مطالعات صفویه


Гео и язык канала: не указан, не указан
Категория: не указана


This channel was created with the aim of studying the history of Iran in the Safavid era. Its activities are also based on the preparation and publication of academic articles on this subject.

Связанные каналы  |  Похожие каналы

Гео и язык канала
не указан, не указан
Категория
не указана
Статистика
Фильтр публикаций


A. Salarishadi - Historians of the Afshariya period.pdf
372.5Кб
رویکرد و روایت مورخان دورۀ نادر در قبال سلسلۀ صفویه / دکتر علی سالاری شادی

«مورخان رسمی دورۀ افشاریه به‌دلیل پیچیدگی‌‌های سیاسی‌‌ و مذهبی و درهم‌‌تنیدگی حوادث منجر به سقوط صفویه، در وضعیت بغرنجی قرار گرفتند که در مجموع روایت تاریخ و سقوط صفویان و موضع‌گیری نادر در قبال آن، برای آن‌ها دشوار بود. از سقوط صفویه تا شورای مغان مراحلی طی شد که مورخان سلسلۀ افشاری را با چالش چگونگی روایت و رویکرد مواجه کرد. نگارنده با روش ‌‌توصیفی‌‌‌تحلیلی می‌‌کوشد نحوۀ روایت مورخان افشاریه دربارۀ صفویان را در آن شرایط پرمسئله ارزیابی کند. مقاله به این نتیجه می‌‌رسد که مورخان افشاری ناگزیر نسبت‌به دورۀ صفویه با دیدۀ تردید و انتقاد می‌نگریستند، زیرا نادر که تا حدی تصادفی با میراث‌‌دار صفویه یعنی طهماسب دوم همراه شده بود و همواره سودای عزل وی را در سر می‌‌پروراند و هر گاه اقتضا می‌‌کرد، صفویان ‌‌را به چالش می‌‌کشید؛ بنابراین، مورخان افشاری ضمن تأیید منویات نادر و تأکید بر درستی عملکرد و استدلال وی در قبال صفویه، اغلب حاکمیت صفوی را محکوم و سرزنش می‌‌کردند.»

🔰 @SafavidStudies | مطالعات صفویه


قزلباش، عنوان قشون منظم فرقۀ دموکرات آذربایجان (۱۳۲۵-۱۳۲۴خ)
• محمد حسن‌پور گوهری (۱۴۰۲/۰۹/۲۱)

وسعتِ استعمالِ لفظ قزل‌باش در منابع مکتوبِ متعاقبِ تأسیس و توسعۀ حاکمیت شیعۀ صفویه، محدود به صِرفِ تسمیۀ قَلَنسُوۀ قرمزِ قائدان و قوای صفویان نماند و طی قرون متمادی، تدریجاً به مؤلفاتِ مادی و معنویِ متعددی از جغرافیای سیاسی و انسانیِ تشیع تعمیم یافت؛ وضعیتی که برخاسته از محوریتِ صفویان در فضای تخاصمِ متقابل با همسایگانِ سنی‌مذهب بود و طبعاً، لفظ ترکیِ «قزل‌باش» را بیش از دیگر الفاظِ مرکبِ مشابهْ شایع کرد. متونِ مقطع مذکور، مملو از عباراتِ متنوع در توصیف درازکلاهِ دَوازده‌تَرکِ صفوی هستند که اغلب، مرکب از کلماتِ متردافِ دو لفظِ «سُرخ یا قرمز» و «سَر یا کلاه» بوده‌اند، اما هیچ‌یک مثل اصطلاح قزلباش شهرت و تداول نیافته‌اند. در تاریخ معاصر ایران، بحران آذربایجان در جریانِ استقلال تا اضمحلالِ حکومت فرقۀ دموکرات به‌رهبری سید جعفر پیشه‌وری، شاهد احیای گذرای کلمۀ قزلباش در مفهومِ قریب به ماهیتِ اولیۀ آن، مدلول بر لشکرِ کشور بوده است.

مختصر حاضر، مختصِ تفصیلِ حوادثِ منجر به ظهور و سقوط دولتِ مستعجلِ دموکرات و بعلاوه، قضاوت دربارۀ کارنامۀ یک‌سالۀ آن نیست، اما مسلماً در اوایل استقرار حاکمیت جدید به‌مرکزیتِ تبریز، سوای قوای مسلح و چریکیِ موسوم به «فدائی»، یک ارتش منظم نیز با عنوان «قشون ملی قزلباش»، مرکب از افسران و افرادِ وظیفه سازمان یافت که آمارشان تا اواخر موجودیت سیاسیِ حکومت ملی آذربایجان، مطابق اقوال متفاوتِ منابع با احتساب یا اجتناب از شمار فدائیان، شامل بیش از ۱۸,۰۰۰ سرباز و پرسنل نظامی بود.[۱] واضحاً هدف اصلی از این تسمیه، توصیلِ دولت خودمختار دموکرات به سلطنت صفوی بوده که فعلاً نیز توسط کشور جمهوری آذربایجان دنبال می‌شود.

تفوق صفویان بر رقیبان، محصولِ اتکایشان بر قوای ترکمانان عمدتاً برخاسته از روم و شام بود. حضور مستمر نظامیان شیعۀ غالی در مساعیِ ناموفقِ جنید و حیدر، منجر به صیانت از اسماعیلِ صغیر توسط سران قزلباش شد. لذا فارغ از سابقۀ زبانیِ دو سوی شمالی و جنوبیِ رودِ اَرَس، ترکی از بَدوِ جُلوسِ سرسلسلۀ صفویه در تبریز، تا سقوط اصفهان نیز به‌عنوان زبان مادریِ دودمانِ سلطنتی، به رسمیتِ سیاسی رسید. رواج ترکیْ محدود به دربار و اردوی صفوی نبود و فارغ از نَضجِ ادبی، مثل فارسی در مکاتبات داخلی و خارجی حکومت نیز به کار می‌رفت.[۲] پایتخت‌گزینیِ مغولان در آذربایجان امری بدیع نبود و خاصه شهر تبریز، سابقاً نیز جزو مراکز حاکمیتِ ایلدگزیان و متعاقب غلبۀ مِنکُبِرنی بر ایشان، مدتی مقر اصلی سلطان جلال‌الدین خوارزم‌شاه بود. صفویان نیز در تداوم همین سنت سیاسی، سنواتی مدید از صدر حاکمیت خود را در تبریز مستقر بودند.

علی‌رغم نقش صفویه در رشد ترکی، سعیِ وسیع در حذف زبان فارسی توسط فرقه، مبیّن غلبۀ عنصر زبان و قومیت بر مفهوم هویت در دوران مدرن است؛ در حالی که مقارن ظهور صفویه، دین و مذهبْ عاملی غالب در تعیین هویت بود. مبرهن است که تأکیدِ اَکیدِ صفویان بر مذهب تشیع، توأم با سیادت و حتی طرح مؤکدِ نظریۀ تداوم حکومت تا اتصال به دولت مهدوی در مقدمۀ آخرالزمان بود. بعد از قتل صفویه توسط محمودشاه افغان و دفن آن به‌دستِ نادرشاه افشار در دشتِ مُغان، طی مدتی مدید حصول مشروعیت سیاسی بین قشر شیعیِ جامعۀ ایران، مستلزم کسب انتساب به سلسلۀ صفوی ولو تأیید سلطنت صوریِ مدعیان بی‌مسمای صفویه بود. صفویان نه‌فقط در اصفهان، بلکه در آذربایجان که پایگاه معنوی و خاستگاه اجدادشان بود، از نفوذ مذهبی در ذهنیت شیعیان مناطق مختلف برخوردار بودند.

صرف‌نظر از میزان تقید دموکرات‌ها به اسلام، فرقه می‌کوشید آمال و عقاید سیاسیِ خویش را با تشیع تطبیق دهد. یکی از ملزومات قدرت مشروع در جامعۀ اغلب ترکی‌زبان و شیعی‌مذهب آذربایجان، تداعیِ خاطرۀ صفویان و قزلباشان در اذهان مردمان بود. فلذا قطع‌نظر از حضور عنوانِ شاخص «سیّد» در نام رهبر فرقه و تناسب ضمنی آن با سیادت صفویه، برگزیدن نام قزلباش برای قشونِ حکومت، بیانگر تأکید بر وجهۀ تاریخی و مذهبی در محیط اجتماعیِ آذربایجان بوده است. همان طور که راجِر سِیْوُری سابقاً ذکر کرده است، تسمیۀ منتخب فرقۀ دموکرات، اقدامی سنجیده و پیش‌اندیشانه جهت تحریک و ترغیب عواطف عمومی بود.[۳]

•┈┈•┈┈•┈┈•
• مآخذ کلام:
1. Zabih, Sepehr. 1966. The Communist movement in Iran. Berkeley And Los Angeles: University of California Press. p. 104.
2. Floor, Willem, & Hasan Javadi. 2013. "The Role of Azerbaijani Turkish in Safavid Iran." Iranian Studies 46(4). pp. 569-581.
3. Savory, Roger M. 1997. “Modern Persia.” In The Cambridge History of Islam, V. 1B: The Central Islamic Lands Since 1918, 595-626. Cambridge: University Press. p. 616.

