+ حالت خوب است؟
- حالم؟ هههه حالم را میپرسی؟ مگر حالی برایمان مانده است که هِی میپرسید حالتان خوب است؟ چی دلیلی بر حال خوبمان داریم هان؟ می شود بگویی؟ مگر با تنِزخمی حال آدمی خوب است؟ مگر با دل شکسته حال آدمی خوب است؟ اصلاً میشود در این شهر حال آدم خوب باشد، آن هم حال یک دختر؟ چه گمانِ برما کردی؟ مگر میشود در شهر که هیچ میپندارندات حالت خوب باشد؟ مگر با پاهای بسته بر غُلها و زنجیرها حال آدمی خوب است؟ مگر آدمی که پشت حصار های ناعدالتی باشد حالش خوب؟ که هِی میپرسید حال تان خوب است؟ نه! اینجا از حال خوب خبری نیست! اینجا با گرزهای ناعدالتی بر فرقمان میکوبند! با شلاق نامهربانی تازیانه میزنند بر روحمان! میدانی؟ اینجا ما چی تاوانها ندادیم؟ چی درد ها نکشیدیم؟ و چی زخم ها که نخوردیم؟ آنهم فقط برای دختر بودنمان.
آری، این زمان با زمان جاهلیت فرقی زیادی ندارد، جز آنکه آنگاه مرگ دختران با مشتِ خاک بود؛ اما حالا ما هر روز میمیریم، با نگاههای تحقیر بار جامعهایمان؛ هر روز با نامهربانیها و سنگدلیهای اطرافیانمان در خود میشکنیم! اصلاً چه گمان بر مردمان شهری داری که به شیشهای شکسته بیشتر اهمیت میدهند، تا دل شکستهای یک دختر! پس بیهوده حالمان را نپرس! که حال مان همانند حال یک پرندهای بیپناه با بالهای زخمیست!
#حورجهنمی، نه بعد ازین (مُحَرَّر) هستم!
_______________________________________________
بانو: “مُحَرَّر” عضو کانون «پسر نویسنده»
📬#دست_نوشته_قشنگ_شما
🤔@Pesar_nawisnda | پسر نویسنده
- حالم؟ هههه حالم را میپرسی؟ مگر حالی برایمان مانده است که هِی میپرسید حالتان خوب است؟ چی دلیلی بر حال خوبمان داریم هان؟ می شود بگویی؟ مگر با تنِزخمی حال آدمی خوب است؟ مگر با دل شکسته حال آدمی خوب است؟ اصلاً میشود در این شهر حال آدم خوب باشد، آن هم حال یک دختر؟ چه گمانِ برما کردی؟ مگر میشود در شهر که هیچ میپندارندات حالت خوب باشد؟ مگر با پاهای بسته بر غُلها و زنجیرها حال آدمی خوب است؟ مگر آدمی که پشت حصار های ناعدالتی باشد حالش خوب؟ که هِی میپرسید حال تان خوب است؟ نه! اینجا از حال خوب خبری نیست! اینجا با گرزهای ناعدالتی بر فرقمان میکوبند! با شلاق نامهربانی تازیانه میزنند بر روحمان! میدانی؟ اینجا ما چی تاوانها ندادیم؟ چی درد ها نکشیدیم؟ و چی زخم ها که نخوردیم؟ آنهم فقط برای دختر بودنمان.
آری، این زمان با زمان جاهلیت فرقی زیادی ندارد، جز آنکه آنگاه مرگ دختران با مشتِ خاک بود؛ اما حالا ما هر روز میمیریم، با نگاههای تحقیر بار جامعهایمان؛ هر روز با نامهربانیها و سنگدلیهای اطرافیانمان در خود میشکنیم! اصلاً چه گمان بر مردمان شهری داری که به شیشهای شکسته بیشتر اهمیت میدهند، تا دل شکستهای یک دختر! پس بیهوده حالمان را نپرس! که حال مان همانند حال یک پرندهای بیپناه با بالهای زخمیست!
#حورجهنمی، نه بعد ازین (مُحَرَّر) هستم!
_______________________________________________
بانو: “مُحَرَّر” عضو کانون «پسر نویسنده»
📬#دست_نوشته_قشنگ_شما
🤔@Pesar_nawisnda | پسر نویسنده