حقوق ملت ایران پرداخت و مانع ورود پرونده ایران به شورای امنیت شد. سپس به دادگاه لاهه رفت و با توضیحاتی که در مورد قرارداد نفت، شیوه انعقاد و تمدید آن داد، دادگاه بین‌المللی را صالح به رسیدگی به شکایت بریتانیا ندانست زیرا این یک طرح دعوی بین دولت و یک شرکت خصوصی بود و دولت بریتانیا اجازه دخالت طرفین دعوا را ندارد. این نخستین بار بود که ایران در یک دادگاه بین‌المللی پیروز از اختلاف با یک کشور خارجی می‌شود. شکایت شرکت نفت ایران و انگلیس در حالی بود که شرکت انگلیسی به هیچ عنوان حاضر به ارائه پیشنهاد بهتر از ۱۶ درصد نبود، در صورتیکه کارتل‌های نفتی آمریکایی و هلندی در عربستان قراردادهای پنجاه درصدی بسته بودند. حتی چرچیل نخست‌وزیر وقت دولت بریتانیا عملاً ایران را به‌مثابه یک کشور مستعمره می‌دید از مصدق به عنوان کسی یاد می‌کرد که نفت انگلستان را به یغما برده است. با تصویب قانون ملی شدن نفت و اجرای آن تمام کارتل‌های نفتی نفت ایران را تحریم کردند و حتی بریتانیا ایران را تهدید نظامی کرد. قیمت فرآورده‌های نفتی در سراسر اروپا و آمریکا به شدت بالا رفت و این به دلیل این بود كه ایران بزرگ‌ترین تولیدكننده نفت خام خاورمیانه بود و پس از آمریكا، ونزوئلا و شوروی سابق چهارمین تولیدكننده معتبر نفت خام دنیا محسوب می‌شد. در آن دوران، كل تولید نفت خام ایران بیش از یک‌سوم مجموع تولید نفت خام خاورمیانه بود. از سوی دیگر، ایران ۹۰ درصد نفت خام مورد نیاز اروپای غربی را در آن دوران تأمین می‌کرد.
سرسختی مصدق و یارانش در جبهه ملی و همین طور پیروزی او در مجامع بین‌المللی از یک‌سو و تندروی برخی از افراد جبهه ملی و همچنین فشار به دربار برای محدود کردن پادشاه به قانون و برگزاری انتخابات آزاد از سوی دیگر سبب شد که دولت بریتانیا با راضی کردن آمریکا و همدستی دربار ایران علیه دولت قانونی دکتر مصدق در ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ دست به کودتا بزنند. با کودتای آمریکایی-انگلیسی عملاً نهضت ملی شدن نفت و رویای تسلط بر منابع ثروت کشور به پایان رسید و کنسرسیوم بین‌المللی بر صنعت نفت ایران مسلط شد اما دستاوردهای فکری جنبش ملی شدن صنعت نفت در تحولات سیاسی، فرهنگی و اجتماعی ایران ماندگار گردید و نام دکتر محمد مصدق به عنوان معمار بزرگ صنعت ملی شدن نفت در تاریخ معاصر ایران ماندگار شد.
t.me/Maktab_uisae


(قسمت دوم)
در این کش و قوس‌ها ایده ملی شدن نفت از سوی جبهه ملی مطرح گردید که با ورود دکتر مصدق این بار به مجلس شانزدهم در سال ۱۳۲۸ جدی‌تر دنبال گردید تا جایی که طی یک سال به یک نهضت ملی تبدیل شد و خیلی زود سراسر کشور را فراگرفت. با ملاقات آیت‌الله کاشانی و دکتر مصدق در آبان ۱۳۲۹ نهضت ملی شدن نفت ایران به اوج خود در کشور می‌رسد. در این هنگام به دعوت آیت‌الله کاشانی و جبهه ملی تظاهرات گسترده‌ای در مرکز تهران و میدان بهارستان در حمایت از طرح ملی شدن نفت صورت گرفت. روز ۱۹ آذر ۱۳۲۹ گزارش کمیسیون نفت به وسیله حسین مکی، مخبر کمیسیون نفت در مجلس شورای ملی، قرائت می‌شود. کمیسیون مخصوص نفت کمیسیونی بود که در اول تیر ۱۳۲۹ در دوره شانزدهم مجلس شورای ملی ایران برای رسیدگی به لایحه نفت (معروف به لایحه گس-گلشائیان) تشکیل شد. اعضای کمیسیون عبارت بودند از: دکتر مصدق، دکتر علوی، ناصر ذوالفقاری، جواد گنجه‌ای، فقیه‌زاده، اللهیار صالح، حسین مکی، خسرو قشقایی، سرتیپ‌زاده، جمال امامی، جواد عامری، دکتر نصرت‌الله کاسمی، حائری‌زاده، عبدالرحمن فرامرزی، دکتر محمدعلی هدایتی، دکتر شایگان، میر سیدعلی بهبهانی و پالیزی.
نمایندگان جبهه ملی نظیر دکتر شایگان، حسین مکی، اللهیار صالح، دکتر مصدق، حائری زاده، دکتر بقایی و ... در مجلس شانزدهم شورای ملی در دی‌ماه ۱۳۲۹ رسماً لایحه ملی شدن نفت را مطرح کردند. آیت‌الله کاشانی نیز با ایراد سخنرانی مهمی با حمایت از مطبوعات ادامه مبارزه برای ملی شدن نفت را واجب شرعی اعلام کرد و از مردم خواست تا پیروزی نهایی مقاومت کنند. در این بین با اوج‌گیری جنبش ملی، دولت سپهبد رزم‌آرا از مخالفین سرسخت ملی شدن نفت بود و این مخالفت با رد قرارداد الحاقی معروف به گس-گلشاییان توسط کمیسیون نفت و تأکید بر اصل ملی شدن نفت وارد مرحله جدیدی شد. از یک‌سو جناح حاکم درصدد بازپس‌گیری لایحه قرارداد الحاقی از مجلس بود و از سمت دیگر، دکتر مصدق و سایر نمایندگان جبهه ملی که ملی شدن صنعت نفت را بزرگ‌ترین اقدام برای آزادی و ترقی ملت ایران می‌دانستند و بر ادامه حرکت تأکید داشتند. در زمستان سال ۱۳۲۹ دو تجمع بزرگ در تهران در حمایت از ملی شدن نفت برگزار شد و نمایندگان جبهه ملی در این تجمعات ابعاد ملی شدن نفت را برای مردم تبیین کردند. با استیضاح رزم‌آرا عملاً تقابل نهضت ملی با جناح حاکم به اوج خود رسید. با ترور محمد رزم‌آرا در اسفند ۱۳۲۹ توسط فداییان اسلام، قانون ملی شدن صنعت نفت كه به امضای همه اعضای كمیسیون نفت رسیده بود، در تاریخ ۱۷ اسفند ۱۳۲۹ به مجلس شانزدهم ملی ارائه شد و یک هفته بعد به تصویب رسید و سرانجام در تاریخ ۲۹ اسفند به تأیید مجلس سنا نیز رسید.


