BehzadGholipour


Гео и язык канала: не указан, не указан
Категория: не указана


? کپی و بازنشر مطالب فقط با ذکر شناسه و آدرس کانال تلگرام مجاز است.
___________________
? @Behzad_Soqrat
behzadGholipour.blogfa.com
دانلود مقالات و یادداشت‌ها، خرید کتاب و ارسال نقد و نظر:
@BehGho_bot

Связанные каналы

Гео и язык канала
не указан, не указан
Категория
не указана
Статистика
Фильтр публикаций


در ادامه:‌
خیلی خلاصه و در حد طرح موضوع برای فکر کردن:

1. زمانی در یونان باستان اندیشمندان در مورد مفهوم زیبایی و زشتی چنین بحث می‌کردند که آیا هندسه‌ی خاصی از ظاهر بدن و چهره سبب آن است و یا اساسا زیبایی، امری ورای جهان ما ست که موجب زیبا شدن می‌گردد. سقراط می‌پنداشت که بزرگی و کوچکی اشیا و اعداد نیز ناشی از وجود «امر زیبا»، به مثابه امری متعلق به دنیای «ایده» [مُثُل]* ، می‌باشد :

سقراط می‌گوید** :‌
من علل و اسباب دیگری که ذکر می‌‌کنند نمی‌فهمم و نمی‌پذیرم و اگر کسی به من بگوید سبب زیبایی فلان چیز، تندیِ رنگها یا تناسب اعضا یا مانند این امور است باور ندارم... و بی‌ملاحظه و ساختگی جواب می‌‌گویم که آنچه او را زیبا ساخته همانا حلول زیبایی در اوست به هر نحو واقع شده باشد زیرا که در آن باب چیزی نمی‌دانم و آنچه می‌‌دانم این است که هر چه زیباست به واسطه وجود زیبایی است و تا وقتی که اصیل را در دست دارم می‌‌دانم که به خطا نمی‌روم. و همچنین مطمئنم که بدرستی می‌‌توانم حکم کنم که هر چه بزرگ است به سبب وجود بزرگی است و اگر کسی بگوید فلان یک سر و گردن از بهمان بزرگتر است یا کوچکتر، نباید پذیرفت و باید گفت هر چیز که از دیگری بزرگتر است به واسطه بزرگی و هر چه کوچکتر است به سبب کوچکی است زیرا اگر قبول کنی که فلان از بهمان یک سر و گردن بزرگتر است این ایراد وارد می‌‌آید که یک امر هم سبب بزرگی بزرگتر و هم علت کوچکی کوچکتر باشد... و همچنین نباید گفت ده بزرگتر از هشت است چون دو واحد از آن بیشتر است بلکه باید گفت سبب بزرگیِ ده کمیت اوست.

فیدون در پاسخ سقراط می‌گوید:
چون تصدیق شد که مُثُل به‌خودی خود موجودند و چیزهایی که از آنها بهره دارند از همان مُثُل نام می‌گیرند، سقراط بیان خود را چنین دنبال کرد که اگر این اصل درست است پس چون بگویی که سیمیاس از سقراط بزرگتر و از فیدون کوچکتر است نتیجه این می‌شود که بزرگی و کوچکی در یک آن در نزد سیمیاس موجود است.

متن کامل این گفتگو را در مکالمه فیدون (Phaidon) بخوانید.

