#مؤخره
▫️از یدالله رویایی بر کتاب «چهرهٔ پنهان حرف»
آنکه مرده است زمانی واقعیتی بوده است و حالا که نیست و اصلا نیست، یک چهرهی خیالی از او داریم، یک طرح انتزاعی که خود وامیست از همان واقعیتی که زمانی وجود داشته است. یعنی کسی که هستی واقعیاش را، و یا واقعی بودنش را ترک کرده تا موجود دیگری باشد، تا در میان ما نوع دیگری از بودن را ادامه دهد.
مثل شعر، که پیش از شعر بودن یا شعر شدن، یعنی پیش از آنکه به دفتر من بیاید، جایی میان واقعیتها، وجود داشت، دیده میشد، لمس میشد و جابهجا میشد. عینی بود و ذات داشت. هستی واقعیاش را که ترک کرد و به عبارتی، دنیای واقعیتها را که ترک کرد، چهرهای دیگر گرفت و چیزی دیگر شد؛ آمد روی کاغذ و میان کلمهها. مثل كلمه، و آن چه کلمه و صورت مادیاش را ساخته است. مثل آب که به خاطر زندگی لغتیاش، زندگی دریاییاش را ترک میکند. این هرسه در ماورا مسکن دارند؛ مرده، شعر، کلمه. هر سه برای این که موجود دیگری بشوند از وجود قبلیشان جدا شدهاند. هرسه ماورایی شدهاند، هرسه در زندگی تازهشان خطر مرگ دارند.
وقتی که دیگر از مردهای حرف نمیزنیم، مثل كلمهایست که دیگر مصرفش نمیکنیم، مثل شعری که دیگر خوانده نمیشود. و اتفاقا از مردگانی مدام حرف میزنیم که قسمتی از هستیشان حرفهایی زده است و یا تمام هستیشان را حرفهایی ساخته است. سخن از مردهای میگوییم که سهمی از سخن داشته است. یعنی مرده از هستی فیزیکیاش جدا شده اما نتوانسته است از آن قسمت از هستیاش که زبان ساخته است، جدا شود. چرا که زبان منظومهی کلامی حرف، خود در آن موقع چیزی جدا شده از واقعیت بود و حیاتی ماورایی داشت. پس نام مردگانی را بر زبان میآوریم که هستیشان جزئی از زبان بوده است. و زبان، حیات مرگ است. برای مثال، هستی حافظ را زبان میساخت، و یا درستتر بگوییم، هستی حافظ سهمی از زبان داشت و یا خود دخالت در زبان بود. میبینیم که از یکسو زبان، مرگ حافظ را حیات میدهد و از سویی آن زبان، خود را در مرگ او حفظ میکند و نگاه میدارد. یعنی این مرده در دهان ما همانطور زندگی میکند که کلمهها در آن زندگی میکنند، و هر دو در دهان ما مثل علامت هستند، که حالا دیگر به کار میآیند (میروند) و متعلق به زبان میشوند. دیگر تلفظ کلمهی «حافظ» تلفظ یک نام نیست که ما را به یک جسم یا هیأتی انسانی راهنمایی کند که زمانی واقعیتی بوده است، بلکه ما را به یک منظومهی زبانی و به یک مجموعهی کلام میبرد، به یک مفهوم، نه به یک نام.
اسفند ۱۳۸۵
@ArsanIAC | خانه فرهنگ و هنر #آرسن
#یدالله_رویایی
#شعر #داستان #کلمه #مرگ #زبان
▫️از یدالله رویایی بر کتاب «چهرهٔ پنهان حرف»
آنکه مرده است زمانی واقعیتی بوده است و حالا که نیست و اصلا نیست، یک چهرهی خیالی از او داریم، یک طرح انتزاعی که خود وامیست از همان واقعیتی که زمانی وجود داشته است. یعنی کسی که هستی واقعیاش را، و یا واقعی بودنش را ترک کرده تا موجود دیگری باشد، تا در میان ما نوع دیگری از بودن را ادامه دهد.
مثل شعر، که پیش از شعر بودن یا شعر شدن، یعنی پیش از آنکه به دفتر من بیاید، جایی میان واقعیتها، وجود داشت، دیده میشد، لمس میشد و جابهجا میشد. عینی بود و ذات داشت. هستی واقعیاش را که ترک کرد و به عبارتی، دنیای واقعیتها را که ترک کرد، چهرهای دیگر گرفت و چیزی دیگر شد؛ آمد روی کاغذ و میان کلمهها. مثل كلمه، و آن چه کلمه و صورت مادیاش را ساخته است. مثل آب که به خاطر زندگی لغتیاش، زندگی دریاییاش را ترک میکند. این هرسه در ماورا مسکن دارند؛ مرده، شعر، کلمه. هر سه برای این که موجود دیگری بشوند از وجود قبلیشان جدا شدهاند. هرسه ماورایی شدهاند، هرسه در زندگی تازهشان خطر مرگ دارند.
وقتی که دیگر از مردهای حرف نمیزنیم، مثل كلمهایست که دیگر مصرفش نمیکنیم، مثل شعری که دیگر خوانده نمیشود. و اتفاقا از مردگانی مدام حرف میزنیم که قسمتی از هستیشان حرفهایی زده است و یا تمام هستیشان را حرفهایی ساخته است. سخن از مردهای میگوییم که سهمی از سخن داشته است. یعنی مرده از هستی فیزیکیاش جدا شده اما نتوانسته است از آن قسمت از هستیاش که زبان ساخته است، جدا شود. چرا که زبان منظومهی کلامی حرف، خود در آن موقع چیزی جدا شده از واقعیت بود و حیاتی ماورایی داشت. پس نام مردگانی را بر زبان میآوریم که هستیشان جزئی از زبان بوده است. و زبان، حیات مرگ است. برای مثال، هستی حافظ را زبان میساخت، و یا درستتر بگوییم، هستی حافظ سهمی از زبان داشت و یا خود دخالت در زبان بود. میبینیم که از یکسو زبان، مرگ حافظ را حیات میدهد و از سویی آن زبان، خود را در مرگ او حفظ میکند و نگاه میدارد. یعنی این مرده در دهان ما همانطور زندگی میکند که کلمهها در آن زندگی میکنند، و هر دو در دهان ما مثل علامت هستند، که حالا دیگر به کار میآیند (میروند) و متعلق به زبان میشوند. دیگر تلفظ کلمهی «حافظ» تلفظ یک نام نیست که ما را به یک جسم یا هیأتی انسانی راهنمایی کند که زمانی واقعیتی بوده است، بلکه ما را به یک منظومهی زبانی و به یک مجموعهی کلام میبرد، به یک مفهوم، نه به یک نام.
اسفند ۱۳۸۵
@ArsanIAC | خانه فرهنگ و هنر #آرسن
#یدالله_رویایی
#شعر #داستان #کلمه #مرگ #زبان