🔰 @SafavidStudies | مطالعات صفویه


دَمی در چمنِ ‌سَروِ سُخَنگو

«صفویه با آنکه از یک خاندان صوفی برخاسته بودند و با قدرت یافتن آنان می‌بایست آرزوی افلاطون، در آمدنِ «حاکم حکیم» تا اندازه‌ای برآورده شود، آنان نیز نه از پیشینیان خود بهتر بودند، و نه از کسانی که بعد از آنان آمدند. همه‌چیز همان بود که بود، با این تفاوت که مقداری از تمرکز و امنیت نسبی و اقتدار ایجاد گشت. هر چند صفویه به دستاویز دین آمده بودند، و بر مذهب تکیه داشتند، بیداد و آدم‌کُشی و بی‌رسمی، حتی شاید قدری بیشتر از آنچه در کشورهای کافرستان بود ادامه داشت، و به همین سبب افول آنان آن‌قدر مفتضحانه بود.»

• مأخذ نقل فوق: اسلامی ندوشن، محمدعلی. ۱۳۷۶. ایران و تنهائیَش. چاپ نخست. تهران: شرکت سهامی انتشار. ص ۲۳۹.

🔰 @SafavidStudies | مطالعات صفویه


A. Mollaiy Tavany - Modern History of Iran.pdf
348.3Кб
آیا تشکیل حکومت صفویه مبدأ تاریخ جدید یا معاصر ایران است؟ / دکتر علیرضا ملایی توانی

عده‌ای مدعی‌اند صفویان با ایجاد یک دولت ملی به ایرانیان وحدت و هویت تازه‌ای دادند. دو دهه پس از انقلاب اسلامی، این ایده رواج یافت که تأسیس صفویه مبدأ تاریخ مدرن ایران است. نظر به اهمیت مدعا و پیامدهای آن، مقالۀ حاضر بدین مسئله می‌پردازد که آیا واقعاً برآمدن صفویان مبدأ تاریخ معاصر ایران است؟ و آیا می‌توان از دولت ملی و شکل‌گیری هویت واحد ملی در دورۀ صفویه سخن گفت؟! نگارنده ضمن تقسیم و بررسی مقولات مطرح در سه قالب شرق‌شناسانه و ایران‌گرایانه و شیعه‌گرایانه، بدین نتیجه می‌رسد که تأسیس صفویه سرآغاز یک دورۀ تاریخی تازه در استمرار دوران میانۀ ایران است نه مبدأ تاریخ جدید یا معاصر؛ زیرا با حکمرانی صفویان نه در ایران تمدن نوینی تأسیس شد که ایران را وارد دورۀ تجدد کند، نه ایران در تمدن جدید اروپایی سهیم شد تا از امکانات و فرصت‌های آن بهره‌مند شود، و نه تعریف تازه‌ای از موقعیت خود در نسبت با مدرنیته ارائه کرد. در نتیجه صفویان دورۀ پیشامدرن ایران را فقط با تغییرِ مذهب و رابطۀ دین‌ودولت ادامه دادند.

🔰 @SafavidStudies | مطالعات صفویه


قدمت دقیق مصحف جلدسیَهِ شاهیوند: قرآنی مخطوط از عصر قاجار
محمد حسن‌پور گوهری (۱۴۰۲/۰۸/۰۴)

محوریت مؤکد دین اسلام بر وحیانیت قرآن حکیم، مبیّن اهمیت کلام وحی و مشوق ترویج کتابت و طباعت آیات الهی توسط مسلمانان در طول تاریخ بوده است. امروزه قِسمی وسیع از میراث مکتوب اسلامی مشتمل بر مخطوطات کثیر قرآن مجید است که تحت تحقیقات محققانِ متخصص، بررسی و بازشناسی می‌شوند. علی‌رغم حضور محفوظِ بسیاری از نسخه‌های خطیِ قرآن مجید در موزه‌های ملی و کتابخانه‌های بزرگ کشور، حفظ و ضبط بعضی نسَخ قرآن در نقاط متفرقِ مناطق مختلفِ ایران با تملک افراد محلی بوده است. مختصر حاضر نیز مختص تذکر قدمت دقیق یک مصحف مشهور محلی و رد انتساب غلط آن به عصر صفوی است.

برخلاف وفور فعلیِ طبع مَصاحِف، کسب و کشف مخطوط مقدس دینی در وضع قلت و فقدانِ قرآن کریم میان ایلات و دهات قدیم، مسبب تضاعفِ قداستِ نسخ در اذهان عوام‌الناس بوده و متأثر از همان ذهنیت خاص، عقایدی مغایر قدمت و ماهیت حقیقی هر مصحف در افواه عوام متداول می‌شده است. نظر به لزوم اطلاع صحیح محققان از هویت و سابقۀ این قبیل نسخه‌های مغمور و ایضاً، تنویر ضمنیِ افکار عمومی نسبت به آن‌ها، مجمل حاضر نیز مختص معرفی اجمالیِ دست‌نویسی کهن از قرآن علیم در یکی از نواحی غربی ایران با تأکید بر تاریخ کتابت آن است. لازم‌الذکر است که تابه‌حال توصیف دقیق و مفصلی از قدمت و خصوصیات و جزئیات این نسخه ارائه نشده است. فلذا اگر متعاقب مقال حاضر مقدمات حصول کامل مخطوط مزبور میسر گردد، شرح نسخه‌شناسی آن را اختصاصاً در یک مقاله خواهم نگاشت.

در یکی از منازل روستای دَرمَره (به لکی: dærmæræ)، واقع در بخش شاهیوند از توابع شهرستان چِگِنی در استان لرستان، نسخه‌ای بی‌ترجمه از قرآن کلیم محفوظ است که با تسمیۀ بامسمای جلدسیاه (در لکی: جَڵ‌سێ، jælsê) شهرت دارد. جلدسیَه تحت حفاظتِ توأم با احتیاط صاحبانی است که نسلِ سَلَفِ ایشان کاشف آن مصحف بوده‌اند. مخطوط مذکور حرمت خاصی بین عموم افراد ایل بزرگ شاهیوند دارد و حکایات فراوانی از کرامات و معجزات آن در شفاهیات این مردم رواج داشته است؛ به‌حدی که اغلب با عباراتی متضمن وِردِ «وَ جَڵ‌سێ (væ jælsê)» فقط بدان قسم می‌خورند و ضمن زیارت مکرر آن از جلدسیه حاجت می‌طلبند و گاه حتی توفیق روزمرۀ خود را مدیون نظر و قوۀ ماورایی آن می‌دانند. این قبیل معتقدات واضحاً مغایر عقیدۀ اصیل اسلامی مبنی بر وحدانیت کلام وحی و قداست یکسان نسخ مختلف آن است که البته، در میان شیعیان بعضی مناطق دیگر نیز شایع بوده است.

اقوال وافری از افواه عوام مسموع راقم سطور حاضر طی مسافرت به بخش شاهیوند بوده که از جمله، دو ادعای هبوطِ مصحف از غیب و انتساب دست‌خط آن به رابع ائمۀ اثناعشریه، در عین اعجاب با بحث قدمت نسخه مرتبط‌اند. بدیهی است که جهت تشخیص و تعیین عمر جلدسیه باید از این اقوال ثقیلِ عامیانه صرف‌نظر نمود؛ زیرا چنین توصیل عجیبی در تضاد بارز با خط و سبک نسخه است. مع‌الوصف، علی‌رغم ثبت تاریخ کتابت مخطوط توسط کاتب، که در خاتمۀ صفحۀ مُعَوَّذۀ دوم قرآن عظیم (سورۀ مبارکۀ ناس) مندرج است، تا کنون قولی دقیق و متفق از قدمت مصحف بیان نشده است. برخی با تخمین قدمت به سیصد تا پانصد سال قبل، جلدسیه را به دورۀ صفویه منتسب کرده‌اند. عده‌ای نیز احتمالاً جهت اثبات انتساب آن به سیدالساجدین، عمر آن را هزار و اندی سال پنداشته‌اند. علی‌ای‌حال، من تردید ندارم که این وضعیت مشوش، ناشی از ناآشنایی مدعیان عامی با زبان عربی و در نتیجه صعوبت قرائت نسخه‌های خطی بوده است.

