#part65
#قسمت65
پشت سرش راه افتادم و وارد اتاق سامی شدم،که دیدم خنده هر دوشون،رو هواست.
سرم رو به معنی چیه تکون دادم که سامی همونطور باخنده گفت:
_زنت چطوره؟!
لبخندی به تمام صورتم زدم که سامی دوباره گفت:
_خیلی تازگیا سربه سراین خانوم رضایی میزاریا.
سرم کج کردم و با حفظ همون لبخندم گفتم:
_نه بابا کاریش ندارم که،خودش زبون درازی میکنه.
امیر وسط حرفم میپره و میگه:
_خیلی جالبه!
سامی زودتر از من جواب داد:
_چی؟
امیر نگاهی به من میکنه و با دستش،اشاره ای کرد وگفت:
_ایشون.
چشمای هردو مون از تعجب باز میشه و سامی باهمون حالت میگه:
_چطور مگه؟
امیر دستشو زیر چونش گذاشت و حالت فکر کردن به خودش گرفت و گفت:
_این آقا که تا چند وقت پیش به دختر جماعت محل نمیداد،الان جای تعجب داره که دم به دیقه،به گفته تو،درحال کل کل کردن بااین منشی شماست.
سامیار تک خنده ای میکنه و من در جواب امیر میگم:
_اصلا هم اینطور نیست،هنوز هم مثل قبله.
و با تاکید ادامه میدم:
_فقط این دختر خانم،جنبه ساکت بودن نداره و باید یجوری ساکتش کرد.
امیر ابروش بالا میندازه و دوباره میگه:
_اینشالله همینه که تو میگی.
و من،برای عوض کردن بحث،میگم:
_کارای شمال چیشد راستی؟!
سامیار دنباله حرفم رو میگیره و میگه:
_من که همه کارهام رو راست و ریس کردم،فقط اخر تایم کاری،قرار شد به بقیه کارمندا هم بگیم ببینیم کیا هستن.
و امیر هم به موافقت از اون میگه:
_اره دیگه،ما سه تا که حله،فقط اگه بقیه هم بیان که دسته جمعی باشیم،عالیه.شمال دورهمیش میچسبه.
ودستشو از ذوق بهم میکوبه که چپ چپ نگاهش میکنم که لبخندش عمیق تر میشه.
نیم ساعتی رو توی اتاق سامی میگذرونیم و بعد،هر کدوممون سر کارهامون برمیگردیم.
خودم رومشغول بررسی بعضی از پرونده های شرکت میکنم و متوجه گذر زمان نمیشم،که با صدای تقه ای که به در میخوره،سرم رو بالا میگیرم وتعارف میکنم.
دوباره،دور از انتظارم،دختر حاشیه ساز این روزهام رو،جلوی در میبینم که با صدای آرومی میگه:
_آقای اکبری میگن که همه تو سالن باشن.
و در رو میبنده و بدون هیچ حرف دیگه ای،میره.
از روی صندلی بلند میشم و جلوی در قبل از خروجم،لباسم رو مرتب میکنم و دستی توی موهام میکشم و از اتاق خارج میشم و وارد سالن اصلی شرکت میشم...
همه ی کارمندا و کارکنای شرکت، که اکثرشون از دوستا و آشناهای خودسامیار هستن ،توی سالن ایستادن و منتظر صحبت اون هستن.
سامیار با لبخندی شروع به حرف زدن میکنه.
@badazanshb
#قسمت65
پشت سرش راه افتادم و وارد اتاق سامی شدم،که دیدم خنده هر دوشون،رو هواست.
سرم رو به معنی چیه تکون دادم که سامی همونطور باخنده گفت:
_زنت چطوره؟!
لبخندی به تمام صورتم زدم که سامی دوباره گفت:
_خیلی تازگیا سربه سراین خانوم رضایی میزاریا.
سرم کج کردم و با حفظ همون لبخندم گفتم:
_نه بابا کاریش ندارم که،خودش زبون درازی میکنه.
امیر وسط حرفم میپره و میگه:
_خیلی جالبه!
سامی زودتر از من جواب داد:
_چی؟
امیر نگاهی به من میکنه و با دستش،اشاره ای کرد وگفت:
_ایشون.
چشمای هردو مون از تعجب باز میشه و سامی باهمون حالت میگه:
_چطور مگه؟
امیر دستشو زیر چونش گذاشت و حالت فکر کردن به خودش گرفت و گفت:
_این آقا که تا چند وقت پیش به دختر جماعت محل نمیداد،الان جای تعجب داره که دم به دیقه،به گفته تو،درحال کل کل کردن بااین منشی شماست.
سامیار تک خنده ای میکنه و من در جواب امیر میگم:
_اصلا هم اینطور نیست،هنوز هم مثل قبله.
و با تاکید ادامه میدم:
_فقط این دختر خانم،جنبه ساکت بودن نداره و باید یجوری ساکتش کرد.
امیر ابروش بالا میندازه و دوباره میگه:
_اینشالله همینه که تو میگی.
و من،برای عوض کردن بحث،میگم:
_کارای شمال چیشد راستی؟!
سامیار دنباله حرفم رو میگیره و میگه:
_من که همه کارهام رو راست و ریس کردم،فقط اخر تایم کاری،قرار شد به بقیه کارمندا هم بگیم ببینیم کیا هستن.
و امیر هم به موافقت از اون میگه:
_اره دیگه،ما سه تا که حله،فقط اگه بقیه هم بیان که دسته جمعی باشیم،عالیه.شمال دورهمیش میچسبه.
ودستشو از ذوق بهم میکوبه که چپ چپ نگاهش میکنم که لبخندش عمیق تر میشه.
نیم ساعتی رو توی اتاق سامی میگذرونیم و بعد،هر کدوممون سر کارهامون برمیگردیم.
خودم رومشغول بررسی بعضی از پرونده های شرکت میکنم و متوجه گذر زمان نمیشم،که با صدای تقه ای که به در میخوره،سرم رو بالا میگیرم وتعارف میکنم.
دوباره،دور از انتظارم،دختر حاشیه ساز این روزهام رو،جلوی در میبینم که با صدای آرومی میگه:
_آقای اکبری میگن که همه تو سالن باشن.
و در رو میبنده و بدون هیچ حرف دیگه ای،میره.
از روی صندلی بلند میشم و جلوی در قبل از خروجم،لباسم رو مرتب میکنم و دستی توی موهام میکشم و از اتاق خارج میشم و وارد سالن اصلی شرکت میشم...
همه ی کارمندا و کارکنای شرکت، که اکثرشون از دوستا و آشناهای خودسامیار هستن ،توی سالن ایستادن و منتظر صحبت اون هستن.
سامیار با لبخندی شروع به حرف زدن میکنه.
@badazanshb