باستان پژوهی


Гео и язык канала: не указан, не указан
Категория: не указана



Гео и язык канала
не указан, не указан
Категория
не указана
Статистика
Фильтр публикаций


نقش‌برجستۀ شاهپور يكم، شاهنشاه ساسانی، در «رَگِ بي‌بي»، منتهي‌اليه شمال‌شرقي افغانستان.
عکس: فرانسوا اُري (François Ory).

https://t.me/bastanpazhuhi


شخص كوشاني ايستاده در پشت كمان شاهپور یکم و سر (شكستۀ) اسب شاه.
عکس: فرانسوا اُري (François Ory).

https://t.me/bastanpazhuhi


شرح درونمایۀ نقش‌برجستۀ رَگِ بي‌بي بر اساس برداشت سه‌بُعدي👆 (كه با كمي فاصله از هم نشان داده شده است):

1. شاه كمانكش (سر اسب، جلوي كمان، شكسته است)؛ 2. فرد كوشاني؛ 3. درخت انبه؛ 4. كرگدن در حال فرار؛ 5. كرگدني كه در پشت صخره‌اي در حال مرگ است، سر كرگدن به صورت سه‌ربع رخ نشان داده شده؛ 6 و 7. سواران موكب شاهي (دومي دست راست خود را بلند كرده)؛ 8. روبان‌هاي برافراشته بر فراز نرده‌ها [بي‌ترديد، منتهي‌اليه نيم‌تاجي كه پسرك عرياني (putto) آن را به دست دارد].

نک.: «دو یادگار از یک دوره درخشان تاریخ ایرانشهر»، مجله باستان‌پژوهی، شمارۀ 4

https://t.me/bastanpazhuhi


شرح جزئیات نقش‌برجستۀ رَگِ بي‌بي.

https://t.me/bastanpazhuhi👇


طرح سه‌بُعدی نقش‌برجستۀ شاهپور يكم در رَگِ بي‌بي.
هیئت باستان‌شناختی فرانسه در افغانستان (Grenet et al, 1980, Studia Iranica 9).

https://t.me/bastanpazhuhi


مطالعۀ نقش‌برجستۀ شاهپور يكم در رَگِ بي‌بي.
هیئت باستان‌شناختی فرانسه در افغانستان.

https://t.me/bastanpazhuhi


مطالعۀ نقش‌برجستۀ شاهپور يكم در رَگِ بي‌بي.
هیئت باستان‌شناختی فرانسه در افغانستان.

https://t.me/bastanpazhuhi


نقشۀ موقعیت نقش‌برجسته در فاصلۀ حدود ده كيلومتري جنوب شهر پل خُمري، شمال‌شرقی افغانستان.

https://t.me/bastanpazhuhi


نقش‌برجستۀ رَگِ بی‌بی که در صخره‌اي از سنگ ريگي، در ارتفاع 105 متري از كنارۀ چپ (غربي) سرخ‌آب، سر آبِ رود كنُدُز ایجاد شده در سال 2003م توسط دكتر جاناتان لي (Dr. Jonathan Lee)، مورخ و جامعه‌شناس بريتانيايي كه براي سازمان‌های خيريه كار مي‌كرد، شناسایی شد و سپس از سوی هیئتی از باستان‌‌شناسان فرانسوی به سرپرستی دکتر فرانتس گرُنه (Frantz Grenet) مورد مطالعه قرار گرفت.
***
«اين واقعيت كه تا هنگام ديدار جاناتان لي هیچ محققی، حتي كاوشگران هيئت باستان‌شناختي فرانسه در افغانستان (DAFA) كه سال‌هاي متمادي در محوطۀ سرخ كُتَل، در بيست و پنج كيلومتري شمال محل اين نقش‌برجسته، كار كرده‌اند اين نقش را نديده ممكن است عجيب به نظر آيد. در واقع، ساكنان روستاي همجوار كه شامَرق (Shâmarq)نام دارد وجود اين نقش را سخت پنهان مي‌كردند. اين نقش براي روستاييان همچون زيارتگاهي بود كه، به اعتقاد ايشان، تصوير بي‌بي فاطمه، دختر [حضرت] پيامبر [اكرم]، را در خود داشت. اما در اواخر سال 2001، هنگامي كه طرفداران محلي طالبان با حمله به اين نقش كمي به آن آسيب رسانيدند، روستاييان با هدف حفاظت از آن مقامات محلي را از وجود اين نقش آگاه كردند. حتي در اين هنگام نيز ماه‌ها طول كشيد تا لی از موضوع آگاه شود. وي در دسامبر 2003 به محل نقش‌برجسته رفت و خيلي زود به ويژگي‌هاي منحصر‌به‌فرد اين اثر، در مقايسه با تمامي آثار شناخته‌شدۀ افغانستان، پي برد. وي، همچنين، تاريخ تقريبي نقش‌برجسته را مشخص كرده و تصاويري از آن براي نگارنده فرستاد» (فرانتس گرُنه).