ملی شدن نفت از یک آرمان تا واقعیت
میثم حاجی شیخی - ژئوماتیک، انجمن اسلامی اشتوتگارت
(قسمت اول)
بیست ونهم اسفند سال ۱۳۲۹ بدون شک نقطه عطفی در مبارزات ضداستعماری برای قطع کردن دست اجانب از منابع ثروت کشورمان بود. از کشف اولین چاه نفت در مسجدسلیمان بیش از ۴۰ سال می‌گذشت، زمانی که ویلیام دارسی در سال ۱۲۸۷ زمانی که حفاری‌ها در اوج ناامیدی و بدون هیچ موفقیتی ادامه داشت و دارسی نیز کاملاً ورشکسته شده بود، ناگهان در عمق ۳۶۰ متری از زمین میدان نفتان در مسجدسلیمان، مته حفاری، آخرین لایه را شکافت و نفت با فشار زیاد از زمین فوران کرد.
قرارداد دارسی که بین دولت شاهنشاهی ایران و ویلیام دارسی در تاریخ ۱۲۸۰ هجری شمسی به مدت شصت سال انعقاد گردیده بود اجازه کشف، استخراج ، توزیع و استفاده از نفت ایران را در اختیار طرف بریتانیایی سپرده بود و در قبال آن سود ۱۶ درصدی عاید طرف ایرانی بود. شاید دولت وقت ایران هیچ آگاهی و دركی از این اتفاق مهم نداشت اما كاشفان آن به خوبی می‌دانستند به چه ثروتی در ایران دست‌یافته‌اند که می‌توانست حتی اسباب تسلط انگلیس بر امور سیاسی، اقتصادی، نظامی و فرهنگی ایران را فراهم کند.
اما حتی این پایان ماجرا نبود، شرکت تازه تأسیس شده نفت ایران و انگلیس که شخص ویلیام دارسی نیز عضو هیئت‌مدیره آن بود رفتاری به‌مثابه کشورهای مستعمره با ایران داشت، حتی مالیات عایداتی که نصیب ایران می‌شد نیز در بریتانیا کسر می‌گردید و ایران حق هیچ‌گونه حسابرسی از شرکت مزبور را نداشت، تا جایی که در سال ۱۳۱۱ بدون هیچ دلیلی سهم سودی که به ایران پرداخت می‌شد به یک‌چهارم کاهش داد. این تقلیل فاحش مورد اعتراض دولت ایران قرار گرفت و تقاضای رسیدگی نمود ولی چون شرکت نفت زیر بار حسابرسی توسط دولت ایران نمی‌رفت، رضاشاه به تصور اینکه می‌تواند به‌آسانی امتیاز نفت را که مظفرالدین شاه امضا کرده بود، لغو کند در حضور هیئت‌وزیران، امتیازنامه دارسی و پرونده نفت را در آتش بخاری انداخت و به وزیران خود دستور داد بی‌درنگ امتیاز را ملغی کنند که فردای آن روز عملی شد. پس از الغای قرارداد دارسی، دولت بریتانیا برخلاف تمام مناسبات دیپلماتیک در این امر دخالت کرد (از آنجا که شرکت نفت ایران و انگلیس که یک شرکت خصوصی طرف حساب دولت ایران بود، دولت بریتانیا اجازه دخالت در این پرونده طبق عرف بین‌الملل را نداشت).
شکایت بریتانیا به دلیل الغای یک‌طرفه امتیاز از سوی ایران بود که به زعم آن‌ها در حکم مصادره نامشروع و تخلف از موازین حقوق بین‌الملل تلقی شده بود. به هر ترتیب دعوی بریتانیا و ایران در شورای جامعه ملل مطرح گردید، لیکن رییس شورا پیشنهاد کرد که طرفین یک‌بار دیگر بکوشند تا اختلاف خود را از طریق مذاکرات مستقیم حل نمایند و رسیدگی شورا تا حصول نتیجه مذاکرات معوق بماند. در این حین تهدید دولت بریتانیا اثربخش بود و این پیشنهاد مورد موافقت طرفین دعوی قرار گرفت و مذاکرات فی‌مابین شروع شد و به امضای قرارداد امتیاز جدیدی منتهی گردید.
قرارداد جدید که به قرارداد ۱۹۳۳ مشهور گردید، در سال ۱۳۱۲ هجری شمسی با فرمان رضاشاه به تصویب مجلس شورای ملی رسید، امتیازنامه جدید موجب افزایش درآمد ایران گردید ولی مدت امتیاز را که می‌بایستی در سال ۱۳۴۰ به پایان برسد تا سال ۱۳۸۶ تمدید کرد. با پایان یافتن دوران زمامداری رضاشاه و ایجاد یک فضای سیاسی باز، برخی از نمایندگان به این قرارداد اعتراض نمودند. محمد مصدق که به عنوان نفر اول از تهران در انتخابات مجلس چهاردهم در سال ۱۳۲۲ وارد مجلس شده بود و رهبر اقلیت مجلس بود طی نطقی این امتیازنامه را یک خیانت علیه کشور نامید و در کنار شماری از نمایندگان خواستار بررسی این قرارداد شدند. همچنین تقی زاده امضاکننده قرارداد و کسی که به عنوان وزیر دارایی وقت در مذاکرات حضور داشت، نیز در مجلس پانزدهم اعتراف کرد که قرارداد را تحت فشار دولت بیگانه و فرمان شخص رضاشاه امضا نموده است.


مخاطبين گرامى از بين مطالب موجود در فهرست اولين شماره از نشريه "اسلام مكتب مبارز" مايل هستيد كدام مطالب براى مطالعه آسان تر بصورت كامل در كانال تلگرامى قرار داده شود؟

سياست نامه: مرا مجبور كن! (حسين حمديه) – 10
👍👍👍👍👍👍👍 63%

ساعت شنى: ملى شدن نفت از يك آرمان تا واقعيت (ميثم حاجى شيخى) – 2
👍 13%

فرهنگستان: چه بايد كرد؟ (رضا سهرابى) – 1
👍 6%

ذره بين: بنگر كه ز انقلاب چه طرف بر بستيم ( سهراب غلامى) – 1
👍 6%

دانشنامه: نقش مديريت دانش بنيان در توسعه پايدار سواحل جنوب (حسين مشايخ پول) – 1
👍 6%

پژواك: با كفش هايم قدم بزن (مينا شيرازى)/ پنجاه و دومين آغاز (متين روشنايى) – 1
👍 6%

كتابخانه: روى ماه خداوند را ببوس (عطيه دهباشى)
▫️ 0%

👥 16 people voted so far.


