-میدونی.. من هنوزم هرشب منتظرم که اون با یه چتر بیاد بالای سرم و غر بزنه که چرا بازم بدون لباس گرم اومدم زیر بارون و بعد دستمو بگیره و از خاکسترِ سیگارهای ریخته شدهی اطرافم بلند کنه و ببره کافهی آقای بارنت، میز کنارِ شومینه رو انتخاب کنه و درحالی که قهوهی تلخ و کیک شکلاتیِ موردعلاقمو سفارش میده شال گردنشو بندازه دور گردنم و با دستاش، دستامو گرم کنه.
میبینی؟ من هنوز هرشب منتظرم تا اون بیاد و با چترش فروغِ قطرههای سردِ بارون رو از روی بدنم پاک کنه.
میبینی؟ من هنوز هرشب منتظرم تا اون بیاد و با چترش فروغِ قطرههای سردِ بارون رو از روی بدنم پاک کنه.