#مؤخره
@ArsanIAC▫️از هوشنگ آزادیور بر دفتر شعر «پنج آواز برای ذوالجناح»
گمان میکردم «شعر دیگر» دیگر نیست. چند صباحی (۱۳۵۰-۱۳۴۵) تجربه کرد، تأثیر گذاشت و جای خود را به دیگرهای دیگری سپرد و ادغام شد، اما البته هنوز هست. در اواسط دههی چهل جمعی گرد آمدند، جلساتی داشتند و بر آن بودند که شعر رایج دیگر جواب نمیدهد. آن روزها مطبوعات و کتابهای شعر، کموبیش چپ بودند و تنها اشعار اجتماعی، سیاسی و شعاری را میپسندیدند. گیریم که نیاز زمانه هم بود؛ اما شعر و هنر باید از زمانهاش فراتر برود. شعر رایج زمانهی ما خسته بود.
«شعر دیگر» در کنار شعر رایج زمان خودش خوانده نمیشد و نامتعارف مینمود؛ هرچند بچههای «شعر دیگر» خود در دل همان شعرها رشد کرده بودند، اما دیگر عرصه بر آنان تنگ آمده بود. ما معتقد بودیم آن شعرها چیزی را خلق نمیکنند، دنیای تازهای را کشف نمیکنند، ما را به چالش نمیکشند و نیاز به زبان دیگری هست. «شعر دیگر» دغدغهی زبان داشت؛ دغدغهی جهانی دیگر که به روی ما گشوده نشده و به گمان من این مهمترین وظیفهی هنر است. گروه «شعر دیگر» جلسات نامنظمی داشت و در آنجا سخن تنها بر سر شعر بود: نیما، مولوی، عینالقضات، شطحیات، تاریخ بیهقی و غیره. نیمنگاهی هم به شعر روز شرق و غرب داشت؛ چون دربارهی آنها صحبت میشد.
@ArsanIACکوشیدیم تک-تک شعرهای خود را چاپ کنیم، اما ساواک جلوی ما را گرفت. میگفت اینها به زبان رمز سخن میگویند -رمز آری، اما سیاسی نه- چند کتابی هم که چاپ شد، خمیر شد.
«شعر دیگر» تریبون نداشت؛ سبک و مکتب و دستهای هم در کار نبود. هر یک از اعضا راه خود را میرفت و تأثیر متقابل قابل توجه نبود. این جمع حوالی ۱۳۵۰ از هم پاشید اما از دل آن امواج دیگری برخاست، مثل «شعر حجم»، «شعر ناب» و غیره که عملا بعد از انقلاب شکوفا شدند. «شعر حجم» کوشید «شعر دیگر» را در خود ادغام کند و کجفهمیهایی هم به وجود آورد؛ البته تفاوت بسیار است.
پس از انقلاب، برخی از شاعران جوان و علاقهمندان شعر، به «شعر دیگر» اقبال نشان دادند. اشعار «شعر دیگر» را فتوکپی میکردند و دست به دست میگردانند و در جستوجوی ما بودند. همين استقبال موجب شد به کتاب خودم، پنج آواز برای ذوالجناح، توجه کنم و آن را به همراه تعدادی از شعرهای جدید چاب کنم.
@ArsanIAC«شعر دیگر» زبان دیگری را جستوجو میکرد و هستی را در آن زبان میجست. به گمان من، زبان دو وجه دارد: یکی زبان رسمی که با آن سخن میگوییم و مینویسیم و ارتباط روزمره برقرار میکنیم؛ این زبان دستور دارد، معنا را دنبال میکند و هرجا محتوایی یافت، برایش لباس میدوزد. دیگری زبان هنر، که از الهام، معرفت، ناخودآگاه، رویا، واژه، اسطوره و فرهنگ عام میآید. این زبان دستور ندارد، محتوا آن را تعقیب میکند و میکوشد نگاه دیگری، چیز دیگری بسازد؛ چیزی که قبلا موجود نبوده است. همین زبان است که در طول زمان به زبان رسمی سرایت میکند و آن را بارور میسازد. اگر این زبان، هنری و خلاقه نباشد. زبان رسمی نحیف میشود. شعر امروز ایران، مثل هر پدیدهی دیگر، زبان دیگری میطلبد. شعر کلاسیک دیگر پاسخگوی امروز نیست؛ بسیاری از آثار کلاسیک ما جاویدان شده است؛ از تاریخ برگذشتهاند. بحث بر سر قافيه و بحور عروضی نیست؛ بحث بر سر عرصههاست؛ بر سر ساختارشکنی، بحث بر سر خود زبان است نه معنا، محتوا و معنا بعدا خودش زاده میشود. شعرخوانهای ما اغلب به وزن و قافیه عادت کردهاند. میخواهیم بدون دقت و تفکر، با شیب وزن و قافيه برویم - آسانتر است! شعر امروز اگر خام است، از آن است که تریبون ندارد؛ نقد نمیشود. من بعد از سالها «شعر دیگر» را زنده یافتم.
هوشنگ آزادیور
مهرماه ۱۳۹۴
@ArsanIAC#هوشنگ_آزادی_ور
#شعر_دیگر #شعر_حجم #شعر