مرا مجبور کن!
حسین حمدیه - جامعه‌شناسی و برنامه‌ریزی شهری

صداهای ناامید و ناله‌های همیشگی از شرایط، فراگیرترین روشی است که غالب کاربران شبکه‌های اجتماعی در مواجه با هر پدیده‌ای به آن متوسل می‌شوند تا آنجایی که حتی مرثیه‌هایی جانسوز برای بازگشت مونارکی و حاکمیت فردی به کشور می‌سرایند. تزریق هر روز هیستریا و شوک‌های پی‌در‌پی ناامیدی به جامعه، در حالی به عنوان ابزار در دست جریان‌های سیاسی افتاده است که تأثیرات مخرب آن در بلندمدت، جمع‌بودگی و زایایی و ملیت ایرانی را تهدید می‌کند. اصولگرایان گمان می‌کنند تزریق ناامیدی و القای ناکارآمدی، مردم را قانع خواهد کرد تا دوباره رأی خود را به سبد آن‌ها بیندازند. اصلاح‌طلبان باور دارند تزریق هر روز ترس و ترسیم چهره دوست‌نداشتنی اصولگرایان، بدنه اجتماعی آن‌ها را منسجم خواهد کرد و براندازان هم بر این گمان‌اند که از آنارشیسم و وندالیسمی که ثمره سرخوردگی و ناامیدی است کلاهی برای آن‌ها بافته می‌شود. هم‌افزایی این سه جریان در پمپاژ "ناممکن بودن بهروزی برای ایرانیان"، جامعه را در آستانه تبدیل شدن به بنایی کلنگی و نیز از هم‌گسیختگی قرار داده است.
واقعیت این است که ما جامعه‌ای نوپا هستیم که از فراز سال‌ها حکومت فردی، چند دهه‌ای است که در راه دموکراتیک ‌شدن پا نهاده است. مفاهیم برای ما تازه‌اند: ما به درستی نمی‌دانیم رسانه یعنی چه، از سازوکار رأی و صندوق کم‌اطلاعیم، کمپین‌ کردن را نمی‌شناسیم و از همه ناگوارتر اینکه برای تجمیع تجربیات جمعی‌مان تلاشی نمی‌کنیم. همین‌ها است که ما را مستمراً از حصول نتیجه ناامید و سرخورده می‌کند. باید برای تمرین این مفاهیم کوشید، باید کمپین کردن را آموخت و نتایجش را بازتاب داد. باید از مفاهیم انتزاعی و کلی و اتوپیایی به زمین سفت بازگشت، اهداف مشخص داشت و برای تغییرات ملموس تلاش کرد. در اشتوتگارت آلمان گروهی فعال اجتماعی-محیط‌زیست از سال ۲۰۱۳ مشغول کمپین کردن برای جلوگیری از ساخت تونلی هستند که زیست‌بوم جنگل سیاه را به خطر می‌اندازد. در لندن سال‌ها است کمپینی برای ممنوعیت تبلیغات مدل‌های لاغراندام و برای جلوگیری از "شرمِ بدن" در جریان است. در آمریکا کمپین‌های برابری‌خواهانه دستمزد زنان و مردان سال‌ها است که عضو می‌پذیرند و حتی در ترکیه قیامی که برای نجات پارک گزی به راه افتاد تا جلوی ساخت مجتمعی تجاری را بگیرد، از مهم‌ترین قیام‌های شهری برای هدفی مشخص در سال‌های اخیر بود. این کمپین‌های کوچک و بعضاً ناموفق نمونه‌هایی از وظیفه اجتماعی‌اند که شهروندان در برابر اصحاب قدرت به راه می‌اندازند و دستاوردهای حتی اندک آن‌ها می‌تواند تضمین‌کننده پویایی جامعه هدفشان باشد. در تهران در همین سال‌ها صدها درخت به دست سرمایه‌داران و یا شهرداری قطع شد، خانه‌های تاریخی بسیاری خراب شد و محله‌های بسیاری در طرح‌های توسعه‌طلبانه آزادراه‌های شهری برای همیشه از بین رفتند. در مقابل تمام این رخدادها ما به عنوان جمهور ایران ساکت بودیم و به ابراز تأسف‌ بسنده کردیم. ابراز تأسف‌هایی که خود از جنس پمپاژ ناامیدی در جامعه است. ما باید بفهمیم که هیچ مغازه‌ای دموکراسی نمی‌فروشد و پشت ویترین هیچ دکانی آزادی و سعادت یافت نمی‌شود. این‌ها پدیده‌هایی زمان‌بر هستند که فقط در طول گذر تاریخ قابل وصول‌اند و دائم باید برای یافتنشان جنگید همان‌طور که تمام ملت‌های سعادتمند در جهان چنین کرده‌اند. ما باید بفهمیم که هیچ دکمه جادویی وجود ندارد که یک شبِ مشکلات را حل کند، فساد را از بین ببرد، بزه را کم کند و ثروت به ارمغان بیاورد. در آخر هم ما باید بفهمیم که هرگاه قوای خود را بر مسئله‌ای متمرکز کرده‌ایم، توانسته‌ایم قدرت را به تبعیت و پذیرش واداریم. در فیلم سلما دیالوگی طلایی وجود دارد که لیندن جانسون رییس‌جمهور آمریکا به مارتین لوتر کینگ می‌گوید "من با تغییرات مدنظر تو همدلم اما سیاست پیچیدگی‌هایی دارد؛ پس برو و کمپین کن و من را مجبور کن تا این تغییرات را اعمال کنم". ما باید پاشنه‌هایمان را بکشیم. باید کمپین‌ کردن برای اهداف مشخص و ملموس و شدنی را بیاموزیم، محتوای تصویری ایجاد کنیم، پژوهش کنیم، با اثرگذاران لابی کنیم و باور داشته باشیم سیاست‌مداران دلسوزی وجود دارند که با این تغییرات همدل‌اند و فشار اجتماعی را می‌طلبند تا تغییرات را اعمال کنند.
امید اما در این میانه موتور محرک و مولد انرژی در جامعه است و بدون آن ما هیچ نداریم. نخبگان ایران باید برای حفاظت از شعله‌های امید بکوشند. باید امید را رواج دهند و سخن بگویند و روشن کنند تا این سرمایه ملی از بین نرود.

https://t.me/Maktab_uisae


مشروعیت حقوقی یک تهاجم!