نک.: «دو یادگار از یک دوره درخشان تاریخ ایرانشهر»، مجله باستان‌پژوهی، شمارۀ 4

https://t.me/bastanpazhuhi


دورنمای نقش‌برجستۀ شاهپور يكم ساسانی، در رگِ بي‌بي، منتهي‌اليه شمال‌شرقي افغانستان.
عکس: فرانسوا اُري (François Ory).

https://t.me/bastanpazhuhi


نقش‌برجستۀ شاهپور يكم، شاهنشاه ساسانی، در «رگِ بي‌بي»، منتهي‌اليه شمال‌شرقي افغانستان.
عکس: فرانسوا اُري (François Ory).

https://t.me/bastanpazhuhi


🔸 سانسور ملوکانه سازمان میراث فرهنگی

🔹هیاهو برای هیچ؛ مصوبه تکراری دولت یا رونمایی از قانون‌گریزی | چه خبر از شهردار بناهای تاریخی؟

شنبه ۱۶ دی علی‌اصغر مونسان، رییس سازمان میراث فرهنگی و گردشگری، در اقدامی گزینشی برخی از خبرنگاران و رسانه‌های منتقد این بخش را از نشست خود حذف کرد تا چهار مصوبه دولت درباره این حوزه‌ها را به سمع و نظر برخی رسانه‌ها برساند. شاید یکی از مهمترین مصوبات اعلام شده مربوط به همکاری شهرداری‌ها در مرمت و حفاظت از میراث‌فرهنگی کشور است که به نظر می‌رسد تعمداً بخش قابل‌توجهی از اصحاب رسانه‌های منتقد را از حضور در نشست و مطرح کردن پرسش‌های احتمالی منع کردند.

📎 یادداشت تحلیلی مریم اطیابی در «چمدان» را در لینک زیر بخوانید:👇👇

chamedanmag.ir/?p=10270


[دنبالۀ متن بالا]

🔹 پرسش باستان‌شناختی چیست؟ در غیاب فهم همین مسألۀ بسیار ساده است که می‌بینم حدود ده سال قبل انستیتو پاستور در بوق و کرنا دمید که توانستند از لکۀ خون لباسی که ناصرالدین‌شاه در روز ترور در حرم عبدالعظیم به تن داشته استخراج دی‌ان‌ای انجام دهند. خب سوال این است: که چه شود؟ آیا کسی در پوشیدن این لباس توسط سلطان صاحبقران تردید داشته؟ آیا در خصوص نحوۀ مرگ حضرت اشرف شکی وجود داشته؟ خب دی‌ان‌ای استخراج شد، بعدش چه شد؟ یا، همین کمتر از چهار سال پیش، کشف اسکلت بانوی خیابان مولوی تهران هیجانی نزد جامعه ایجاد نمود و بلافاصله سر و کله دوستانی پیدا شد و نمونه‌برداری برای استخراج دی‌ان‌ای و... . چهار سال گذشت و کماکان بر ما پوشیده است که نتیجۀ آن «استخراج» از «بانوی تهران» چه شد؟ یا اصلاً چرا بایستی استخراج دی‌ان‌ای صورت می‌پذیرفت؟ آیا ما بانک دی‌ان‌ای مربوط به هزارۀ چهارم فلات مرکزی ایران یا هرجای دیگر از ایران را داشتیم که بخواهیم با مقایسۀ آن با دیگر نمونه‌ها به منشأ آن خانم پی ببریم؟

