با عجله و سراسیمه در اتاق خواهرشو باز میکنه:
_هی مارگارت م..من فکر کنم که عاشق شدم!
+باز زده به سرت؟!دله یا اقیانوس که برای هر کسی میلرزه!هزار بار گفتم یه دختر باید با متانت راه بره و رفتار کنه.خودتو ببین،حتی دامنم تو تنت کج شده.
_نه نه ایندفعه واقعیه اون...اون پسر شبیه خدایان یونان بود.نه نه خدا نه!ماه...آره اون شبیه ماه بود انگار فرزند ماه بود وقتی نور ماه به صورتش میخورد انگار میخواست احظارش کنه!انقدر زیبا بود که ازش ترسیدم ماری!
تو خیابون شانزلیزه با کت بلند مشکی رنگی پشت یه میز با چوب گردو نشسته بود و روزنامه میخوند.شونه های پهنی داشت و چهارشونه بود. حتی از پشت صندلی هم بلند قامتیش مشخص بود.
بینی کشیده با ابروهای پهن و چشمای گرد!اوه شرم آوره ولی لباش اونا درشت و خوشفرم بودن.
وقتی داشت به ماه نگاه میکرد دلم میخواست ازش بپرسم"تو از ماه اومدی؟"ولی وقتی با اون نگاه جدیش منو نگاه کرد من فقط تونستم تا ایجا بدوم.
خدای من ماری فکر..فکرکنم که عاشق شدم!!
_Ayla25Feb2023
Moon prince
_هی مارگارت م..من فکر کنم که عاشق شدم!
+باز زده به سرت؟!دله یا اقیانوس که برای هر کسی میلرزه!هزار بار گفتم یه دختر باید با متانت راه بره و رفتار کنه.خودتو ببین،حتی دامنم تو تنت کج شده.
_نه نه ایندفعه واقعیه اون...اون پسر شبیه خدایان یونان بود.نه نه خدا نه!ماه...آره اون شبیه ماه بود انگار فرزند ماه بود وقتی نور ماه به صورتش میخورد انگار میخواست احظارش کنه!انقدر زیبا بود که ازش ترسیدم ماری!
تو خیابون شانزلیزه با کت بلند مشکی رنگی پشت یه میز با چوب گردو نشسته بود و روزنامه میخوند.شونه های پهنی داشت و چهارشونه بود. حتی از پشت صندلی هم بلند قامتیش مشخص بود.
بینی کشیده با ابروهای پهن و چشمای گرد!اوه شرم آوره ولی لباش اونا درشت و خوشفرم بودن.
وقتی داشت به ماه نگاه میکرد دلم میخواست ازش بپرسم"تو از ماه اومدی؟"ولی وقتی با اون نگاه جدیش منو نگاه کرد من فقط تونستم تا ایجا بدوم.
خدای من ماری فکر..فکرکنم که عاشق شدم!!
_Ayla25Feb2023
Moon prince