سیامک عموزیدی - دکترای حقوق بین الملل

آقای جیم ماتیس وزیر دفاع امریکا در پاسخ به خبرنگاری در رابطه با مبنای حقوقی حمله موشکی به سوریه گفت: مطابق با ماده ۲ قانون اساسی امریکا، رییس جمهور اختیار استفاده از نیروی نظامی برای دفاع از منافع ملی حیاتی امریکا را دارد.
اما این استناد حقوقی،‌ خیلی مورد قبول سایر ارکان حاکمیت امریکا قرار نگرفته و تعدادی از اعضای کنگره اعم از نمایندگان دموکرات و جمهوریخواه، فرمان حمله بدون اجازه و تصویب کنگره را خلاف قانون اساسی امریکا تلقی کرده اند و این تفسیر را فاقد وجاهت حقوقی میدانند. از جمله می توان به توییت آقای توماس ماسی Thomas Massie نماینده جمهوریخواه اشاره کرد: “من قانون اساسی فرانسه یا انگلیس را نخوانده ام. اما قانون اساسی خودمان را خوانده ام و در هیچ جای آن،‌اختیار رییس جمهوری برای حمله به سوریه وجود ندارد.
در انگلیس هم تعدادی از نمایندگان پارلمان، مشارکت انگلیس در حمله فوق الذکر، بدون کسب اجازه از پارلمان این کشور را غیر قانونی دانسته اند.
لذا به نظر می رسد، موضوع مشروعیت حمله موشکی به سوریه از منظر سیستم حقوق داخلی و قانون اساسی کشورهای مزبور، محل بحث و بررسی جدی است و می تواند آثار و مسئولیت حقوقی بهمراه داشته باشد.
علاوه بر بحث حقوق داخلی، مشروعیت حقوقی این اقدام قهر آمیز باید از منظر حقوق بین الملل نیز مورد توجه و پیگیری جدی قرارگیرد.
طبق بند ۴ ماده ۲ منشور سازمان ملل، کشورها باید از استفاده از زور در رابطه باسایر کشورها پرهیز کنند. اساسا بعد جنگ جهانی دوم، مهمترین دستاورد منشور برای نظام بین الملل همین منع استفاده از زور بود. لذا متخلف از این اصل، در واقع مهمترین هدف و مقصود از تشکیل سازمان ملل را نقض کرده است. استثنا بر این اصل، دفاع مشروع و یا تصویب از طریق شورای امنیت آنهم با شرایطی خاص است. حتی اگر این شرایط هم فراهم بود، ابتدا باید رابطه حمله شیمیایی مورد ادعا (بهانه اصلی حمله موشکی) با دولت سوریه (رابطه سببیت) به تایید مراجع بیطرف بین المللی مثل گروه حقیقت یاب سازمان(OPCW) می رسید. با توجه به فقدان شرایط دفاع مشروع و نیز عدم تصویب حمله نظامی توسط شورای امنیت سازمان ملل، امکان پیگیری مسئولیت حقوقی کشورهای متخلف وجود دارد. همچنین برای دولت سوریه حق اقدام متقابل نسبت به آن کشورها و نیز کشورهایی که معاونت داشته و به عنوان مثال از خاک آن کشورها برای این حمله استفاده شده است وجود دارد.
https://t.me/Maktab_uisae




«دین از سیاست جدا هست و جدا نیست!»

مهدی نساجی

🔸دولت متولی خوبی نیست، نه برای اقتصاد و نه برای دین. دولت نباید بنگاه داری کند و اقتصاد باید به بخش خصوصی واگذار شود، این را همه می دانیم. اما شاید هنوز زمان لازم است تا به این نتیجه برسیم دولت متولی خوبی برای دین هم نیست و امر دین باید به مردم سپرده شود و این به نفع دین است.

🔸همانطور که دولت مطلوب از اقتصاد جدا است، از دین نیز جدا است. دولت صرفا وظیفه بستر سازی برای فعالیت آزاد و سالم اقتصادی را دارد. به همین ترتیب، همین که دولت بتواند فضای آرام و سالمی را برای فعالیت فرهنگی و دینی جامعه ایجاد کند، کافی است و بیشتر ازآن شاید مضر باشد.
در دولت مطلوب، رشد و پویایی اقتصاد بستگی به تلاش و همت بنگاههای خصوصی دارد. بنگاههای خصوصی با یکدیگر رقابت سالمی را شکل می دهند و رهاورد این تلاش و رقابت، یک اقتصاد پویا ومولد است که دولت در آن دخالتی ندارد. در امر دین و فرهنگ نیز، رشد و پویایی دین، وابسته به تلاش و همت دینداران است. دغدغه مندان دینی در قالب نهادهای مدنی و مردمی که خودشان تشکیل داده اند، با هزینه خودشان و از جیب خودشان، سعی در توسعه و جلب رضایت مردم به امر دین می کنند.

🔸در یک فرآیند طبیعی، به میزان موفقیت دینداران، دین در جامعه توسعه پیدا می کند. طبیعی است اگر آنچه آنان ارایه می کنند، بد و غلط و ناکارآمد باشد، از سوی جامعه پس زده می شود. همان طور که در اقتصاد، رقابت موجب پویایی می شود، در امر دین نیز می توان رقابت سالمی را تصور کرد که در آن فکر و اندیشه و عمل دینی بهتر، در نهایت مقبولیت بیشتری پیدا می کند.

🔸در تمام این رقابت ها و افت و خیزها، دولت نظاره گر و پایش از معرکه بیرون است. دولت همانطور که مواظب است فساد و سوء استفاده اقتصادی اتفاق نیفتد، در مورد امر دین هم صرفا وظیفه جلوگیری از فساد و سوء استفاده دارد، صد البته در چارچوب های تعریف شده، مشخص برای همگان، شفاف و قابل سنجش و نه سلیقه ای.

🔸یک دولت مطلوب، یک دولت حداقلی در اقتصاد است. همچنین یک دولت مطلوب دینی، یک دولت حداقلی در امر دین است. همانطور که در اقتصاد، دولت در موارد معدودی، مثل کالاهای استراتژیک چون گندم، دخالت بیشتری دارد، در امر دین هم یک دولت مطلوب دینی، حداقلی از امورات دینی را به عهده می گیرد. مثلا دولت حداقلی از آموزش دینی را جزو آموزشهای همگانی در مدرسه قرار می دهد، یا دولت تسهیلاتی را برای ساخت مساجد در همه نقاط کشور فراهم می کند و یا هزینه آموزش و تربیت قضات را برای قضاوت در چارچوب احکام اسلامی را تقبل می کند، اما درست مانند امر اقتصاد، در امر دین نیز، دولت هرچه تصدی گری را کمتر کند، بهتر است.