ملاحظۀ دقیق تاریخ مشهود در انتهای جلدسیه، مبیّن قدمت قطعی آن است. کاتب بدون ذکر اسم خود در این موضع، ضمن نعت نبی اکرم (ص) و حمد باری‌تعالی، تاریخ اتمام استنساخ را «روز چهارشنبه پانزدهم جمادی‌الثانی سال ۱۲۴۸ هجری قمری» قید کرده است؛ کذا: «صدق الله العظيم وصدق رسوله النبي الكريم ونحن على ذلك من الشاهدين والشاكرين والحمد للّه رب العالمين قد فرغ من تسويد كلام الله المجيد والقرآن الحميد في يوم [ال]اربع[اء] خامس عشر [من] شهر جمادي الثاني من شهور السنة ثمانية و اربعون [اصح: اربعين] ومأتين بعد الألف من الهجرة النّبويّة المصطفوية.»

فلذا مصحف جلدسیه قرآنی است با تاریخ مشخص و دقیق که در عصر قاجاریه، مقارن ایام حکومت سلطان فتحعلی شاه قاجار (متوفای ۱۲۵۰ق) کتابت شده بوده است. نفس مصحف موثق‌ترین مَنبعِ مرجَع جهت رد مدعای غلط افراد مختلفی است که بدون تخصص خاص و ارائۀ ادلۀ محکم، آن را به دورۀ حاکمیت صفویان منتسب کرده‌اند. ابطال ادعای کتابت مخطوط توسط امام سجاد (ع) نیز از احتسابِ اختلافِ سنواتِ مابین ممات زین‌العابدین در اواخر قرن اول هجری قمری با کتابت جلدسیه در اواخر نیمۀ نخست سدۀ سیزده، متقن و مبرهن است؛ زیرا جلدسیه قدمتی قریب دو قرن دارد و کذب محض مدعای مذکور بدیهی است. فتأمل!

🔰 @SafavidStudies


شاه‌زمان ساسانی یا شاه‌اسماعیل صفوی؟!
• محمد حسن‌پور گوهری

مطلعِ قصصِ موسوم به هزارویک‌شب، حکایتِ خیانتِ خَواتینِ دو اخوی ملک‌زادۀ ساسانی‌تبار است که هریک مخفیانه، با نظارۀ عینیِ مباشرتِ همسران خود با سیاه‌غلامانِ درباری، علی‌رغم قتل خادمانِ زانی و نسوانِ خائن در فراش، عکس‌العمل متفاوتی جهت تسکین روحِ محزون و قلبِ مجروح خود اتخاذ می‌کنند. برخلاف تصمیمِ ولو موقتِ شاه‌زمان به تجرد، برادر مِهتَرش شهریار تا سه سال مینای حیاتِ بنات را ضمن هتکِ بکارتْ با سنگِ مَمات می‌شکست. متعاقبِ قحط باکره با فرار و اختفای دوشیزگانِ شهر، شهریار عاقبت علی‌رغم سلبِ عذرتِ شهرزادِ وزیرزاده، مفتون روایات جذاب او شد. با درایت شهرزاد در ختم معلقِ حکایات، شهریار ساسانی قتل گل‌عذارِ نوسفته را مرتباً به تکمیلِ توالی قصه‌ها معوق می‌کرد؛ تسویفی که پس از هزار و یک شب با عفو و حفظِ عقد دختر ختم‌به‌خیر شد.[۱]

شهرام دلشاد در یکی از تألیفات اخیر خود، نقش شهرزادِ قصه‌گو را هم‌پایۀ رهایی ایران‌زمین به‌دست فریدون از چنگ ضحّاکِ سفّاک و نجات ایران توسط نادرشاه از «هجمۀ افغان‌ها» دانسته است![۲] قطع‌نظر از شباهت شهریار و ضحاک، نجاتِ حیاتِ بنات بیش از همه شبیه اِنقاذِ روزانۀ یک جوان از دو قربانیِ ماردوش توسط اَرمایلِ پاک‌دین و گَرمایل پیش‌بین در مطبخ قصر است؛ فلذا توفیق شهرزاد با مهار خوی شهریار در اندرونیِ دربار، هم‌سنگِ سرنگونیِ ضحاک توسط فریدون نیست. بماند که بستر سرزمینیِ داستان هزارویک‌شب، نه ایران بلکه «جزایر هند و چين» است. حال چرا باید از گلیم اساطیر فراتر رفت و پای سلطان نادرشاه افشار را به ماجرا کشاند؟! دلشاد طبق قولی کلیشه‌ای و متأثر از اختلاف مذهبی، قیام داخلیِ قلمرو صفوی را یک «هجوم خارجی» دانسته، غافل از آنکه نادرشاه علی‌رغم تشیع به تسنن متمایل بود و بدیهی است که بسیاری از سپاهیان و شماری از سرداران وی افغان بودند.

نقش حضور شاه‌زمان در این داستان را نباید نادیده گرفت. با دعوت راغبِ شهریار از برادر جهت ختم فراقِ مدیدمدت، تأثیرِ عمیق رؤیتِ فَحشای زوجه بر روحیات شاه‌زمان، او را محزون و زردرخسار رهسپارِ دربارِ شهریار کرد؛ وصالی توأمان با تعجب میزبان از ضعف جسمی و نقاهت روحیِ میهمان. مع‌الوصف، محنتِ شاه‌زمان در این عزیمت تسکین یافت؛ زیرا فِسق و فسادِ زنان حرم شهریار، او را مصمم به افشای منشأ حزن سابق و شرح مفاسد بانوانِ برادر کرد.[۳] نقاشی زیبای صحنۀ ملاقات شهریار و شاه‌زمان، یکی از آثار ممتاز هنرمند روسْ ویکتور گلبوویچ بریتوین است که چندی پیش در سن شصت‌وهشت سالگی درگذشت (۲۳ ژوئیۀ ۲۰۲۳).[۴] غرض از عریضۀ حاضر نیز رد یک تلقیِ ناصواب و عجولانه در توصیف نقاشی مذکور است.

برادران با همان هیأت و هیبتِ ساسانیان در فضای باز و روح‌نواز باغ، رویاروی هم ایستاده‌اند. شاه‌زمان با چشمانِ افتان از فَرطِ غم سربه‌زیر است و شهریار با گرفتن بازوان ناتوان برادر میانِ دستان خویش، از حالتِ نَزارش در شگفت است. با وجود وضوح منظورِ نقاشی، اخیراً عده‌ای سطحی‌نگر بدون اطلاع دقیق از ماهیت نگاره، شاه‌زمان را «شاه‌اسماعیل» پنداشته‌اند و جهت وصف آن خوش‌دلانه به انشانویسی در توصیل صفویان و ساسانیان نشسته‌اند. علت اصلی این خلط، شباهت تصادفیِ نیم‌رخ شاه‌زمان با نقاشیِ ایتالیاییِ سرسلسلۀ صفویه است که در سالیان اخیر ضمن تغییر قلیل، متعدداً در اشکال مختلف بازآفرینی شده است. در عین حال، قیاس و تطبیق دو نقاشی نیز مبیّن تمایز بارزشان است.

اهم نکات، ساسانی بودن شاه‌زمان و شهریار بدون اثری از صفویان است. تاج سرِ شهریار همانند شاپور دوم است که صرفاً تأکیدی بر نسبِ ساسانی و برتری جایگاهش بر شاه‌زمان است که افسرِ مجلل او نیز، متمایز از عمامۀ اسماعیل در فقدان قَلَنسُوۀ ممیزۀ صفویان (کلاه قزلباش) است. سیاه‌رنگیِ چشم و ریش بلند و گیسوی بستۀ مزین شاه‌زمان هم، در تضاد با سرخ‌موی میش‌چشم است که گیس و محاسن بلند ندارد. گوشوارۀ بزرگ شاه‌زمان نیز نه عرف سلاطین عصر اسلامی، بلکه جزو رسوم شاهنشاهان ایران باستان بوده است. حتی علی‌رغم وضوح تمایزاتِ مذکور، شخصی با مونتاژ و کلاژ ناشیانۀ دستار و رنگ موی اسماعیل بر سروصورتِ شاه‌زمان، سَعی در سِتر اصل تصویر جهت القای مؤثر منظور خود داشته است. فلذا انتساب مضحک مزبور جز هیجان شتاب‌زدۀ توأم با جهل و جعل نبوده است! اصلأ چه مرجعی موثق‌تر از شخص نقاش که نام اثر خود را «شهریار و شاه‌زمان» نهاده است؟!

