دقیقا نمیدونم از کِی شروع شد،اما دیگه خیلی وقته نمیتونم ادمارو تحمل کنم.
نمیتونم وایسم و صبر کنم تا بهم ثابت بشه که شاید این یکی فرق داشته باشه با بقیه.فقط به تهش فکر میکنم.اینکه من یه آدم خسته کننده و زَده کننده ام.و خب اون طرف مقابلم هرچقدرم خوب باشه خسته میشه و میره.
و من دیگه سرم برای ریزش آوار بعدی جا نداره.