هیچوقت با این حرف که "زندگی لذت بردن از چیزهای کوچیکه" نتونستم کنار بیام؛
میگفتم، مگر اینکه یکی دیوونه باشه بخواد با بادِ ملایمی که درختهارو تکون میده یا همین نوری که از بیرونِ پنجره به داخل میتابه احساس کنه زندگی چقد قشنگه.
یا با دیدن بخارِ قهوهی توی دستش با خودش بگه: "زندگی هنوزم ارزش زندگی کردن رو داره" .
ولی بعضی روزا، بعضی لحظهها، با دیدنِ یه سری چیزا حس میکنم زندهام.
مثل وقتی که به نفس کشیدنت فکر میکنی و کنجِ ذهنت چیزی مثل: "من زندهام.." نقش میبنده.
عجیب ولی واقعی.
میگفتم، مگر اینکه یکی دیوونه باشه بخواد با بادِ ملایمی که درختهارو تکون میده یا همین نوری که از بیرونِ پنجره به داخل میتابه احساس کنه زندگی چقد قشنگه.
یا با دیدن بخارِ قهوهی توی دستش با خودش بگه: "زندگی هنوزم ارزش زندگی کردن رو داره" .
ولی بعضی روزا، بعضی لحظهها، با دیدنِ یه سری چیزا حس میکنم زندهام.
مثل وقتی که به نفس کشیدنت فکر میکنی و کنجِ ذهنت چیزی مثل: "من زندهام.." نقش میبنده.
عجیب ولی واقعی.