🔹 همین عزیزانِ «مرکز ژنتیک نور» از ده‌ها محوطۀ باستانی ایران نمونه‌برداری کرده‌اند، بی‌آن‌که کلامی چاپ کرده باشند. آن‌هم درحالی‌که هیچ‌یک از تجهیزات این عزیزان مناسبِ استخراج دی‌ان‌ای باستانی نیست و فاقد اتاق ایزوله استخراج هستند. مهم‌تر این‌که، این عزیزان زیست‌شناسِ مولکولی هستند و درک جامعی از باستان‌شناسی ایران و مشکلات آن که نیازمند استفاده از ژنتیک برای حل‌شان است ندارند. حال این بزرگواران قرار است «کارگاه ژنتیک در باستان‌شناسی» برگزار کنند، دستشان هم درد نکند، اما اطلاعات این بزرگواران دربارۀ باستان‌شناسی ایران چقدر است؟ بدون این بخش، کارگاه عزیزان در بهینه‌ترین حالت تنها شامل معرفی متدهای استخراج دی‌ان‌ای باستانی و کاربرد آن در جهان خواهد بود و بس. گویا مقدر است جامعۀ ما تا ابد مونتاژکار و استفاده کنندۀ صرف فناوری بماند و خود هرگز نپرسیم چرا.

* پ‌ن: این یادداشت قبلاً در تالار عمومی «جامعۀ باستان‌شناسی ایران» منتشر شده و با اجازۀ نویسنده در این‌جا بازنشر می‌شود.

https://t.me/bastanpazhuhi


یادداشت:

👁‍🗨 پدیدۀ نوظهور «ژنتیک و باستان‌شناسی»
✍️ دکتر حامد وحدتی‌نسب

🔹 دیرزمانی است که جامعه و در ادامه باستان‌شناسی ما گرفتار مُدهای فناورانه گشته است؛ بی آن‌که به غایت و علت کاربست اصلی بسیاری از این فناوری‌ها وقوف پیدا کرده باشد. درست مشابه همان داستان تکراریِ هجوم فناوری در غیاب فرهنگ استفاده از آن که اثراتش را هرروزه در فضای مجازی، تلفن همراه و... شاهدیم. زمانی در پایان‌نامه‌های باستان‌شناسی الگوهای استقراری با استفاده از ArcGIS مُد شد و همه رفتند سراغ GIS کاران گرامی و گرفتن گزارش نهایی که بله در محدودۀ مورد بررسی اینجانب به طول 10 کیلومتر (بله تنها 10 کیلومتر) چه تغییراتی در بارش سالانه، جنس خاک، پوشش گیاهی و... مشاهده می‌شود و سرآخر این‌که بالای 90 درصد محوطه‌های ما مکانشان رابطۀ معنی‌داری با نزدیکی به رودخانه دارد! توگویی چه کشفی رخ داده، حال آن‌که چوپانِ بی‌سواد آن منطقه هم می‌دانست نزدیکی به آب عاملی تعیین‌کننده در شکل‌گیری استقرارگاه‌ها، به‌ویژه برای دوران پیش‌از‌تاریخ، است و برای رسیدن به این نتیجه اساساً نیاز به GIS نبود. بعلاوه، مگر قرار است در 10 کیلومتر پهنۀ مورد بررسی چه تغییرات اقلیمی‌ای مشاهده شود؟!

