stay in the middle୧


Гео и язык канала: не указан, не указан
Категория: не указана


˚ ✫ ˚ . ⋆
- i see you again soon ~
              oh, ok bye

Связанные каналы

Гео и язык канала
не указан, не указан
Категория
не указана
Статистика
Фильтр публикаций


کنار پنجره، با یک ماگ شیر قهوه روی صندلی چوبیش نشست. بافت صورتی کمی به پوست سفیدش رنگ بخشیده بود.احساس گناه میکرد برای موندن، برای نفس کشیدن، برای زندگی کردن... احساس گناه میکرد برای زندگیی که بابتش اشک می‌ریخت. تمام وجودش سرشار از درد بود.
غم او مثل یک رودخانه شده بود: دائمی و گاهی متغیر. موج میزد. طغیان میکرد ، پایین می‌رفت، جریان داشت، گاهی سرد و تاریک و عمیق بود، گاهی کورکننده. باید پس از بارش باران تصمیمی برای زندگیِ غمگین خودش می‌گرفت.




   ⠀⠀   ⠀⠀   ⠀  𓂅⠀   𔓘   ⸼   ۫    𓋜    𓈒
𝖺𝗇𝖽 𝗂𝗍'𝗌 𝗁𝖺𝗋𝖽 𝗍𝗈 𝖻𝖾 𝖺𝗍 𝖺 𝗉𝖺𝗋𝗍𝗒 𝗐𝗁𝖾𝗇 𝗂 𝖿𝖾𝖾𝗅 𝗅𝗂𝗄𝖾 𝖺𝗇 𝗈𝗉𝖾𝗇 𝗐𝗈𝗎𝗇𝖽 𝗂𝗍'𝗌 𝗁𝖺𝗋𝖽 𝗍𝗈 𝖻𝖾 𝖺𝗇𝗒𝗐𝗁𝖾𝗋𝖾 𝗍𝗁𝖾𝗌𝖾 𝖽𝖺𝗒𝗌 𝗐𝗁𝖾𝗇 𝖺𝗅𝗅 𝗂 𝗐𝖺𝗇𝗍 𝗂𝗌 𝗒𝗈𝗎.


༄TapTap ୭‌(🎥)




Репост из: 𑑊 𝐀ռaʂt𝖆ʂi𝐀 𑱓
: فور کنید نظرمو راجب دیلیتون توی ویسپر بگم ( آیدی یادتون نره بستیز ) .


        ♡     ﹒    ✮

​​مثل یک اثر هنری بهش نگاه کرد و نمیتونست چشم ازش برداره. وقتی محوش میشد، زیبایی های باور نکردنی، نگاه‌ معصومش، لبخندی که بر‌ لب داشت اون رو بیشتر غرق در خودش میکرد. هیونجین غرق در زیبایِ فلیکسش شده بود.
_تو مثل یک رویایی، رویایی که به دست آوردنش سخته، رویایی که فقط تو‌ خواب میشد اون‌ رو دید، نوازش کرد و بوسید. رویایی که اگه پا تو دنیای واقعی بذاره به یک اثر هنری، یک شکوفه گیلاس، یک نوت موسیقی،یک جوهر که به نوشته های یک نویسنده رنگ می‌بخشه تبدیل میشه.
لب های فلیکس از تعجب از هم فاصله گرفت و کم کم تبدیل به یک لبخند شد.
_تو واقعی هستی رویای من؟ ولی من می‌خوام یک رویا بمونی چون رویا ها هیچوقت از بین نمیرن.