🔸این پیشنهاد، اصلا به معنای بی اهمیت جلوه دادن دین نیست. اتفاقا برعکس، همانطور که اقتصاد وقتی به مردم واگذار می شود، قدرتمند شده و پشتوانه دولت ها قرار می گیرد، اگر در یک جامعه ای که اکثریت مردم دیندارند، دین هم به مردم واگذار شود، قدرتمندتر شده، و پشتوانه دولتها قرار می گیرد. ملاحظه کنید که چگونه مرجعیت آیت الله سیستانی به عنوان یک نهاد مدنی و وابسته به مردم، در بزنگاهها به کمک دولت عراق می آید.

🔸 مشکل اینجاست که باور به مردم در جامعه ما نهادیه نشده است. مردم، هم می دانند دنیایشان را چگونه اداره کنند و هم دینشان را. دولت ها، با دخالت های بیمورد، هم دنیای مردم را خراب می کنند و هم دینشان را.
https://t.me/Maktab_uisae


✅اربعین و شیعیان بیست و یک امامی

مهدی نساجی
▪️این روزها بسیاری ایرانیان به مناسبت اربعین در سرزمین عراق هستند. این سفر علاوه بر دستاوردهای معنوی، دستاوردهای اجتماعی نیز دارد و فرصتی است تا شیعیان ایران، مدارا و هم‌زیستی مسالمت‌آمیز فرقه‌های مذهبی موجود در عراق را تجربه کنند. به عنوان نمونه خوب است زائران ایرانی بدانند بسیاری از مکان‌های مذهبی عراق، از جمله مسجد زیبا، وسیع و معروف کوفه و ضریح کنونی امام علی در نجف و ضریح پیشین امام حسین که در سال ۹۱ هجری شمسی توسط ایران جایگزین شد، با هزینه و هنر فرقه ای از شیعیان ۲۱ امامی، به نام بُهره‌ای‌های داوودی ساخته شده است.
▪️بهره‌ای‌ها، در حقیقت انشعابی از شیعیان اسماعیلی هستند. اسماعیلیه، خودش یک فرقه و انشعاب از تشیع است. بهره‌ای‌ها، همچون سایر اسماعیلی‌ها، معتقدند اسماعیل فرزند امام صادق، امام بعد از اوست. لذا به جای امامت امام کاظم، قایل به امامت اسماعیل برادر امام کاظم هستند. بعد از اسماعیل نیز سلسله امامت تا قرنها بعد ادامه پیدا می‌کند و در مجموع آنان بیست و یک امام دارند. بعد از غیبت امام بیست و یکم، «داعی مطلق» نائب بر حق اوست و سلسه داعیان مطلق تا کنون نیز ادامه دارد. ظاهرا نه تنها امامان بهره دارای عصمت‌اند، بلکه نایبان آنها نیز حجت کامل پیروان خود می‌باشند.
▪️مفضل سيف‌الدين پنجاه و سومین داعی مطلق است که هم‌اکنون در بمبئی زندگی می‌کند. ادعا می‌شود بهره‌ای‌ها در صد کشور جهان پراکنده‌اند ولی بیشتر جمعیت حدودا دو میلیون نفری آنان در هند و پاکستان مستقر هستند. مفضل سیف الدین، سه سال پیش در سن ۶۸ سالگی، پس از مرگ پدر، امامت و زعامت خود را از جوار ضریح امام علی علیه‌السلام در نجف آغاز کرد. می‌گویند وقتی داعیان مطلق برای زیارت عتبات به عراق می‌روند، پیروانشان به اندازه وزنشان برای آنان طلا نذر می‌کنند.
▪️در همان سال که مفضل سیف‌الدین امامت خود را آغاز کرد، با مراجع نجف، از جمله آية‌الله سيستانى، حكيم، فياض و آية‌الله بشير نجفى ملاقات كرده، مورد احترام آنان قرار می‌گیرد. سیف‌الدین اخیرا سفری به لندن داشته، از آنجا نیز به مصر رفته و با مقامات آن کشور دیدار کرده‌است. وی دکترای علوم دینی از دانشگاه الازهر مصر نیز دارد.
▪️این که جامعه عراقی، بهره‌ای‌ها را تحمل می کند و آنان در سرزمین عراق رفت و آمد دارند و این که آنان را تکفیر نکرده‌اند و ملحد و خودفروخته و وابسته و فریب‌کار و فتنه‌گر و فتنه‌جو نخوانده‌اند، تا حدی نشان از فهم مداراجوی دینی در جامعه عراق دارد.
▪️اگر به حساب و کتاب ما ایرانیان باشد، بهره‌ای‌ها از خیلی از فرقه‌های دینی‌ای که ما به آنها انگ می‌زنیم، احتمالا انحرافی‌تر و تماسشان با شیعیان دوازده امامی گمراه کننده‌تر و خطرناک‌تر است.
▪️یادم می‌آید، در سفر سالها پیش به عراق، دوستی به شوخی می‌گفت این بهره‌ای‌ها شانس آورده‌اند که امام رضا علیه‌السلام امامشان نیست. وگرنه همین اعتقاد باعث می شد که با ایرانی جماعت بر سر زیارت امام هشتم، دچار مشکل شوند.
▪️امید که راهپیمایان ایرانی اربعین، در محدوده بسته جامعه ایرانی نمانند و از فرصت حضور در سرزمین عراق، برای آموختن مدارا و همزیستی مسالمت‌آمیز با سایر فرق و فرهنگ‌ها بهره ببرند.
https://t.me/Maktab_uisae


✅آقای دوربینی سلام!

مهدی‌ نساجی
🔸دیروز فیلمی در تلگرام از یک جلسه عمومی و شلوغ درس اخلاق پخش شد که شما هم در آن حضور داشتی. استاد سرشناس اخلاق در میانه سخن، همین که متوجه حضور شما می‌شود، سخنش را قطع می کند و با لحنی تند و با صدای بلند شما را خطاب می کند که «پاشو برو بیرون!...» شما هم جلوی چشم صدها نفر، ناگزیر بلند می‌شوی تا از دوربین دور باشی و دیده نشوی....
صحنه بسیار دردناک و غم‌انگیز بود، آنقدر دردناک که طاقت دوباره دیدنش نبود.
🔸آقای دوربینی! من نمی‌دانم شما چه آزاری برای دیگران داشتی که بیرون‌ات کردند؟ شما فقط نشسته بودی. این حق شهروندی شما است که در هر مکان عمومی حضور پیدا کنی و هر جا که دلت می خواهد بنشینی.
🔸آقای دوربینی! می‌دانی گناهت چیست؟ گناهت این است که تو هم مثل همه ما، یک ولشده‌ای. یک ولشده که به دنبال فرصتی برای دیده شدن است. فرصتی که از ما بهتران بدانند، او هم هست، حقوقی دارد و هر که باشد و هرچه باشد، این سرزمین، سرزمین مادری او نیز هست و او هم سهمی دارد.
🔸آقای دوربینی! اتفاقا تلویزیون وقتی ملی می شود که علی‌رغم میلش، شما را نشان می‌دهد. شما نماینده خیل عظیم ولشدگان این سرزمین هستی.
🔸آقای دوربینی!حالا ظاهرا دیگر بازنشسته شده‌ای و همین حضور بی‌زبانت هم تحمل نشد.
🔸آقای دوربینی! غمگین هم نباش. آبرویت هم محفوظ است. شما هیچ خطایی نکردی. ما هنوز هم باور داریم که، آبروی بنده خدا، حرمتش از کعبه هم بالاتر است، حتی اگر آن بنده خدا، یک ولشده باشد. ما همه ولشده ایم، هر کداممان به نوعی.
https://t.me/Maktab_uisae