(۱۴۰۲/۰۷/۲۳)
•┈┈•┈┈•┈┈•
• منابع و مآخذ کلام:
۱. جهت تفصیل مقدمه رک: مجهول. ۲۰۰۸. ألف ليلة وليلة. المجلد الأول. الطبعة الثانية. بيروت: دار صادر. ص ۱۳-۹.
۲. دلشاد، شهرام. ۱۴۰۱. ساعتِ خوابِ شهرزاد، تحلیلی روایت‌شناسانه از هزارویک‌شب. چاپ نخست. تهران: مروارید. ص ۲۴.
۳. مجهول ۲۰۰۸: ۱۰-۹
4. Бритвин, Виктор Глебович. Шахрияр и Шахземан. Акварель.

🔰 @SafavidStudies | مطالعات صفویه


A. Salarishadi, Y. Rahimlou - Safavid Decline.pdf
340.7Кб
انقراض سلسلۀ صفوی از نگاه تاریخ‌نگاران ایرانی پس از سقوط صفویه / دکتر علی سالاری شادی و دکتر یوسف رحیم‌لو

«تشکیل و انقراض حکومت‌ها و سلسه‌ها از مباحث عمده در تاریخ‌نگاری و موردتوجه مورخان سنتی و محققان جدید است. در این میان انقراض و سقوط صفویه یکی از مهم‌ترین موضوعات در تاریخ صفویه است. تاریخ‌نگاران سنتی که با بینش سنتی خود به تحولات و پدیده‌های تاریخی می‌نگریستند، در بحث از سقوط صفویه به همان شیوه عمل نموده و مسئله را بیشتر به اواخر ایام سلطان‌حسین منتسب کرده‌اند، و هرکدام طبق دیدگاه خود مسئله یا مسائلی را در فروپاشی سلسلۀ صفوی مهم دانسته‌اند. این تاریخ‌نگاران سقوط صفویه را بیشتر در شخصیت ضعیف آخرین سلطان صفوی یافته‌اند و یا در تقدیر الهی جستجو کرده‌اند. در حالی که انقراض سلسله‌ها صرفاً در طول چند سال اتفاق نمی‌افتد بلکه مستلزم تحولات سیاسی و نظامی و اقتصادی پیچیدۀ قبلی است.»

🔰@SafavidStudies


Y. Rahimlou - Safavids.pdf
1.7Мб
مقدمۀ دکتر یوسف رحیم‌لو بر فصل «ایران در عصر صفویه» در مجموعۀ تاریخ جامع ایران*

«دورۀ حکومت صفویان، در تقسیم تاریخ ایران به ادوار گوناگون، از حیث تغییرات ساختار اجتماعی ادامۀ همان وضع اجتماعی شبه‌فئودالیِ پیش از آن با تمرکز و تداومی بیشتر در ساختار سیاسی و تأکید بر تشیع از سوی حاکمان است. این گفته به‌معنای انکار ویژگی‌های گونه‌گون زندگی سیاسی و اجتماعی آن عصر نیست، بلکه استنتاجی است حاصل مقایسۀ ادوار مختلف تاریخ ایران از یک سو و سنجش عصر صفوی تاریخ ایران با دورۀ هم‌زمان آن در تاریخ باخترزمین از سوی دیگر. حساسیت بحث در این خصوص زمانی شدت می‌یابد که تاریخ ایران عصر صفوی با تسمیۀ مرسوم محققان غربی بر دورۀ هم‌زمان تاریخ باخترزمین، یعنی با تعبیر «عصر جدید» نزدیک و سنجیده شود تا روشن گردد آیا می‌توان دورۀ «جدید» تاریخ ایران را با صفویان آغاز کرد یا خیر؟»

*. رحیم‌لو، یوسف. ۱۳۹۳. «ایران در عصر صفویه.» در تاریخ جامع ایران، ج. ۱۰. چاپ نخست. تهران: مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی. ص ۶۹۴-۶۸۵.

همچنین بخوانید: نقد و بررسی نظریه‌های موجود دربارۀ تشکیل حاکمیت صفوی / دکتر علی سالاری شادی

🔰 @SafavidStudies | مطالعات صفویه


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
انتساب غلط قول راموزیو به تاجر ونیزی
• محمد حسن‌پور گوهری (۱۴۰۲/۶/۹)

جنابِ منصور صفت‌گل در نشست نقد و بررسی کتابِ جدیدالانتشار «بایندریان» که دوشنبۀ گذشته به میزبانی مؤسسۀ پژوهشی میراث مکتوب برگزار شد، با اشاره به صفحات آغازین کتاب تازه‌چاپ، ضمن انتساب غلط نقل‌قولی به «تاجر ونیزی»، به تضحیک ضمنیِ جمع پرداخت (00:42). غافل از آنکه قول مذکور نه از تاجر ونیزیِ مطرح که طبق تحقیق ژان اوبن فرانسویْ فرانسِسکو رومانو نام داشته، بلکه توسط مؤلف مجموعۀ ایتالیایی‌زبان موسوم به «دریانوردی‌ها و سفرها» آن هم نه در رابطه با مکتوبات تاجرِ سیّاح، بلکه در مقدمه بر شرحِ سفارتِ کاترینو زنو نوشته شده بوده است.* البته همچنان‌که پیش‌تر اشاره کرده‌ام، این قبیل خطاها را عدۀ کثیری از نویسندگان ایرانی مرتکب شده‌اند که مبیّن مسامحۀشان در اطلاع دقیق از منابع ایتالیایی و خصوصاً ونیزیِ مرتبط با تاریخ بایندریه و صفویه است. موارد مشابه متعددی مشهود راقم سطور حاضر قرار گرفته که علاوه بر تجمیع و گوشزد آن‌ها در یادداشت‌های کوتاه، عنداللزوم در قالب یک مقاله منتشر خواهد شد.

*. Delle Navigationi Et Viaggi, 1583. vol. 2: 219b.

🔰 @SafavidStudies


«معیتِ کلاه و خود» و تعبیر غلط آن به «کلاه‌خود» / محمد حسن‌پور گوهری

یکی از انواع تَقَلُّسِ تاج قزلباش، تعبیۀ آن در زیر مغفر بوده که در نسخ مصور باقی از عصر صفویه نیز مشهود است. دراین‌باره، اشارۀ مختصر معدودی از محققان فارسی‌زبان، معطوف به مینیاتوری از یک نسخۀ کهن شاهنامه بوده است و در عین حال، بعضی نیز بدون تدقیق در جزئیات نگاره، متوجه ممیزۀ بارز آن نشده‌اند. نسخۀ مذکور، یک دست‌نویس محتویِ دو کتابت از شاهنامه در کتابخانۀ ملی فرانسه در شهر پاریس، به نشانه و شمارۀ «پیوست پارسی ۴۸۹» است.[۱] روایت نخست (مکتوب ۹۵۳ق) با مقدمۀ شاهنامۀ مشهور بایسُنقُری شروع می‌شود و از حیث غنای نص و صوَر، قسم اعظم و کامل نسخه را در بر دارد.[۲] اما دومین روایت، یک مکتوبِ بی‌مقدمۀ محدود و ناقص است که فقط دو نگاره دارد.[۳]

مصورسازیِ متون کهن ادبی توسط نقاشان ادوار مختلف، اغلب متأثر از وجوهِ مادی و معنوی محیط جمعی و سیاسی حیات هنری آن‌ها بود؛ یعنی مضامینِ مکتوب را در فضایی شبیه عصر خود ترسیم و تصویر می‌کردند؛ صبغۀ پررنگ حضور البسۀ دربار و اردوی صفوی در نگاره‌های نسخۀ مورد بحث نیز مصداق بارز همین وضعیت است. هفتمین نگاره از ۶۷ نقاشی موجود در دست‌نویس مورخ ۹۵۳ق، در ذیل پادشاهی نوذر واقع شده که طبق فحوای منظوم، صحنۀ گفت‌وگوی پریشانۀ پادشاه پیشدادی با پسرانش توس و گُستَهَم است. در سمت راست، پدر با پیراهن آبی و قبای نارنجی چهارزانو بر تخت خویش نشسته و مقابلش در سوی چپ تصویر، پوران در جامۀ پیکار دوزانو بر زمین نشسته‌اند.[۴] تحتِ تخت نوذر یک فردِ درباری با تاج قزلباش نشسته و پشت پوران نیز، نگهبانی در رزم‌جامه بر پا ایستاده ست.

سرپوش نقوش متمایز است و بارزتر از همه، یکی از پسران نوذر که لون آبی قبا و رنگ نارنجی پیراهنش قرینۀ ملابس پدر است و با نشستن در سمت راست برادرش، از سوی راست به قفا می‌نگرد، مبیّن گونه‌ای کمترشناخته‌شده از کلاه‌پوشی صفویان است. کلاه مشهور صفویان که وجه تسمیۀ «قزلباش» بوده است و به‌طور واضح در نقش فرد نشستۀ سرخ‌پیراهنِ سمت راست نگاره قابل ملاحظه است، قَلَنسُوه‌ای دوازده‌تَرک و قرمز بود که گردِ سر پَهن و باز می‌بود و در تارکِ سر تنگ و به برجکی دراز و باریک منتهی می‌شد و دور کلاه را معمولاً عمامه می‌بستند. مقارن رسم مذکور، تعبیه در معیت مغفر نیز طرز دیگر تقلس این کلاه بود. عملی که با ایجاد شکافی گرد در رأس کلاه‌خود و گذراندن برجک کلاه از زیر سوراخ آن صورت می‌گرفت؛ بدین‌گونه کلاه عرفی و کلاه‌خود جنگی را باهم بر سر می‌نهادند.