🔹 زمانی دیگر، نوبت به روش‌های نمونه‌برداری رسید: روشمندِ خطی، قضاوتی، تصادفی جهت‌دار و نظایر آن. سرانجام دیده شد که آنچه فرد جمع‌آوری کرده تابع هیچکدام نبوده و به قول دکتر علیزاده «دیمی» بوده است.
بعد نوبت به استفاده از روش‌های XRF، XRD و PIXE رسید. انبوهی از پایان‌نامه‌ها را می‌شد یافت که درشان از منشأیابی سخن به میان آمده بود و همگی گزارشی یک یا دو صفحه‌ای از آزمایشگاه مربوطه و گرافی که بله میزان سیلیس و آهن خاک و سفال و... چنین و چنان است و پس نتیجه می گیریم... . غافل از این‌که این دو عنصر و به‌ویژه سیلیس مهم‌ترین عنصر تشکیل‌دهندۀ هر خاکی است و اساساً در این آنالیزها میزان عناصرِ کمیابند که راهگشا هستند نه عناصر فراوان! و تازه، این‌که پرسش چه بوده که نیازمند چنین آزمایشاتی بوده؟ در موردی که نیک به یاد دارم شخص با انجام آنالیز XRD بر روی چند عدد سکۀ عصر فلان سلطان سلجوقی نتیجه گرفت که میزان بالای نقره حاکی از رونق اقتصادی در آن عصر بوده. در پاسخ به این پرسش که خب ما انبوهی از نوشته‌ها و اطلاعات مکتوب دربارۀ رونق اقتصادی آن دوره داشتیم، دیگر چه نیاز به آنالیز عنصری بود؟ فرمودند: خب بله، ولی کسی که تاکنون از XRD استفاده نکرده بود!

🔹 به گمانم اکنون درحال ورود به عصری جدید به نام «ژنتیک در باستان شناسی» هستیم. گرچه کاربستِ هریک از علوم یادشده و همچنین ژنتیک در باستان شناسی امری به غایت میمون و مبارک است و صد البته که بایستی توجه مسئولین گرامی به این امر را به فال نیک گرفت. اما این نیز جدا از مثالهای یادشده در بالا نیست و نخواهد بود و تب آن نیز چندی دیگر همچون تب GIS و XRF و... فروکش خواهد نمود. اما اکنون که هنوز مسأله داغ و پابرجاست لازم است تا نکاتی در نظر گرفته شود. مهمترین مساله در این راه «پرسش باستان‌شناسی» است که قرار است ژنتیک به آن پاسخ دهد نه لزوماً به کاربردن «ژنتیک».
[ادامۀ متن👇]




«مهندس ابوذری» که مدرکی در معماری دریافت کرده بود از 1361 برای حدود یک دهه ریاست دستگاه باستان‌شناسی ایران را در اختیار داشت و دورۀ رخوت‌ناکی برای باستان‌شناسی رقم زد.

https://t.me/bastanpazhuhi


[دنبالۀ متن بالا]

🔹 وقتی مدیر پرسابقۀ فرهنگی ما اظهار می‌دارد که «برای خروج از این نسیان باید زلزله‌ای در ذهن جامعۀ ما رخ دهد و هرچه ریشتر آن بیشتر باشد برای ما بهتر است»، باید برآوردی از شدت زلزله و شناختی از جغرافیایِ وقوع آن هم داشته باشد و بداند زلزله‌هایی در این سال‌ها در جسم و جان جامعه رخ داده، اما ناحیۀ ذهنِ مدیران و صاحب‌منصبان از درک لرزش‌ها مصون مانده است. عبرت‌آموز است که ببینیم همان حوادث دهۀ 60 امروز هم برای ناحیه‌هایی از میراث فرهنگی کشور تکرار می‌شود و عوارض «نسیان‌ها» و «غول بیابان‌ها» همچنان گریبانگیر باستان‌شناسی و شماری زمینه‌های دیگر میراث فرهنگیِ میهن ماست. برای آن‌که مصداقی هم بیاوریم و این بحث روی زمین واقعیت باشد، خالی از لطف نیست که مدیران فاضل ما نگاهی به وضعیت میراث فرهنگی استان فارس بیندازند. استانی که از قطب‌های گردشگری کشور نیز به شمار می‌آید. مصیبتی که در این چهار سال بر میراث فارس رفت حاصل مدیریت مهرورزها یا مریخی‌ها نبود، مدیر میراث فرهنگی و گردشگری استان فارس با حکم محمدعلی نجفی و مهدی حجت منصوب شد و چهار سال است که در ظلِ تأییدات فضلای میراث، بحمدالله بی‌آن‌که زلزله‌ای در ذهنش رخ دهد، حکمران آن خطّه است. اعلی الله مقامه. سعدی علیه‌ الرحمة می‌گفت: تو بر اوج فلک چه دانی چیست؟ که ندانی که در سرایت کیست!

