آیرینژاد: خون آشام/جادوگر
خط زمانی: قرن دوازدهم، قاره هکس، اوکلند (ملیتش لیتلندیه)
آیری مرد
البته دوباره زنده شد
ولی خب یه جورایی مرده حساب میشد
البته انتظار زیادی از زندگیش نداشت، به هر حال یه رعیت یتیم چیزی برای از دست دادن نداشت
حداقلش فرشته ی مرگش جذاب بود
مرد جوانی که به خون آشام تبدیلش کرد موها و چشمای مشکی و لبای سرخی داشت که به طرز بی رحمانه ای از لبای بیشتر دخترایی که آیری دیده بود (ازجمله خودش متاسفانه) قشنگ تر بودن
خودشو آیدن معرفی کرده بود و میگفت یه خون آشام قدیمیه
البته بعد ها آیری فهمید اونو به اسم الکساندر و جیمز و دیوید و دنیل و جولیان و هفت هشتا اسم دیگه هم صدا میزنن
همه چیزش داد میزد که نزدیک شدن بهش اشتباهه
اما این باعث نمیشد جذاب نباشه
درواقع، حتی جذاب ترشم میکرد
با این حال آیری اونقدری احمق نبود که واقعا بهش نزدیک بشه
شاید حالا یکم نزدیک میشد
یا اگه هدر جلوشو نمیگرفت یکم بیشترم نزدیک میشد
اما خوشبختانه با هدر آشنا شده بود، که با یه تلنگر نمیزاشت آیری تصمیمات اشتباه بگیره
هدر از آیدن یا الکساندر یا هرچی که اسمش بود خوشش نمیومد
و خب این واقعا عاقلانه بود
اما اگه آیری میخواست منصف باشه، آیدن باهاش خوب برخورد کرده بود
البته بجز اون بخشی که آیدن درواقع کشته بودش
آیری توی لیتلند بدنیا اومده و مرده بود
لیتلند کشورش بود
که هیچوقت از آیری خوشش نمیومد
با اینکه زادگاه اکثر خاندان های جادوگر بود و همین الانشم جادوگر های زیادی داشت، اما جای خوبی برای یه جادوگر تنها نبود
و آیری نه تنها یه جادوگر تنها بود که یه رعیتم بود
خاندان های بزرگ جادوگری اشرافی بودن و متحد
اما آیری فقط آیری بود
و گیر افراد بدی افتاده بود
تاحالا اونارو ندیده بود
ولی میدونست پولدار بودن
شکار جادوگرا رو دوست داشتن
و سگ داشتن
آیری جادوگر قدرتمندی نبود، جادوگری عملا فقط براش دردسر اورده بود، تمام عمرش سعی کرده بود مثل آدمای معمولی زندگی کنه و هیچ تلاشی برای پیشرفت جادوش نکرده بود
هرچند اگر هم میکرد زیاد کار به جایی نمیبرد
ولی حداقلش این بود که میتونست سگایی که دنبالش انداختنو بکشه
ولی نتونست
و سگا همیشه از آدما سریع ترن
وقتی شکارچیا حتی نکشتنش و فقط درحال مرگ ولش کردن، فهمید که صرفا براشون سرگرمی بوده
حداقل اگه جزو فرقه هایی بودن که اعتقاد داشتن باید جادوگرهارو کشت بهتر میبود
آیری نمیدونست چرا ولی توی گیجی حاصل از از دست دادن خون حس میکرد اینطور مرگش انقدر بیخود نمیبود
و بعد آیدن، درمقابل دید محو آیری با یه ورود قهرمانانه، درست همونطور که هر خودشیفته ای ممکن بود داشته باشه، نازل شده بود و به خون آشام تبدیلش کرده بود