✅"جامعه‌ تابع، جامعه پرسشگر و تهدید پیش‌روی ایران"

حسین حمدیه

🖋دیشب رییس‌جمهور آمریکا نطقی کرد که از آن به عنوان اولین قدم‌های این کشور برای نابودی توافق هسته‌ای یاد می‌شود. نطق تند و شدیدالحن ترامپ علیه ایران، اگرچه قابل پیش‌بینی بود اما با این حال این میزان از اطلاعات نادرست در آن شگفت‌انگیز می‌نمود: برای ما روشن است که ادعای حمایت ایران از طالبان و القاعده نادرست است. ما به خوبی می‌دانیم که ایران نقشی در حوادث ۱۱سپتامبر نداشته و حتی یک تبعه ایرانی در هیچ بمب‌گذاری در هیچ نقطه از خاک آمریکا نقش نداشته است و البته همه متفق هستیم که حمایت ایران از تروریسم ادعایی باطل است. اما تمام این موارد در سخنرانی ترامپ موجود بود و طرفه آنکه اکثریت جامعه آمریکایی پذیرای چنین اخباری است. برای نمونه؛ برای آنها تفاوتی نمی‌کند دانشمندان چه باور دارند، تنها ۴۸درصد از مردم این کشور به گرمایش زمین ناشی از اقدامات بشری باور دارند. بیش از نیمی از مردم آمریکا طرفدار آزادی حمل سلاح هستند و هرگونه اقدام محدودکننده آن را خلاف آزادی‌های مدنی می‌دانند و نمو‌نه‌های دیگری از این دست که فراوانند. امپراتوری رسانه‌ای فاکس‌نیوز و سایر خبرگزاری‌های دست‌راستی چنان میدان‌دارند که عملا داده مستقل از مدیای تصویری خریداری در این کشور ندارد. در چنین بستری است که انسان ضدزن، بیگانه‌ستیر و خودمحوری چون ترامپ به قدرت می‌رسد.
🖋اما آنچه ایران در چنین شرایط خطیری باید به آن توجه کند این است که اروپا و افکارعمومی آن تفاوت فاحشی با آمریکا دارد. غرب یک کلِ پیوسته نیست که در آن انسان‌ها بصورت ماشینی و دستوری کار کنند و تفکرات متنوع شنیده نشود. چندمنبعی در دریافت اخبار، بررسی رسانه‌های مستقل و روزنامه‌های آوانگارد به مراتب در اروپا رواج بیشتری دارد و طبیعی است که در این بستر جمهوری‌اسلامی می‌تواند صدای خود را بهتر به گوش این مردمان برساند. در شرایطی که آمریکا تلاش می‌کند تا با برهم زدن توافق هسته‌ای و بازگشت تحریم‌ها و با حمایت لابی اسراییلی و پول سعودی ایران را به حاشیه براند یکی از اولین و مهم‌ترین قدم‌هایی که ایران باید به سراغش برود همراهی هرچه بیشتر اروپا با توافق هسته‌ای است.
🖋اما نگاهی به اخباری که در این غوغای چندهفته‌ای دولت آمریکا از ایران مخابره شده نشان می‌دهد که تا چه اندازه (آگاهانه و یا ناآگاهانه) برای تاثیر منفی بر روی افکارعمومی در داخل مرزهای کشور تلاش شده است! محرومیت منتخب زرتشتی مردم یزد از حضور در شورای شهر و تضییع حقوق شهروندان، بازداشت روزنامه‌نگار ساسان آقایی بدون تفهیم اتهام تا جایی که نایب‌رییس مجلس در نامه‌ای به این روند اعتراض کرد، برخورد پلیسی با مالباختگان صندوق کاسپین و کارگران معترض هپکو، ادامه محدودیت، حبس و حصر برای فعالان سیاسی و رییس‌جمهور پیشین ایران و ... این لیست پایان‌ناپذیر اقدامات ناصواب، تنگ‌نظرانه و بدون فکر بی‌شک بیشترین تاثیر منفی را بر افکارعمومی جهانی می‌گذارد و واقعیت این است که اشتلم‌های ترامپ تاثیری به مراتب کم‌تر از خودزنی‌های داخلی دارد. در شرایطی که کشور تحت فشار آمریکا و خطر گریزناپذیر جنگ و یا تحریم‌های بیشتر قرار دارد هیچ‌چیز به سان رشته‌ای ازاصلاحات ماندگار داخلی نمی‌تواند دولت آمریکا را خلع‌سلاح کند. امروز کشور بیشتر از هر زمان دیگری نیازمند تقویت آزادی‌های مدنی در داخل است؛ اقداماتی همچون حمایت حقوق زنان و امکان حضور آنها در استادیوم‌ها، گشایش سیاسی در حوزه روزنامه‌نگاری و آسایش و امنیت در فعالیت سیاسی، حمایت از کارگران و فعالان صنفی، مقابله با تنگ‌نظری‌ها در برخورد با فرهنگ هنر و موسیقی می‌تواند نه تنها دشمنان کشور را در ایجاد جبهه‌ای متحد علیه ایران ناکام گذارد بلکه با تقویت وفاق ملی و همگرایی، صدای واحدی از داخل کشور را به جهان مخابره کند. این مسیر شاید مهم‌ترین حربه ایران در شرایط موجود باشد، تا رای دولت‌مردان و اصحاب قدرت به چه باشد.
https://t.me/Maktab_uisae


"جامعه‌ تابع، جامعه پرسشگر و تهدید پیش‌روی ایران"