🔹 سه هفته پیش «مهندس علی‌اصغر مونسان»، رییس سازمان میراث فرهنگی و گردشگری کشور، مؤکداً از پژوهشگاه میراث فرهنگی خواست که به پژوهش در «گردشگری و صنایع دستی» عنایت داشته باشند. این سخن مونسان را، فارغ از آن‌که چقدر با تأمل همراه بوده، می‌توان جدّی انگاشت. حالا که سازمان میراث فرهنگیِ سابق خرقه تهی کرده و یکسره به کسوت گردشگری درآمده و گردشگری حرف روز است و نقل همۀ محافل، چرا پژوهشگاه میراث فرهنگی در این باب پژوهش نکند! پژوهشگاه میراث فرهنگی اکنون به نهاد کمابیش مستقلی تبدیل شده که چندان ربطی به سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری ندارد. با وجود این، هم هنوز از آن متأثر است و هم رویکرد کلی این پژوهشگاه «فرهنگی» است و از شب شعر تا استارت‌آپ را شامل می‌شود و در اگر بر همین پاشنه بچرخد چندی بعد شاهد نهادی خواهیم شد که متولی همه‌گونه کار «پژوهشی» و «فرهنگی» است.

🔹 این سخنان را نباید به معنی نفی وجود «پژوهشگاه میراث فرهنگی» دانست. وجود پژوهشگاه میراث فرهنگی در این دورۀ برزخیِ احوالاتِ سازمان میراث فرهنگی بی‌شک مفید و مغتنم بوده است. «پژوهشگاه میراث فرهنگی» لنگر و وزنۀ اعتدالی بوده برای کشتیِ بی‌لنگر «میراث» در دریای متلاطم تغییرات شتابان کشور. در این شرایط گذار می‌بایست پژوهشگاه را نگاه داشت و حتی جنبه‌هایی از آن را تقویت کرد تا همچنان به انجام کارهای «پژوهشی» و «فرهنگی» خود بپردازد، اما باقی ماندن باستان‌شناسی ذیل این چارچوب نه به سود باستان‌شناسی ماست و نه حاصلی برای میراث فرهنگی کشور دارد. باستان‌شناسیِ تحقیر و تضعیف‌شدۀ کنونی نه تنها نمی‌تواند «غبار از چهرۀ فرهنگ‌های کهن این سرزمین بزداید» (نقل از مصاحبۀ اخیر رییس پژوهشگاه)، بلکه خود در گرد و غبار دیوانسالاری میراث فرهنگی و گردشگری گم شده است.

https://t.me/bastanpazhuhi


[دنبالۀ متن بالا]