نفیسه زمانی در معیت و تحت هدایت استادش فرزانه فرخ‌فر، در مقاله‌ای مأخوذ از پایان‌نامۀ ارشد خویش در موضوع پوشاک مشهود در دست‌نویس ۹۵۳ق، صحنۀ نگارۀ مزبور را به «دیدار کیقباد با سپاهیان و رستم» توصیل کرده‌اند.[۵] در حالی که عنوان مورد ادعا نامنطبق بر موضع نگاره است و فقط در صفحات بعدی مصداق می‌یابد که البته فاقد نگاره‌ای مرتبط هستند.[۶] در ادامه نیز ضمن اخذ عکسی از یک کلاه‌خود صفوی به نقل از یک مأخذ دیگر، با ارائۀ شرحی از جزئیات آن، سرپوش نقش مورد بحث را نه کلاه و کلاه‌خود متباین، بلکه فقط یک کلاه‌خود واحد تلقی کرده‌اند. در وصف آن نیز از عبارات «کلاه‌خودِ میله‌بلندِ مزیّن به نوارِ قرمز دور آن»، «کلاه‌خود با میلۀ بلند قزلباش» و «میلۀ قرمز روی کلاه‌خود» استفاده کرده‌اند.[۷] حال‌آنکه تلفیق کلاه و مغفر در نقش مزبور، با تأملی گذرا در چهار نقش دیگر و تمایز کلاه صفوی از کلاه‌خود در آن‌ها واضح است. پیش از آن‌دو، علی صفری آق‌قلعه و به‌تبعِ وی سجاد حسینی هم در اشارات موجود در مقالات خود، به تفکیک دو سرپوش متمایز و عبور برجک از تحت سوراخ کلاه‌خود تصریح کرده‌اند.[۸] مآخذی که علی‌رغم ارتباط با موضوع تحقیق، مستفیدِ مؤلفان خاطی نبوده‌اند.

(۱۴۰۲/۰۶/۰۷)
•┈┈•┈┈•┈┈•
• مآخذ کلام:
1. Ferdowsi. 16e siècle. Recueil de deux manuscrits épiques du Šāhnāma. Bibliothèque nationale de France. Paris: Supplément Persan 489.
2. Šhnma, Suppl. Pers. 489: 3b-10b, 551a
3. Ibid: 552b-615a
4. Ibid: 56a, 58a-59b
۵. زمانی، نفیسه. ۱۳۹۶. «توصیف و بررسی پوشاک در شاهنامۀ دست‌نویس ۹۵۳ه.ق پاریس.» پایان‌نامۀ کارشناسی‌ارشد پژوهش هنر. تحت هدایت فرزانه فرخ‌فر و آرش اکبری مفاخر. دانشگاه نیشابور. ص ۸۱، ۸۷؛ زمانی، نفیسه، و فرزانه فرخ‌فر. ۱۳۹۸. «توصیف و تحلیل پوشاک جنگاوران در نگاره‌های شاهنامۀ ۹۵۳ه.ق پاریس.» نگارینۀ هنر اسلامی ۶(۱۸). ص ۱۳۲، ۱۳۴، ۱۴۰.
6. Šhnma, Suppl. Pers. 489: 64b-67b
۷. زمانی ۱۳۹۶: ۸۰، ۸۷؛ زمانی و فرخ‌فر ۱۳۹۸: ۱۴۰
۸. صفری آق‌قلعه، علی. ۱۳۹۲. «شناسایی ویژگی‌های نگاره‌های دورۀ اسلامی، کلاه قزلباشی.» آرشیو وب‌سایت میراث مکتوب؛ حسینی، سجاد. ۱۳۹۶. «سیر تطور معنایی واژۀ قزلباش.» فصلنامۀ مطالعات تاریخ اسلام ۹ (۳۲). ص ۸۲.

🔰 @SafavidStudies | مطالعات صفویه


تأثیر شکست در تثبیت موقعیت

دکتر علی سالاری شادی: «نبرد چالدران از نقطه‌نظری دیگر هم حائز اهمیت است. این شکست حکومت صفوی را ایرانی کرد؛ چراکه آن‌ها را مجبور به ماندگاری در داخل فلات ایران نمود. چنانچه در نبرد چالدران وضع عکس آن می‌شد، جغرافیای سیاسی صفوی به گونه‌ای دیگر رقم می‌خورد. بانیان حاکمیت صفوی، قبایل قزل‌باش بودند که خاستگاه آنان آناتولی بود. بنابراین درباره‌ی آن قلمرو حساسیت خاصی داشتند و آن را وطن خود می‌شمردند و چنانچه مجالی حاصل می‌شد، قلمرو صفوی را به آنجا هدایت می‌کردند و این یکی از دلایل مهم نبرد چالدران بود.»*

*. مأخذ: سالاری شادی، علی. ۱۳۸۶. «بازتاب جنگ چالدران در تاریخ‌نگاری صفوی.» فصلنامه‌ی مطالعات و تحقیقات تاریخی (۱۵): ۹۷-۶۹. ص ۷۰.

🔰 @SafavidStudies | مطالعات صفویه


خلط غلط هویت سفیر و تاجر ونیزی توسط ضیاءالدین سجادی و عبدالحسین نوایی / محمد حسن‌پور گوهری

شرح سیاحت «بازرگان گمنام ونیزی»، یکی از آثار مندرج در کتاب موسوم به «سفرنامه‌های ونیزیان در ایران» است که توسط منوچهر امیری از برگردان انگلیسی آن‌ها به فارسی ترجمه شده است. جووانی باتیستا راموزیو که متن ایتالیایی منبع مذکور را در مجموعۀ معروفِ موسوم به «دریانوردی‌ها و سفرها» آورده است، به بی‌اطلاعی از اسم سیاح تجارت‌پیشه تصریح دارد.[۱] اما طبق تحقیق ژان اوبن پژوهشگر فرانسوی، این بازرگان فرانسِسکو رومانو (Francesco Romano) نام داشته است.[۲] علی‌ای‌حال، غرض از عرض این مقدمه، تذکر و تصحیح خطای فاحش مرحومین ضیاءالدین سجادی و عبدالحسین نوائی در معرفی هویت این تاجر ونیزی است.

سجادی و نوائی به‌عنوان مصحح و محشی سومین ترجمۀ فارسیِ مجلد چهارمِ کتاب «تاریخ ادبیات ایران»، اثر ادوارد گرانْویل براون، در توصیفی سقیم و سبک جهت معرفی هویت تاجر نوشته‌اند: «این تاجر گمنام ونیزی کُنتارینی نام داشت و نزد اوزون‌حسن بوده و از او در کتابش سخن می‌گوید و راجع به شیخ حیدر داماد او بحث می‌کند.»[۳] این توصیف سطحی خطای فاحشی است که مبیّن بی‌دقتی مصححان خاطی در اطلاع از دو منبع متمایز ونیزی است. کنتارینی از سفرای اعزامی جمهوری ونیز به دربار حسن‌پادشاه بایندری در بازۀ زمانی ۱۴۷۷-۱۴۷۳م بود. برخلاف قضاوت عجولانۀ دو مصحح، کنتارینی اصلاً در بطن مقطع تاریخیِ حدوث وقایعِ سنوات تأسیس و ثباتِ سلطنت صفویه نبوده و هیچ ذکری از صفویان نداشته است. اما در مقابل، بازرگان ونیزی معاصر اسماعیل اول صفوی بوده که در مقطع زمانی ۱۵۲۰-۱۵۱۱م مدتی را در ایران گذرانده بوده که به شرح مشاهدات و خاطرات خود پرداخته است.[۴]