حسین حمدیه


✅بمب‌های هندوانه‌ای

مهدی نساجی

🖋امروز شاید بلا و عذاب الهی، در قالب باد و توفان نمود نکند. به مدد علم و تکنولوژی، توفان سهمگین «ایرما» در آمریکا پیش‌بینی می شود و با تمهیداتی که به کار گرفته می‌شود، تلفات انسانی آن از تعداد انگشت‌های دست هم کمتر می‌شود. اما سنت های الهی، گونه‌های دیگر هم دارد. این که قومی به خاطر جهالتشان، به دست خود خانه هایشان را خراب کنند(سوره حشر، آیه ۲) نیز نمونه‌ای از بلا و عذاب است.
🖋وزیر اسبق جهاد کشاورزی، سالها پیش گفت که خطر کم‌آبی در ایران از خطر اسرائیل بیشتر است. اسرائیل نهایت کاری که بخواهد بکند، پرتاب بمب هسته‌ای است،کاری که ما خودمان به دست خود در حال انجام بدتر از آنیم. هیچ متجاوزی، تا ابد در کشوری باقی نمانده است. از داعش که بدتر نداریم، روزی آمد و هم اکنون در حال رفتن است. اما وقتی سرزمینی ظرفیت‌های زیست محیطی‌اش از بین برود، تا قرن‌ها و شاید تا ابد، راهی برای بازگشت آنچه از دست رفته نخواهد داشت. دشمن واقعی کیست و کجاست؟
🖋ما چه کرد‌ه‌ایم که اینگونه با قهر الهی مواجهیم و به دست خود سرزمین‌مان را نابود می‌کنیم؟ به چند عدد و رقم کارشناسان توجه کنید:
🖋طبق استاندارد جهانی حداکثر می توانیم ۴۰ درصد از منابع تجدیدپذیر آب را استفاده کنیم، ما تنها کشوری در دنیا هستیم که ۱۰۰ درصد آب را استفاده می‌کنیم و حتی کشورهای آفریقای شمالی و خاورمیانه هم بیش از ۶۰ درصد آب تجدیدپذیر خود را استفاده نمی‌کنند.
🖋اگر به همین وضعیت ادامه دهیم حدود هفتاد درصد ایرانیان یعنی حدود پنجاه میلیون ایرانی برای زنده ماندن ناچار به مهاجرت از کشور هستند.
🖋میزان مصرف آب خانگی، فقط ۷ درصد آب مصرفی کشور است و بیش از ۹۰ درصد آب مصرفی عمدتا در بخش کشاورزی سوء مصرف می‌شود.
🖋هیچ طرحی برای کنترل آب در کشاورزی وجود ندارد وکاشت و برداشت، با بهره‌وری بسیار پایین و بی‌برنامگی در حال نابود ساختن کشور است. به نمونه زیر توجه کنید:
🖋ایران کشور کم‌آبی است و باید کاشت و برداشت محصولات غیر استراتژیک و پرآب را بسیار محدود کند. هندوانه، از محصولات پر مصرف آب است. برای تولید یک کیلو هندوانه ۵۰۰ لیتر آب مصرف می‌شود. یعنی برای تولید یک هندوانه ده کیلویی که ظرف چند دقیقه در جمع خانواده بلعیده می شود، معادل ۵۰۰۰ بطری یک لیتری، آب مصرف شده است.
🖋عجیب این است که ایران کم‌آب، از بزرگترین صادرکنندگان هندوانه در جهان است.
🖋امسال پیش‌بینی می شود که میزان صادرات هندوانه به یک میلیون تن برسد (دو میلیون تن هم خودمان مصرف می کنیم). با صادرات این میزان هندوانه، ۵۰۰ میلیون متر مکعب آب را صادر می کنیم. این معادل ۲.۵ برابر ظرفیت سد کرج است. عیسی کلانتری، رییس سازمان محیط زیست می گوید: ممکن است برای کشاورز که قیمت واقعی آب را نمی‌پردازد،صادرات هندوانه مقرون به صرفه باشد، ولی صادرات هندوانه برای کشور «خیانت» است.
🖋ساختار تصمیم‌گیری کشور نیز آشفته‌تر از آن است که کسی دلواپس توسعه پایدار کشاورزی باشد. دلواپسی‌ها جای دیگری است. لذا همین که کشاورز با تولید هندوانه راضی است و صدایش در نمی‌آید، مسوولان هم راضی‌اند. ظاهرا همه به انفجار تدریجی این بمبهای هندوانه‌ای تن داده اند.
🖋ما و مسوولان، همه سردرگمیم و در حال خشکاندن ریشه‌های حیات. قرآن آب را مایه حیات هرچیز می‌داند. خداوند نیز تضمینی برای نجات کسانی که خود به دست خود در حال نابود کردن خودشان‌اند نداده است.
🖋سرزمین مادری ما هیچ گاه اینگونه تحت تاثیر بهره‌کشی‌های بی‌رحمانه نبوده‌است. ما را به کجا می‌برد این پرت حواسی؟
https://t.me/Maktab_uisae


/ نشاند و بتواند یکتایی هستی انسانی را مرتفع سازد و بیگانگی او با عالم را منحل کند. وحدتی که اینبار لزوماً سلسله‌مراتبی و مونولوژیک نیست و از بطن خویش، ریزم‌وار و دیالوژیک است. رسالت الهیات در این عرصه، تنظیم و تنسیق چنین وضعی است که بتواند در عین مواجهه با تاریخ و جامعه، از فراروایتی واحد سخن بگوید که در عین کثرت اجزاء و چندگانگی هویت‌ها، واحد و یگانه باشد. اصرار بر وحدت بدین خاطر است که کثرت‌به‌ماهوکثرت تمامیت هستی انسانی را به یغما می‌برد و تأکید بر یگانگی، بدیع بودن تجربه دین است که همچون یک رخ‌داد بتواند تسلیم‌بودگی و وفاداری به آن را به ارمغان آورد.
اینکه چرا دین این مطلقیت را تأمین کند و نه فلسفه، علم، هنر و سایر جهان‌فرم‌های حیات بشر؟ قطعاً انتخابی اگزیستانسیالیستی و متکی به مسأله هویت است. امروز هویتی دین‌دارانه که توسط چیزی به نام امر سکولار مورد تهدید است، می‌تواند از تمامیت خود دفاع کند؛ سکولاریسمی که ریاکارانه خود را به‌عنوان ساحتی خنثی جا می‌‌زند و به نحوی وانمود می‌کند که گویی به نسبت دین از پیش‌فرض‌های کمتری برخوردار است و باید به‌عنوان وضعیتی انسانی‌تر، برای همه مردم من‌جمله دین‌داران، مقدم‌تر از هر جهان‌بینی باشد؛ غافل از اینکه خود چیزی جز یک انتخاب نیست و در فضایی دینی، این انتخاب لزوماً انتخابی هویتی و خصمانه خواهد بود. در فضایی پسانیچه‌ای، عملاً ادعای بی‌طرفی و خنثی بودن چقدر مضحک به نظر می‌رسد.