🔹 یکی از تغییراتی که انتظار می‌رفت به دنبال بازسازی و ترمیم آسیب‌های ناشی از انتقال و چندپاره کردن «میراث» توسط دولت‌های مهرورزی انجام گیرد، بازسازی و ترمیم دستگاه باستان‌شناسی کشور بود. اکنون نه تنها روزبه‌روز کارآیی و عملکرد این دستگاه فروکاسته شده و خبری از تحقق آرزوهای باقرزاده، آذرنوش و امثالهم نیست، بلکه دایره اثرگذاری آن با دخالت‌ها و اعمال نظرهای «مدیرانی از هر سنخ» بسیار کم‌رنگ‌تر شده است. روزگاری دستگاه باستان‌شناسی کشور، با بودجه و هیاهوی کمتر، مرکزی به‌نسبه مستقل‌تر و با توانمندی و کارآیی بیشتری بود. امروز اما پژوهشکده‌ای مسؤول تدبیر امور باستان‌شناسی کشور است که چندان اختیاری ندارد و ذیل پژوهشگاهی فعالیت می‌کند که سرفصل برنامه‌های آن به‌سرعت فراخ‌تر می‌شوند و به اقتضایِ رویکرد فرهنگی حاکم بر آن همان راهی را می‌رود که در آغاز دهۀ 80 سازمان میراث فرهنگی رفت و به هیأت غریبی درآمد که امروز می‌بینیم.

🔹 «این قبا به تن باستان‌شناسی ایران تنگ است» و دستگاه باستان‌شناسی کشور نمی‌تواند در شکل تضعیف‌شدۀ کنونی از پسِ وظایفی که می‌بایست به انجام برساند برآید. پژوهشکده باستان‌شناسی می‌تواند به سطح یک پژوهشگاه یا دستگاه مستقلی ارتقاء یابد که مستقل از فعالیت‌های پژوهشگاه میراث فرهنگی ایفاء نقش کند و، ضمن عمل به وظایف حاکمیتی خود، به مسایل باستان‌شناسی کشور رسیدگی نماید. در این صورت، امکان بسط زمینه‌ها، شاخه‌ها و علوم باستان‌شناختی نیز مهیا خواهد شد. دستگاه باستان‌شناسیِ کشور و تمدنی چون ایران نمی‌تواند خانه‌به‌دوش و محدود به چند اتاق باشد. سازمان یا پژوهشگاهی می‌بایست باشد با شخصیتِ مستقل و تجهیزات و امکاناتِ مجزا و برنامه‌های روشن و معین. می‌بایست آن مایه استقلال و اقتدار داشته باشد که بتواند سخت‌افزارها و نرم‌افزارهای علمی و اجرایی مورد نیاز خود را فراهم آورد.

🔹 ده روز پیش، مهندس سیدمحمد بهشتی و دکتر مهدی حجت، دو تن از مدیرانی که نامشان با سازمان میراث فرهنگی و لاجرم باستان‌شناسی ایران درتنیده است، در مراسم افتتاح نمایش فیلم مستند «نسیان» در موزه سینما نکته‌هایی دربارۀ پیامدهای ناگوار نسیان‌زدگی جامعۀ ما و تأثیر آن بر میراث فرهنگی گفتند. مهندس بهشتی و دکتر حجت هر دو بزرگ و عزیز هستند و کار و کارنامۀ هر دوی آن‌ها در جای خود ارجمند و محترم است، تن و جانشان سلامت. ولی صحبت کردن از فردای بهتر و سرنخ دادن که در جامعۀ ما نسبت به میراث فرهنگی «طلایه‌های بیداری» پیدا شده، و مردم نسبت به پاسداری از میراث خود حساس شده‌اند چه معنایی می‌تواند داشته باشد وقتی ایشان یا همگنان‌شان در مصادر مدیریتی فرصت‌ها را دود کنند. شاید حرف از گذشته سودمند نباشد و بگویند «آن آب رفته باز نیاید به جوی خویش»، ولی اگر درسی برای امروز داشته باشد باید به یاد آورد و پرسید.