شگفت‌تر آنکه در عین خلط هویت کنتارینی و تاجر ونیزی به‌عنوان یک شخص واحد، مخاطب را جهت اطلاع بیشتر حول احوالِ «این تاجر گمنام ونیزی و مطالبش دربارۀ اوزون‌حسن»، علاوه بر کتاب سفرنامه‌های ونیزیان در ایران، به مجلد سوم مجموعۀ براون (ترجمۀ علی‌اصغر حکمت) ارجاع داده‌اند. در حالی که نه‌فقط در مجلد سوم مجموعۀ براون، بلکه در همین موضع از ترجمۀ فارسی مجلد چهارم نیز، تمایز صریح هویت دو ونیزی توسط براون اظهرمن‌الشمس است. گویا سجادی و نوائی فراموش کرده‌اند که براون در صفحات آغازین کتاب، کنتارینی را در ردیف سفرایی ذکر کرده که در نیمۀ دوم سدۀ پانزدهم میلادی و پیش از پیدایش صفویه به ایرانِ بایندری آمده بودند.[۵] براون بر ترجمۀ انگلیسی سفرنامه‌ها استناد کرده که چاپ هم‌زمان انجمن هَکلوت لندن در دو مجلدِ منفصل بوده‌اند. مکتوبات آمبروزیو کنتارینی توسط یوجین آرماند روی در یک مجلد و متن سفرنامۀ بازرگان ونیزی نیز، به ترجمۀ چارلز گری در مجلد دیگر حضور دارند.[۶]

گویا حتی ضمن تورقی گذرا در تفاوت دو منبع دقت نکرده‌اند. وگرنه مرجع مدعیان ناقض دعوی ناصواب آن‌ها است! بطلان این خلط عجیب و تأسف‌آور ضیاءالدین سجادی و عبدالحسین نوائی، با مرور مختصر صفحات و مشاهدۀ فهارس و منابعِ مراجع مذکور، متقن و مبرهن است. این قبیل خطایا در آثار متعددی حضور دارد و عندالوقت به موارد بیشتری خواهم پرداخت.
(۱۴۰۲/۰۵/۱۱)
•┈┈•┈┈•┈┈•
• مآخذ کلام:
1. Ramusio, Giovanni Battista. 1583. Delle Navigationi Et Viaggi. Secondo Volume. In Venetia, Appresso i Giunti. pp. 112b-125b.
2. Aubin, Jean. 1995. "Chroniques persanes et relations italiennes, Notes sur les sources narratives du règne de Šâh Esmâ'il Ier". Studia Iranica (24): 247-259.
۳. براون، ادوارد. ۱۳۷۵. تاریخ ادبیات ایران از صفویه تا عصر حاضر. ترجمۀ بهرام مقدادی. تحشیه و تعلیق ضیاءالدین سجادی و عبدالحسین نوائی. چاپ دوم. تهران: مروارید. ص ۵۸.
۴. جهت سهولت اطلاع از محتوا به‌زبان فارسی رک: امیری، منوچهر، مترجم. ۱۳۸۱. سفرنامه‌های ونیزیان در ایران. برگردان فارسی ترجمۀ انگلیسی چارلز گری. ۱۸۷۳م. چاپ دوم. تهران: خوارزمی. ص ۱۹۶-۱۲۵، قس. با ۴۵۸-۳۷۷.
۵. نک: براون ۱۳۷۵: ۵۹-۵۸، قس. با ۲۳؛ نیز رک: همو. ۱۳۳۹. از سعدی تا جامی. ترجمه و حواشی به‌قلم علی‌اصغر حکمت. چاپ دوم. تهران: ابن‌سینا. ص ۵۷۴.
6. Barbaro, Josafa and Ambrosio Contarini. 1873. Travels to Tana and Persia. Translated by William Thomas and by Eugene Armand Roy. London: The Hakluyt Society; Grey, Charles, trans. & ed. 1873. A Narrative of Italian Travels in Persia in the 15th and 16th Centuries. London: The Hakluyt Society.

🔰 @SafavidStudies | مطالعات صفویه


● ‌نقش سلطان شاه عباس اول صفوی در نضج مراسم عزاداری شیعی

• «شاه‌عباس، این اجاق‌زادۀ خاندان صفوی که از کودکی مراد و مرشد کامل و در عین حال مابه‌النزاع سران قزل‌باش بود، پیوسته در فرامین رسمی «کلب آستان علی» امضا می‌کرد و زیارت‌های پیاده و سواره‌اش به مشهد و عتبات نیاز به گفتن ندارد. پژوهشگر فرانسویْ ژان كالمار، به استناد نوشته‌های سیاحان اروپایی، مراسم عزاداری عصر صفوی را به دو دورۀ پیش از و پس از شاه‌عباس تقسیم می‌کند و خود شاه‌عباس را، نقطۀ عطف پیشرفت این مراسم در ایران می‌نامد.*»

*. Calmard, Jean. 1996. "shiʻi Rituals and Power, II. The Consolidation of Safavid Shi'ism: Folklore and Popular Religion". In Safavid Persia, The History and Politics of an Islamic Society. edited by Charles Melville. London - New York: I.B. Turis & Co Ltd Publishers. p. 143.

مأخذ: کاظمی موسوی، احمد. ۱۳۸۱. «رویکرد علمای شیعه به شعائر و آداب عامه‌پسند.» مجلۀ ایران‌شناسی ۱۴(۱): ۷۸-۵۴. ص ۶۱.

🔰 @SafavidStudies | مطالعات صفویه


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
شاهنشاه یا شاهین‌شاه؟!
• یادداشت
مختصر محمد حسن‌پور گوهری:

هانتس روبرت رویمر در مجلد ششم تاریخ ایران (پژوهش دانشگاه کمبریج)، ذیل فصل پنجم موسوم به «دورۀ صفویان»، به یکی از شاهزادگان عثمانی، یعنی شاهنشاه، پسر خداوندگار سلطان بایزید دوم اشاره کرده است:
"Prince ShehinShah, one of Bayezid's sons and governor of Qaraman."[1]

اما یعقوب آژند که پیداست از هویت شاهزادۀ نام‌برده اطلاع درست و دقیقی نداشته، اسم او را در ترجمۀ فارسی کتاب فوق‌الذکر بهغلط «شاهین‌شاه»! قید کرده است:
«شاهزاده شاهین‌شاه، یکی از فرزندان بایزید و حاکم قرامان.»[۲]

پ.ن: سکانس فوق مأخوذ از قسمت ششم سریال پرهزینۀ «ممالك النار» است که صمیمیت این پدر و پسر را به تصویر کشیده است. بحث مفصل در نقد و بررسی روایت تحریف‌آمیز و غیردقیق آن نیز مجال دیگری می‌طلبد.

•┈┈•┈┈•┈┈•
• مآخذ کلام:
1- Roemer, Hans Robert. 1986. "The Safavid Period". In The Cambridge History of Iran. vol. 6. Cambridge: University Press. p. 221.
۲- آژند، یعقوب. مترجم. ۱۳۸۰. تاریخ ایران دورۀ صفویان (فصل اول). نوشتۀ هـ. ر. رویمر. تهران: جامی. ص ۳۹.

🔰@SafavidStudies | مطالعات صفویه


A. SalariShadi - Akhundov.pdf
317.2Кб
رهیافت‌های انتقادی آخوندزاده به حکومت صفویه / دکتر علی سالاری شادی

«مسئلۀ اصلی این نوشته این است که نگرش آخوندزاده نسبت به صفویه چیست و آن را چگونه ارزیابی و تحلیل کرده است. نگارنده با روشی توصیفی–تحلیلی به این نتیجه می‌رسد که آخوندزاده بر دو مسئله تأکیدی خاص دارد: نخست خرافات و دیگری آغاز عصر جدید در غرب و مواجهۀ ایرانیان با آن. با این دو رویکرد تاریخ صفویه برای وی اهمیت خاصی یافته است. چنان‌که در دو نوشتۀ اختصاصی یعنی «ستارگان فریب‌خورده (یوسف‌شاه)» و «نقد اشعار و تبار سروش اصفهانی»، به تاریخ صفویه و افکار و شیوۀ مملکت‌داری آن‌ها پرداخت و در قیاس با سایر سلسله‌های پس از اسلام انتقادهای به‌مراتب بیشتری را متوجه صفویان کرده است. تا آنجا که اغلب نقدهای او به دورۀ اسلامی به‌صورت تلویحی متوجه صفویه است.»

🔰 @SafavidStudies


A., Abdi, M., Lotfi - Safvata-al-Safa and Sarih-al-Molk.pdf
781.5Кб
پژواک زبان در جاینام‌های آذربایجان در منابع کهن (صفوةالصفا و صریح‌الملک) / عطاءالله عبدی و مریم لطفی

«یکی از عناصری که در روشن‌سازی واقعیات زبانی و تاریخی آذربایجان حائز اهمیت است، نام‌های جغرافیایی است. جایگاه تاریخی آذربایجان در تحولات ایران و ثبت‌وضبط جاینام‌های آن در اسناد و کتب تاریخی، فرصت مناسبی در اختیار محققان قرار می‌دهد تا بتوانند با بررسی آن‌ها به مطالعۀ تاریخ و فرهنگ دیرین آذربایجان بپردازند. مقالۀ حاضر در پی بررسی این مسئله است که خُرده‌جاینام‌های منطقۀ آذربایجان در متون صفوی (صفوةالصفا و صریح‌الملک) دارای چه ویژگی‌هایی بوده و دچار چه تحولاتی شده‌اند؟ نتایج حاصل از بررسی متون تاریخی به‌خصوص صریح‌الملک بیانگر آن است که نام‌های جغرافیایی منطقۀ آذربایجان از نظر زبانی عمدتاً واژه‌هایی غیرترکی است و روند تغییر برخی از این اسامی به‌ نام‌های ترکی حاکی از تبعیت آن از تحولات اجتماعی و سیاسی در دورۀ صفویه است.»

