هدر
نژاد: شبگرد/انسان
خط زمانی: قرن دوازدهم- قاره هکس، اوکلند
هدر خلافکار بود. نه اینکه صرفا چنتا کار خلاف انجام داده باشه
خلافکاری رو به عنوان شغلش انتخاب کرده بود
خب، اولش از نقاشی کشیدن روی دیوارا شروع شد، قصدی ازش نداشت، صرفا به نظرش اون دیوار زیادی خشکو خالی بود، اما به گارد سلطنتی برخورد
خوشبختانه، مردم اوکلند زیاد اهل قانونمندی نبودن و این کار هدر زیاد بزرگ به نظر نمیرسید. بی قانونی و جرم جزوی از زندگی مردم بود، خصوصا توی محله ی کایزن، در پایتخت. حتی بچه های ۶ ساله ی اونجا هم به نحوی مجرم بودن. اما به طرز عجیبی، زندگی زیاد دردسرساز نبود. عملا همه همو میشناختن و خلافکارای محلی بودن، و قتل خط قرمزشون بود. کسایی که قدرتمند بودن، ضعیف ترا رو درگیر کاراشون نمیکردن، و اگه عامل خارجی قرار بود به این جو آسیب بزنه، بهش اجازه نمیدادن.
و هدر از بچگی به این عادت داشت. و بعد از گیر افتادنش به خاطر نقاشی کشیدن روی دیوار سفید خونه ی یه آدم پولدار، حس کرد که درواقع به این کار علاقه داره
پادشاهی برای مجرمین پوستر های تحت تعقیب نصب میکرد، اما درحقیقت اونقدرا پیگیر دستگیریشون نبود، جایی که همه خلافکارن، دنبال خلافکار گشتن وقت تلف کردنه. ارتش به خلافکارای محلی اهمیتی نمیداد و این موضوع، پوستر های تحت تعقیب رو تبدیل به سرگرمی اهالی محله کایزن کرده بود. بهای دستگیری هرکس بیشتر باشه، خفن تره.
و هدر یکی از این آدم خفنا بود.
و علاقه مند شده بود که سربهسر آدم پولدارا بزاره
انقدری انجامش داده بود که حرفه ای بشه، و توانایی های شبگردیشم کمکش میکرد
معمولا به کلکسیوناشون دستبرد میزد، و وقتی کارشو تموم میکرد، یه نقاشی براشون روی دیوار میکشید
نقاشی به اونا میگفت که: هی بازنده، نه تنها بهت دستبرد زدم، بکه انقدری وقت داشتم که بشینمو یه اثر هنری به جا بزارم
اما هدر تنها نبود
همکارش یه خون آشام بود
اولین باری که دیده بودش فکر کرده بود چه خون آشام خجالتی!
خون آشاما زیاد آفتابی نمیشدن، اما هدر چنتایی دیده بود و میدونست که اکثرا خونسردن و دوست دارن نمایشی رفتار کنن و خودنمایی کنن
اما آیری اینطور نبود
یا حداقل هدر اینطور فکر میکرد، تا قبل از اینکه آیری تبدیل به یه هیولای پرحرف بشه
هدر مطمئن بود یه روز بلاخره آیری باعث خونریزی گوشاش میشه و اونو میکشه!
نژاد: شبگرد/انسان
خط زمانی: قرن دوازدهم- قاره هکس، اوکلند
هدر خلافکار بود. نه اینکه صرفا چنتا کار خلاف انجام داده باشه
خلافکاری رو به عنوان شغلش انتخاب کرده بود
خب، اولش از نقاشی کشیدن روی دیوارا شروع شد، قصدی ازش نداشت، صرفا به نظرش اون دیوار زیادی خشکو خالی بود، اما به گارد سلطنتی برخورد
خوشبختانه، مردم اوکلند زیاد اهل قانونمندی نبودن و این کار هدر زیاد بزرگ به نظر نمیرسید. بی قانونی و جرم جزوی از زندگی مردم بود، خصوصا توی محله ی کایزن، در پایتخت. حتی بچه های ۶ ساله ی اونجا هم به نحوی مجرم بودن. اما به طرز عجیبی، زندگی زیاد دردسرساز نبود. عملا همه همو میشناختن و خلافکارای محلی بودن، و قتل خط قرمزشون بود. کسایی که قدرتمند بودن، ضعیف ترا رو درگیر کاراشون نمیکردن، و اگه عامل خارجی قرار بود به این جو آسیب بزنه، بهش اجازه نمیدادن.
و هدر از بچگی به این عادت داشت. و بعد از گیر افتادنش به خاطر نقاشی کشیدن روی دیوار سفید خونه ی یه آدم پولدار، حس کرد که درواقع به این کار علاقه داره
پادشاهی برای مجرمین پوستر های تحت تعقیب نصب میکرد، اما درحقیقت اونقدرا پیگیر دستگیریشون نبود، جایی که همه خلافکارن، دنبال خلافکار گشتن وقت تلف کردنه. ارتش به خلافکارای محلی اهمیتی نمیداد و این موضوع، پوستر های تحت تعقیب رو تبدیل به سرگرمی اهالی محله کایزن کرده بود. بهای دستگیری هرکس بیشتر باشه، خفن تره.
و هدر یکی از این آدم خفنا بود.
و علاقه مند شده بود که سربهسر آدم پولدارا بزاره
انقدری انجامش داده بود که حرفه ای بشه، و توانایی های شبگردیشم کمکش میکرد
معمولا به کلکسیوناشون دستبرد میزد، و وقتی کارشو تموم میکرد، یه نقاشی براشون روی دیوار میکشید
نقاشی به اونا میگفت که: هی بازنده، نه تنها بهت دستبرد زدم، بکه انقدری وقت داشتم که بشینمو یه اثر هنری به جا بزارم
اما هدر تنها نبود
همکارش یه خون آشام بود
اولین باری که دیده بودش فکر کرده بود چه خون آشام خجالتی!
خون آشاما زیاد آفتابی نمیشدن، اما هدر چنتایی دیده بود و میدونست که اکثرا خونسردن و دوست دارن نمایشی رفتار کنن و خودنمایی کنن
اما آیری اینطور نبود
یا حداقل هدر اینطور فکر میکرد، تا قبل از اینکه آیری تبدیل به یه هیولای پرحرف بشه
هدر مطمئن بود یه روز بلاخره آیری باعث خونریزی گوشاش میشه و اونو میکشه!