🔹 پرسش از «نسیانی» است که طی دهۀ 60، یعنی روزگاری که دکتر حجت رییس سازمان میراث فرهنگی بود، با انتصاب «مهندس ابوذری» به ریاست مرکز باستان‌شناسی برای باستان‌شناسی میهن ما رقم خورد. «مهندس ابوذری» قریب یک دهه عهده‌دار ریاست باستان‌شناسی کشور بود و پیشکسوتان باستان‌شناسی حکایات غریبی دربارۀ کارنامۀ او نقل می‌کنند. باستان‌شناسی ایران در آن یک دهه نه تنها برنامه‌ای برای آینده تدارک ندید بلکه با رکودی که حاکم شد فضای یأس و نومیدی پدید آمد و فرصت‌ها به باد رفت. او، بناء بر افواه، پس از آن‌که از «میراث» برید، راه فرنگ در پیش گرفت و به پیشۀ سازسازی پرداخت، بی آن‌که خود را مکلّف به ادای توضیحی بداند. نمی‌خواهیم بگوییم که مهدی حجت توضیحی در این باره یا در زمینه‌های دیگر به جامعۀ میراثیان و باستان‌شناسان بدهکار است، نه! اما می‌خواهیم وقتی سخن از «نسیان» به میان می‌آید امثال این عزیزان گوشۀ چشمی هم به گذشته و حال بیفکنند و بدانند آن وضعیت‌ها پیوسته در ساختارهای مدیریتی بازتولید شده و می‌شود. بیداری جامعه و اصرار مدیران بر ماندن در وضعیت «نسیان» عواقب ناگواری دارد که برخی را این روزها می‌بینیم.

[ادامۀ متن👇]


یادداشت:

👁‍🗨 «نسیان» و دو سه چیز دیگر...

🔹 اخیراً گفت‌وگویی درگرفت در یکی‌دو گروه تخصصی و شبکۀ مجازی میان باستان‌شناسان دربارۀ آنچه این روزها در سازمان میراث فرهنگی بر باستان‌شناسی می‌گذرد. گفت‌وگو حول تشکیل کارگاهی بود که قرار است با موضوع «ژنتیک در حوزۀ میراث فرهنگی» به زودی در پژوهشکدۀ مرمت پژوهشگاه میراث فرهنگی برپا شود. برای برخی این پرسش مطرح شد که «پژوهشکدۀ حفاظت و مرمت آثار تاریخی-فرهنگی» چه صلاحیتی در برپایی چنین کارگاهی دارد و، افزون بر این، چرا پژوهشکدۀ باستان‌شناسی آنچنان منفعل است که نقش مؤثری در این زمینه‌ها ایفاء نمی‌کند.
در اثناء این گفت‌وگو برخی از همکاران باستان‌شناس از این زاویه به موضوع نگریسته‌اند که اساساً چه کسی/کسانی متولی پرداختن به پژوهش دربارۀ گذشته هستند و آیا در این میانه حقی به جانب باستان‌شناسان هم هست یا نه. برخی با اشاره به موضوعِ این کارگاه تصریح کرده‌اند که «ژنتیک» یا هر دانش دیگری در این موقعیت قرار است به پرسش‌های باستان‌شناختی پاسخ دهد و اشراف نداشتن به مسایل تخصصیِ باستان‌شناسی ایران نه تنها ره‌زن علم و آگاهی خواهد شد و موجب اتلاف وقت و هزینه، بلکه عواقب و پیامدهای خسارتباری نیز به همراه خواهد داشت. برخی هم پرسیده‌اند که اصلاً «ژنتیک در حوزۀ میراث فرهنگی» چه معنایی دارد؟ و تعبیر فراخِ «میراث فرهنگی» ما را به کجا می‌برد؟