● همچنین بخوانید:
زبان ترکی در دربار صفویه در اصفهان
زبان ترکی در روزگار صفوی (English)
رد ادعای زوال ترکی در اصفهان صفوی
شعار فارسی در ترجمۀ رشیدیاسمی

🔰 @SafavidStudies | مطالعات صفویه


غلام سرور و تاریخ صفویه

«اما در میان نویسندگان عصر جدید، نویسندۀ دیگری وجود دارد که اثرش را فقط می‌توان یکی از غیرتحقیقی‌ترین و بی‌مغزترین تألیفات تاریخی توصیف کرد. این نویسنده کسی جز غلام سرور - نویسندۀ تاریخ شاه‌اسماعیل صفوی - نیست که در نوع خود یک کتاب آشفته و داستانی است. اظهارات عجیب و غریب و بی‌مبنا، مملو از تحسین و تمجیدهای قهرمان‌پرورانه از شاه‌اسماعیل در این اثر حد و نهایتی ندارد. این اثر اغراق‌آمیز از داستانی‌ترین آثار صفوی چون تاریخ عالم‌آرای شاه‌اسماعیل و جهان‌گشای خاقان و مواردی این‌چنین بدون تحقیق به‌شکل رونویسی فراهم آمده است. ... در ارزیابی کلی از نوشتۀ سرور باید گفت که به‌هیچ‌وجه حتی اندکی تحقیقی نیست و با سبک و شیوۀ کهن با گرته‌برداری و آشفته‌نویسی خاص همراه است. از طرفی از نظر بینشیْ او در شرح اقدامات و فعالیت‌های شاه‌اسماعیل دچار هیجان شده است و مطالب نامربوط فراوانی از سر علاقۀ شدید به اسماعیل بیان داشته است.»

• مأخذ: سالاری شادی، علی. ۱۳۹۷. «نقد رویکردهای راجر سیوری در تاریخ صفویان.» پژوهش‌نامۀ انتقادی متون و برنامه‌های علوم انسانی ۱۸(۱۰): ۱۴۷-۱۶۹. ص ۱۶۳-۱۶۲.

🔰 @SafavidStudies


نظری بر ادعای بی‌بنیان زوال موقعیت زبان ترکی در اصفهان صفوی! / محمد حسن‌پور گوهری

برخی انتقال پایتخت صفوی به اصفهان را عامل زوال موقعیت زبان ترکی قلمداد کرده‌اند. ادعایی که منحصر به محققان فارسی‌زبان نبوده و حتی نویسندگان ترکی‌زبان نیز دچار چنین لغزش فاحشی شده‌اند و عباس اول صفوی را به‌عنوان مقصر آن نکوهیده‌اند!

از اولین اشارات بدین مدعا را می‌توان در دایرةالمعارف فارسی مصاحب دید. در ذیل مدخل صفویه که اسم راقم سطور آن به‌سان سایر مداخل قید نشده، آمده است: «زبان ترکی، که زبان خاندان صفویه و قبایل قزلباش بود، احتمالاً در زمان شاه عباس کبیر زبان رایج دربار بود، اما بعدها رواج این زبان نسبت به زبان فارسی کاهش یافت، و انتقال پایتخت به اصفهان به ایرانی‌شدن عناصر بیگانه کمک کرد.»[۱] مرتضی راوندی - پژوهشگر آزاد - در مجموعۀ خود که با صبغۀ روایی غالب بر آن، فاقد تحلیل منسجم است، همین مدعا را عیناً رونویسی کرده است.[۲]

اما سوای دستۀ قبل، تصورات برخی نویسندگان ترکی‌زبان نیز جالب توجه است. بهروز حقی در یک توصیف غلط و سطحی که عدم اطلاع دقیق وی از تاریخ صفوی در آن ساطع است، با بیان خاصی مواردی را در توصیف «سفّاکیِ» عباس اول نسبت به «زبان ترکی» و «مردم آذری» برشمرده است! کذا: «توهین به غرور ملی آذربایجانیان به‌خاطر انتقال پایتخت از آذربایجان به اصفهان و رسمی نمودن زبان فارسی به‌جای زبان اکثریت مردم که ترکی می‌باشد.»[۳]

البته نباید همانند دکتر جلال متینی، ذکر این ادعا را مختص بهروز حقی دانست.[۴] زیرا کلام او، چیزی جز تکرار تصور صمد بهرنگی نیست: «شاه عباس اول با انتقال پایتخت به اصفهان و جانشین کردن تدریجی زبان فارسی به‌جای زبان آذری در دربار، و درافتادن با قزلباش و رنجاندن آن‌ها، و تراشیدن شاهسون به‌عنوان رقیبی برای قزلباش، دلبستگی عمیقی را که از زمان شاه اسماعیل (در شعر آذری متخلص به خطایی) میان آذربایجانیان و صفویه بود از میان برد، و حرمت زبان آذری را شکست.»[۵]

جواد هیئت نیز همین تصور غلط را البته ضمن توصیف درستی از توالی انتقال پایتخت صفویه نوشته است: «دوران رونق و نفوذ زبان کتابت ترکی آذربایجانی دیری نپایید و با انتقال پایتخت از تبریز به قزوین و اصفهان زبان ترکی پشتوانۀ دولتی را از دست داد. حتی از اواخر قرن ۱۶، یعنی از دوران پادشاهی شاه عباس، سیاست تضعیف زبان ترکی همراه ترویج زبان فارسی اجرا شد.»[۶] بهروز خاماچی نیز قولی مشابه دارد: «با ظهور شاه عباس و انتقال پایتخت از تبریز و قزوین به اصفهان، زبان و اشعار کلاسیک ترکی آذری از رونق افتاد.»[۷] عباسعلی جوادی نیز نوشته است: «بعد از شاه اسماعیل فارسی رونق و اعتبار بیشتری یافته است.»[۸]

من خود را ملزم به قلم‌فرسایی در رد و نقد مفصل این ادعای واهی نمی‌دانم؛ زیرا پیش‌تر، تورخان گنجه‌ای، حسن جوادی و ویلم فلور در مقالات ارزندۀ خود به‌صورت مستند و مستدل چنین مدعیاتی را قویاً رد کرده‌اند.[۹] فلذا جوهر گوهری در این موضع نیز ضمن ارجاع مخاطب به دو مقالۀ مذکور، به ذکر نقلی از دکتر فاروق سومر بسنده می‌کند: «برخلاف گمانه‌زنی‌ها، انتقال مقر سلطنت و مرکزیت دولت صفوی به اصفهان نیز، هیچ‌گونه تغییری در وضعیت زبانی دربار ایجاد نکرد و تأثیری بر آن نداشت. زبان ترکی به‌عنوان زبان رسمی دربار سلطنتی، جایگاه خود را در همۀ دورۀ زمانی شاه عباس اول و اخلافش حفظ کرد. بسیاری از شعرای ترکی‌سُرا در این شهر بالیدند؛ زیرا ترکی نه‌فقط زبان امرای دربار و اردوی صفوی، بلکه زبان مادری این سلسله نیز به شمار می‌رفت.»[۱۰]

• مآخذ کلام:
۱. مصاحب، غلامحسین. ۱۳۸۱. دایرةالمعارف فارسی. ج. ۲. چ. ۳. تهران: کتاب‌های جیبی. ص ۱۵۶۹، ۱۵۷۱. طبق معرفی‌نامۀ اثر، مدخل صفویه احتمالاً به‌قلم عباس زریاب خویی یا عبدالحسین زرین‌کوب بوده است (همان، ج. ۱: ۶).
۲. راوندی، مرتضی. ۱۳۷۴. تاریخ اجتماعی ایران. ج. ۸/۲. چ. ۱. تهران: نگاه. ص ۴۷.
۳. حقی، بهروز. ۱۳۶۷. جهان‌بینی حماسۀ کوراوغلو. چ. ۱. ناشر: مؤلف. ص ۱۳.
۴. متینی، جلال. ۱۳۷۲. «زبان فارسی و حکومت‌های ترکان.» مجلۀ ایران‌شناسی ۵(۳): ۷۰۰-۴۶۳. ص ۶۲۵.
۵. بهرنگی، صمد. ۱۳۴۷. قصه‌های بهرنگ. چ. ۳. تهران: دنیا و روزبهان. ص ۳۱۲-۳۱۱.
۶. هیئت، جواد. ۱۳۸۰. سیری در تاریخ زبان و لهجه‌های ترکی. چ. ۳. تهران: پیکان. ص ۲۳۷.
۷. خاماچی، بهروز. ۱۳۷۰. فرهنگ جغرافیای آذربایجان شرقی. چ. ۱. تهران: سروش. ص ۳۷.
۸. جوادی، عباسعلی. ۱۳۶۷. آذربایجان و زبان آن. چ. ۱. ناشر: کتاب جهان. ص ۵.
۹. گنجه‌ای، تورخان. ۱۹۹۹. «زبان ترکی در دربار صفویه در اصفهان.» تریبون ۴: ۷۹-۷۳؛
Floor, W., & Javadi, H. 2013. "The Role of Azerbaijani Turkish in Safavid Iran." Iranian Studies, 46(4): 569-581.
10. Sümer, Faruk. 1976. Safevî Devletinin kuruluşu ve gelişmesinde Anadolu Türklerinin rolü. Ankara: Günen Matbaasi. s. 5-6.