`` ~ ୨୧ ♡ · ⊹ 비바람 ⊹  ゚ 




ㅤㅤㅤㅤㅤㅤㅤ𓈒ㅤ𝅭ㅤㅤ﹙♡﹚ㅤׅㅤㅤ५
_​​𝖤𝗎 𝗇𝗎𝗇𝖼𝖺 𝗆𝖺𝗂𝗌 𝗆𝖾 𝖺𝗉𝖺𝗂𝗑𝗈𝗇𝖺𝗋𝗂𝖺 𝖺𝗍𝖾‌ 𝗊𝗎𝖾 𝗍𝖾 𝖾𝗇𝖼𝗈𝗇𝗍𝗋𝖺𝗌𝗌𝖾.𝖤𝗎 𝖽𝗂𝗌𝗌𝖾:𝖤𝗎 𝗇𝗎𝗇𝖼𝖺 𝗆𝖾 𝖺𝗉𝖺𝗂𝗑𝗈𝗇𝖺𝗋𝗂𝖺, 𝖺 𝗆𝖾𝗇𝗈𝗌 𝗊𝗎𝖾 𝗌𝖾𝗃𝖺 𝗉𝗈𝗋 𝗏𝗈𝖼𝖾‌! 𝖤𝗎 𝖾𝗌𝗍𝖺𝗏𝖺 𝗉𝖾𝗋𝖽𝗂𝖽𝗈 𝗇𝖺 𝖾𝗌𝖼𝗎𝗋𝗂𝖽𝖺‌𝗈,𝗆𝖺𝗌 𝖾𝗇𝗍𝖺‌𝗈 𝖾𝗎 𝗍𝖾 𝖾𝗇𝖼𝗈𝗇𝗍𝗋𝖾𝗂,𝖾𝗎 𝗍𝖾 𝖾𝗇𝖼𝗈𝗇𝗍𝗋𝖾𝗂 !




͏𝗒𝗈𝗎'𝗋𝖾 𝗍𝗁𝖾 𝗈𝗇𝖾 𝖨 𝗐𝖺𝗇𝗍 𝖨𝗇 𝗉𝖺𝗉𝖾𝗋 𝗋𝗂𝗇𝗀𝗌, 𝗂𝗇 𝗉𝗂𝖼𝗍𝗎𝗋𝖾 𝖿𝗋𝖺𝗆𝖾𝗌, 𝗂𝗇 𝖺𝗅𝗅 𝗆𝗒 𝖽𝗋𝖾𝖺𝗆𝗌.


Idk man, being alone just feels safer.


​​ ♰ ・ 📺 ◦  ♩
ذهن پریشانش غیر قابل وصف بود. پریشان اما آرام؛ مثل ذوب شدن ابرها در آفتاب. دست نوشته‌هایش را رها کرد. دست نوشته های پراکنده از ذهن بهم ریخته یک‌ نویسنده که با جملات با‌معنا ولی بی هدف نوشته شده بود‌. بوی کیک _وانیل‍ی یا شاید هم توت‌فرنگی که با خامه های سفید رنگ پوشیده شده بود_ از آشپزخونه کوچک آن نویسنده می‌آمد و فضا را دلنشین تر کرده بود. زندگی او مثل فلسفه پیچیده ولی غیر قابل درک بود.باز قلم بر دست گرفت و شروع به نوشتن کرد"میبینی؟ زندگی, حتی اگه ازش خسته بشی، حتی اگه نسبت بهش بی اعتنا باشی، ازش رو‌ برگردونی و قبولش نکنی باز از تو قوی تره. ولی الان زندگی از من خسته شده، دیگه قبولم نمیکنه، نسبت به من بی توجه شده و از من میخواد که تمومش کنم.‌ نظر تو چیه کارامل من؟!"




( ֶָ֢ 𓇬 ۫ ִ. 🐚 ׂ◯   ݈݇-)𝗆𝖺𝖽𝖾 𝗒𝗈𝗎 𝗍𝗁𝖾 𝗈𝗇𝖾 𝗂'𝗏𝖾 𝖿𝖺𝗅𝗅𝖾𝗇 𝖿𝗈𝗋 𝖾𝗏𝖾𝗋𝗒 𝖽𝖾𝖺𝖽-𝖾𝗇𝖽 𝗌𝗍𝗋𝖾𝖾𝗍 𝗅𝖾𝖽 𝗒𝗈𝗎 𝗌𝗍𝗋𝖺𝗂𝗀𝗁𝗍 𝗍𝗈 𝗆𝖾 𝗇𝗈𝗐 𝗒𝗈𝗎'𝗋𝖾 𝖺𝗅𝗅 𝖨 𝗇𝖾𝖾𝖽






‌ ‌ ‌ ‹🍨 ⁾ 
𐩗𝟹・── تمام آن عشقِ خرج نشده در گوشه چشمانت، توده ای در گلو و در آن قسمت توخالی سینه ات جمع می شود. غم فقط عشقی است که جایی برای رفتن ندارد.

Показано 20 последних публикаций.

111

подписчиков
Статистика канала