🔹 این گفت‌وگوهایِ میان پژوهشگران بی‌تردید سودمند است، حتی اگر صدای آن به گوش اولیای امور و مدیران فاضل ما نرسد و نتیجه‌ای آنی به بار نیاورد. در عین حال، از این نکته نیز نباید غافل شد که تصمیم‌گیری‌ها در سازمان‌هایی نظیر میراث فرهنگی الزاماً بر مبنای بحث‌های کارشناسانه شکل نمی‌گیرد (منظورمان کارگاه مذکور نیست)؛ گاه صرفاً اجرای وظیفه‌ایست اداری، و گاه برنامه‌ایست بر مدار سلیقه و نظر فلان و بهمان مدیر. با این حال، به هر علتی که باشد، کمتر دیده‌ایم نقد و نظرها برای اولیای امور مهم باشد. بعلاوه، کمتر پیش آمده که ببینیم مثلاً فلان کارگاه برای پاسخ به فلان پرسش‌هاست و بر این اساس برنامه‌ای پیشینی در دست بوده که فلان اهدافِ معین در چارچوب آن محقق شوند. در عوض، انبوهی طرح و برنامه به موازات هم اجرا می‌شود که کم‌وبیش مورد ارزیابی و نقد و نظر نیز قرار نمی‌گیرند، و نقدی هم اگر صورت گیرد یا منتقد به سزای عملش خواهد رسید و ده‌ها برچسب خواهد خورد، یا حرف اصلی در میان برداشت‌های ناصواب گم می‌شود.

🔹گواه این سخن وضعیت کنونی باستان‌شناسی کشور است؛ یک‌دهه پیش یکی از رؤسای فقید پژوهشکده باستان‌شناسی گفت: «اين كشور يك پژوهشكدۀ باستان شناختي و يك مركز تحقيقات باستان شناسي‌اي مي‌خواهد با حجمي معادل 10 تا 20 برابر حجم فعلي و دست کم 20 برابر متخصصان موجود نياز به متخصصان و باستان‌شناس دارد و در كنار اين موضوعات نيز 50 برابر امكانات فعلي را هم مي‌طلبد.»
در این فاصله نه تنها چنین چشم‌اندازی برای باستان‌شناسی کشور ترسیم نشده بلکه نشانه‌هایی وجود دارد که می‌توان گفت باستان‌شناسی به شیوه‌ای نظام‌مند تضعیف شده است. نه تنها بخش قابل توجهی از بودجۀ طرح‌های عمرانی (نظیر سدسازی) که مختص انجام پژوهش‌ها و کاوش‌های نجات‌بخشی است مصادره به مطلوب شده و به مصرف اموری غیر از این‌ها رسیده، بلکه کسانی در عالی‌ترین سطوح سازمان میراث فرهنگی آشکارا سعی در هرچه محدودتر کردن فعالیت‌های باستان‌شناسی داشته‌اند (که نامۀ معروف معاون میراث فرهنگی نمونه‌ای از آن تلاش‌ها بود).

🔹 به نظر می‌رسد پس از موجی که چهار دهه پیش با وقوع انقلاب و به دنبال سوء‌تفاهمی که در همسان‌انگاریِ باستان‌شناسی با ایدئولوژی سیاسی رژیم گذشته رخ داد و می‌رفت تا رشتۀ باستان‌شناسی را حتی از دانشگاه بزداید و به محاق ببرد، اکنون باستان‌شناسی ایران گرفتار موج و جریان دیگریست. جریان اخیری که منجر به تضعیف باستان‌شناسی شده -و البته برآمده از همان موج اول است- سیطرۀ «مهندسانی از هر سنخ» بر ارکان میراث فرهنگی کشور است که در این چند دهه استمرار داشته و زمینۀ تخصص‌زدایی و سیاست‌زدگیِ تشکیلات میراث فرهنگی را شدت بخشیده است. پیامد این جریان، از یک سو تنزّل جایگاه واقعی میراث فرهنگی و، از سوی دیگر، عوامانه کردن و به ابتذال کشاندن زمینه‌های تخصصی بوده است. زمینه‌هایی از مسایل میراث فرهنگی که آشکارا تخصصی و علمی‌اند و نه «فرهنگی» (به آن معنایی که مدیران ما افاده می‌کنند)، عملاً به محاق رفته است.

[ادامۀ متن👇]


Репост из: ایسنا مدیا
مراسم جشن میلاد حضرت مسیح(ع) در کلیسای سرکیس مقدس
http://isna.ir/fa/imageReport/94101609441
@ISNAPHOTO

Показано 20 последних публикаций.

413

подписчиков
Статистика канала