🔰 @SafavidStudies


یک مغالطۀ تعمیم ناروا: زندگی دهقانان قلمرو صفوی، مرفه‌تر از حیات دهاقین مناطق حاصلخیز اروپا! / محمد حسن‌پور گوهری

توضیح مختصر عنوان فوق آنکه، بعضی با تلقیِ سطحی از برخی اقوال منابع اروپایی تاریخ صفویه، با لحن خاصی از رفاه دهقان ایرانی در آن دوره سخن گفته و قلم زده‌اند. نوشتار حاضر ضمن ذکر مواردی از تکرار این مدعا در آثار مکتوب معاصر، به نقل مختصری در نقد و رد آن اختصاص دارد.

مثلاً مرحوم محمود صناعی در یادداشتی انشاگونه ضمن اشاره به مکتوبات ژان شاردن، با نگاهی مداحانه به عصر صفویه نوشت: «حال که در عالمی بین خواب و بیداری با چشم‌های نیم‌باز نگاه می‌کنیم، به‌ابهام عالمی می‌بینیم که به آنچه می‌شناختیم شبیه نیست. جهان امروز به جهان دورۀ صفویه شباهتی ندارد. آن روز سیاحی فرانسوی به‌اسم شاردن به ایران سفر می‌کرد و از ثروتمندی و آسایش دهقان ایرانی تعجب می‌کرد و می‌نوشت در همۀ عالم دهقانی مرفه‌الحال‌تر از دهقان ایرانی ندیده است و اروپاییان تعجب می‌کردند. امروز سیاحان اروپایی چیزهای دیگر می‌نویسند و تعجب اروپاییان از نوع دیگری است. امروز که از خواب عمیقْ نیمه‌بیدار شده‌ایم و وزش باد سرد عالم بی‌مهر را بر اندام عریان خود حس می‌کنیم، می‌بینیم باید جنبشی کرد و در صدد چاره برآمد و عقب‌ماندگی قرون را جبران کرد.»[۱]

چنین تصوری حتی توسط مؤلفان مشغول در دفتر تألیف کتاب‌های درسی سازمان پژوهش و برنامه‌ریزی آموزشی وزارت آموزش و پرورش، به کتب درسی مقاطع تحصیلی جمهوری اسلامی ایران نیز راه یافته است: «به عقیدهٔ جهانگردان اروپایی، از جمله شاردن، وضع زندگی دهقانان ایرانی در دورهٔ صفویه به‌مراتب بهتر از وضع دهقانان در مناطق حاصلخیز اروپا بوده است.»[۲] البته دامان این ادعا در گریبان وزارت آموزش و پرورش کشور شاهنشاهی ایران (پادشاهی پهلوی) نیز دوخته است. در یکی از کتب تدریس تاریخ برای مقطع سوم دبیرستان، در ذیل «وضع کشاورزان» از گفتار نخست کتاب آمده است: «کشاورزان از دیگر طبقات بیشتر بودند و نسبت به اروپای آن روز وضع بهتری داشتند.»[۳] توجه به حضور این مسئله در کتب درسی ازآن‌رو حائز اهمیت است که یادآور شوم هر محصل بالأخص دانش‌آموزان کم‌علاقه یا بی‌رغبت به درس تاریخ، فقط سعی در حفظ طوطی‌وار مطالب کتاب خود دارند و این قبیل جملات سطحی و غیرمحققانه، مقلدانه ملکۀ ذهن آن‌ها می‌شود.

نقد و رد مبالغۀ فوق فعلاً تفصیل خاصی نمی‌طلبد و صرفاً جهت اطلاع مخاطب از صحت‌وسقم آن فقط به ذکر نقلی از دکتر هاشم آقاجری بسنده می‌کنم: «دولت‌های پیشامدرن ایران آن قدرت را در اختیار نداشته‌اند که بتوانند همۀ جامعه را تحت کنترل خود درآورند. بسیاری از گزارش‌هایی که معمولاً به آن‌ها استناد می‌شود، گزارش‌های مربوط به حوزۀ محدود شاه و درباریان اوست؛ برای مثال در گزارش تاورنیه یا شاردن که سیاح فرانسوی است و در زمان صفویه به ایران آمده، می‌خوانیم که دهقانان ایرانی از دهقانان فرانسوی مرفه‌ترند. این سیاحان بر چه اساسی چنین گزارش‌هایی را می‌نوشته‌اند؟! وقتی دقت می‌کنیم می‌بینیم که این دهقانان در واقع مربوط به روستاهای اطراف اصفهان هستند که در آن زمان پایتخت ایران بوده است. اگر ما این حکم را به کل جامعۀ ایران تعمیم دهیم، دچار نوعی مغالطه و تعمیم غلط می‌شویم.»[۴]

•┈┈•┈┈•┈┈•
• مآخذ کلام:
۱. صناعی، محمود. ۱۳۳۱. «کهنه و نو.» یغما، اسفند: ۵۷. ص ۵۴۷-۵۴۶.
۲. پرتوی‌مقدم، عباس، محمدباقر آرام و دیگران. ۱۴۰۱. مطالعات اجتماعی - پایۀ نهم دورۀ اول متوسطه - ۹۰۷. چاپ هشتم. تهران: شرکت چاپ و نشر کتاب‌های درسی ایران. ص ۶۲.
۳. مشکور، محمدجواد، اسماعیل دولتشاهی، بهمن کریمی و دیگران. ۲۵۳۷. محیط‌شناسی با تکیه بر: تاریخ ایران - سال سوم دبیرستان - ۲۵۳. تهران: سازمان کتاب‌های درسی. ص ۳۰.
۴. آقاجری، هاشم. ۱۳۹۹. «تحقق رؤیای ناتمام مشروطه‌خواهی.» شرق، ۸ تیر.

🔰 @SafavidStudies | مطالعات صفویه


A. Karimi - Development .pdf
567.8Кб
بررسی تطبیقی فرهنگ مادی توسعه در ایران و اروپا در دورۀ صفویه (با تأکید بر تجارت) / دکتر علی‌رضا کریمی

« ... صفویان هم‌زمان با شروع توسعه در اروپا به قدرت رسیدند. آن‌ها به‌دلایل نظامی و سیاسی مَقدم اروپاییان را گرامی داشتند؛ اما هیچ‌گاه آن‌ها را در زمینه‌های مختلف توسعه به‌خصوص برخورداری از فرهنگ مادی توسعه موردِتوجه قرار ندادند. در عرصۀ تجارت و لوازم آن نظیر راه‌های آبی و خشکی، پول، دریانوردی و آزادی تجاری و تشکیل شرکت‌های بزرگ تجاری، اروپاییان را الگوی خود قرار ندادند. بی‌تردید ابتدا لازم بود فرهنگ توسعه از سوی حاکمیت صفوی مورد پذیرش قرار گیرد و سپس در جامعه ایجاد و تقویت گردد. اما این اتفاق هرگز نیفتاد و صفویه هرگز گام در راه توسعه نگذاشت چراکه نه‌تنها این فرهنگ را در خود نداشت بلکه حتی علی‌رغم ارتباط گسترده‌ای که با اروپا و اروپاییان برقرار ساخته بود اقتباس صحیحی از آن‌ها ننمود. در این مقاله سعی شده است تا فرهنگ مادی توسعه در اروپای معاصر صفویان بررسی و آن با وضعیت موجود در عصر صفوی مقایسه گردد.»

نیز نک:
سیاست در نظر ایرانیان عصر صفوی
بررسی تطبیقی رنسانس در ایران و اروپا

🔰 @SafavidStudies

Показано 20 последних публикаций.

4 867

подписчиков
Статистика канала