https://t.me/Maktab_uisae


✅دین به‌مثابه حقیقت و زندگی روزمره

محمدمهدی فلاح

نقطه آغاز «دین به‌مثابه حقیقت»، آن راننده ماشینی است که به بهانه رشته من از من پرسید «دین یعنی چه؟» و زمانی که تعلّل من را دید، گفت «دین یکی است و مسیح و یهود همه مسلم‌ند»؛ هرچند که چیزهایی که او پای منبر شنیده بود و موضوعاتی که ممکن بود از دوران مدرسه به خاطر داشته باشند همه پیش چشمم بود، تعللم به‌واسطه موضوعات متعدد دیگری بود که به ذهنم خطور می‌کرد: «بودیسم چه؟»، «اختلاف ادیان ابراهیمی چه؟»، «رفتارهای ناقض مسمای مسلمانان چه؟». ولی آیا باید این مجموعه سوالات مطرح می‌شد؟ آیا باید علیه سادگی و مطلقیتی که راننده ماشین با آن می‌زیست به مبارزه برخواست؟ کار روشنفکری قطعاً اقتضای مخالفت داشت تا سوالات یکی یکی سر راننده ماشین سرازیر می‌شد. ولی مقتضی انسانیت چیست؟
برای «دین به‌مثابه حقیقت» سادگی یک دین‌داری ناب روستایی به‌پاس قدرتی که در حفظ وحدت و انسجام جهان دارد همواره مغتنم و عزیز است، دین‌داری‌ای که هنوز با جامعه و تاریخ مواجهه نشده است و یکپارچگی و اصالت خویش را حفظ کرده است؛ و برای «دین به‌‍مثابه حقیقت» مسلماً این یکپارچگی گذرا است. رسالت فلسفه قطعاً در چنین بزنگاه‌هایی، در گام اول عنایت به همین سوژه است تا که تفسیرش کند، اگر در کسوت فیلسوف چنین تلقی‌ای از همان بدو امر نکوهیده شود، از اساس سوژه مورد تحلیل پیشاپیش ذبح شده است و از دست می‌رود (نمونه‌های از این ذبح موضوع به روشنی در رنسانس و ادامه آن را در فیلسوفان دین تحلیلی می‌تواند سراغ گرفت) ولی در گام بعدی (که به‌مراتب از گام اول مهم‌تر است و پراتیک اندیشه را دربرمی‌گیرد) رسالت فلسفه چیست؟ کار روشفکرانه که مسلماً حکم به سادگی‌زدایی از دین‌داری دین‌دارانی می‌کند که تجربه‌های ژرف دنیای جدید را نداشته‌اند. آیا عدم تمکین به پیگیری این کار روشنفکرانه، پذیرش محافظه‌کارانه سوژه با طرح نکردن هیچ پرسش اصیلی پیش‌روی او است؟ یعنی هر اقدامی جز نکوهش دین‌داری ساده‌نگر روستایی محافظه‌کارانه است؟ یا می‌توان با دقت در این میانه، راه‌حل سوم دیگری را برملا می‌کند؛ راه‌حلی که بعد از تثبیت‌اش شاید بتوان به عنوان رسالت فلسفه آن را هژمونیک کرد.
مسأله آن زمانی نوستالژیک می‌شود که دین‌داریِ ساده و روستایی راننده ماشین فهمیده شود و در ساحت عمل، به آن اصالت داده شود و تمنای رسیدن به آن مطرح گردد. راه‌حلی که دقیقاً به واسطه ناممکن بودن پیگیری آن در ساحت عمل، همواره چیزی جز یک آرزوی نخواهد بود و ثمری جز به تعویق انداختن مواجه اصیل با جامعه و تاریخ و به‌تبع آن، گشودگی نسبت به این دو را به ارمغان نخواهدآورد. مسلم است که برای انسان شهرنشینی که در «زندگی روزمره» هزاران بار با انبوه توده جامعه و تلنبار تاریخ روبرو است، چنین دین‌داری روستایی‌ای تداوم ندارد و صرفاً می‌توان آن را در عالم خیال پی گرفت و چون یک اتوپیا پرستید: وضعی که البته به نظر می‌آید امروز مبتلابه بخش قابل توجهی از دین‌داران سرمایه‌داری شده است که اینبار عملاً با رجعت به روستاها، به دنبال احیای تجربه‌های در ظاهر اصیل و ناب عرفانی‌ای هستند که متعلق به گذشته‌های دور است و جز در طبیعت به‌عنوان مادر پیشین هستی در عریان‌تر ظاهرش، قابل پیگیری نیست. بی‌شک ولی امروز مادر هستی شهر است و از اینجا است که باید کل ساختار الهیات را مجدداً برساخت.
در اینجا، یعنی در دنیای پیرامونی «اینجایی و اکنونیِ» زندگی روزمره انسان شهرنشین قرن بیست‌ویکم، راه‌حل نوستالژیک چیزی جز بیراهه نیست؛ بیراهه‌ای که البته هم علت و هم معلول وضع سرمایه‌دارانه است: یعنی از سویی صرفاً برای سرمایه‌دار، که تکلیف معاش خویش را مشخص کرده و بار آن را به دوش دیگرانی انداخته است، ممکن است عملی شود و از سویی دیگر، به واسطه خلقیات سرمایه‌دارانه و خرده‌بورژوایی است که اساساً طرح می‌شود. این همان پیوند نامقدس سرمایه‌داری و دین‌داری تخیلی-لیبرالی مطلوب امروز دورواطراف ماست که خود را در آرمان زهد و انزوا، ایده‌آل می‌کند و چاره‌ای جز بسط وضع نوستالژیک و احیای تجربه‌های اصیل پیشین ندارد. راه‌حال «اینجایی و اکنونی» هرچند رسیدن به انسجامی مشابه انسجام روستایی است، ولی اینبار در میانه جامعه و در آستانه تاریخ شهر است که به‌دنبال آن می‌گردد؛ راه‌حلی که انضمامی، انتقادی و درعین حال به حقیقت وفادار است.
«دین به‌مثابه حقیقت» در زندگی روزمره به‌دنبال یافتن انسجامی است که بتوان از خلال آن، با واقعیت اجتماعی و تاریخی مواجه شود. همچون وضعیتی که در قرن نوزدهم برای یهویت پیش آمد و منجر به ظهور نسخه جدید هاسیدیسم در لهستان شد، امروز باید از نوعی دین‌داری صحبت کرد که تمامی عرصه‌های حیاط اجتماعی و فرهنگی انسان را دربربگیرد؛ دینی که به‌مثابه حقیقت تجربه می‌شود و از خلال تجربه مطلقیت آن، انسجام و وحدتی که اصلی‌ترین خصم نیروهای تکثرگرای جامعه و تاریخ است را به ثمر /

Показано 20 последних публикаций.

85

подписчиков
Статистика канала