2. زیبا و زشت‌پنداری برساخته‌‌ای فرهنگی است.
شاید شما هم در صحبت با دوستان و آشنایان متوجه شده‌اید که مثلا صدای خواننده‌ای که از نظر شما بسیار زیبا و دلنشین است از نظر دیگری ناخوش و حتی چندش‌آور باشد. معمولا کودکان از همان دوران کودکی یا نوجوانی بسیاری از علایق خود را از برادر و خواهر بزرگتر خود الگو می‌گیرند و تقلید می‌کنند و سپس از فیلم‌ها و رسانه‌ها تاثیر می‌پذیرند. خواننده‌ها و هنرپیشه‌های زن و مرد زیادی به زیبایی چهره معروف‌اند. من به شما قول می‌دهم که در گوشه و کنار جهان کسانی بسیار شبیه این سلبریتی‌ها در روستاهای دورافتاده زندگی می‌کنند که از دید افراد محلی آنقدر زشت شمرده می‌شوند که گهگاه قیافه‌شان مورد تمسخر هم واقع می‌شود. روستاهای گمنامی که نه تلویزیون دارند و نه موبایل و اینترنت. این مفعوم از زیبایی که عموم مردم تلقی می‌کنند کاملا تحت تاثیر تبلیغات رسانه‌ای و محصول سیستم فرهنگی و شرکت‌های تولید کننده‌ی البسه و لوازم آرایشی است. در یک کلمه، زیبایی و زشتی شایع در باور عمومی، نود و نه درصد نتیجه‌ی تبلیغ و عادت و تقلید - و نه اندیشیدن و دلایل ذاتی و اینها - استوار است. در این رابطه من «انیمیشن‌نامه»ای (فیلمنامه‌ انیمیشمن) نوشته‌ام که اگر توسط تیمی ساخته شود، نقش رسانه‌ها را در برساختن این مفاهیم نشان می‌دهد.

بهزاد قلی‌پور
09 February 2018 - @Behzad_Gholipour

* ایده، Idées، جهان مثل افلاطونی
** بسیاری از محققانی که سقراط و افلاطون را دو شخصیت مستقل در نظر می‌گیرند معتقدند که این حرف‌ها از خود افلاطون است که از زبان سقراط بیان کرده است.


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
مرتبط با پرسش فوق درباره زیبایی - دنیِل کلمنت دنت، فیلسوف و نویسنده آمریکایی

بیانی طنزآمیز از منظر زیست‌شناسی تکاملی درباره مفاهیمی چون زیبایی، شیرینی، ...

@Behzad_Gholipour




ارسالی...

شما هم به این پرسش بیندیشید.



در واقع در نزاع کهنه‌ی میان تاثیر شرایط بیرونی و درونی, تاثیر متقابل وجود داره. مثلا مارکس بیشتر محیط را برجسته می‌کنه و نیچه عامل درونی را. گاهی باید عامل محیطی ارزیابی شود و گاهی خود فرد را باید نقد کرد.

مطالعه و گردش در راه دانایی، با چنان حس رضایت و لذتی همراه است که فیلسوفان و متفکران بزرگ زیادی را علیرغم شرایط نامساعد معیشتی و فقر و بیماری برای بشریت به ارمغان آورده است، و این تازه جدا از رنج‌های خود راه بوده است.

عوامل محیطی و مشکلات مالی خیلی موثر است اما اگر فقط یک ذره برایتان امکان دارد، شروع کنید... از افلاطون شروع کنید، از تاریخ فلسفه، از برتراند راسل یا هر چیزی که خواندنش راحت باشد.

@Behzad_Gholipour


هم ریشه و هم دلیل مستقیم بسیاری از زد و خوردهای خیابانی، فحاشی، اوباشیگری، قهرهای بچگانه، ارتکاب جرایم خشن و مانند اینها، نه فقر و تنگدستی بلکه فقط و فقط نخواندن کتابهای افلاطون یا نشناختن سقراط است.

@Behzad_Gholipour
06 February 2019


...
ستاره سه ستاره فلان مربع!

این کد را بگیرید و اگر فکر می‌کنید من بهترین نویسنده و فیلسوف هستم رای بدهید... بله شما مردم عزیز و آگاه داور واقعی هستید. بهترینها را شما انتخاب کنید.

تصور کنید در عالم اندیشه نیز متفکران همچون هنرمندان (فرهنگ سلبریتی‌گری* - چه واژه بدی شد) فرهنگ خودستایی و سیستم خودتشویقی پر زرق و برق خود را داشتند و بلااستثنا هر روز در رسانه‌های مخصوص خویش، خودشان را به رخ می‌کشیدند و یا با ریاکاری و خضوع کاذب گهگاه از اهمیت ستایش دیگران نیز می‌گفتند.

همین. هیچی. فقط خواستم تصور کنید یا چیزی دیگر


در واقع نیچه بیش و پیش از آنکه مخالف سوسیالیسم در تمامیت آن باشد، نگران اخلاق و شیوه‌ی روان‌پروری فرهنگی ناشی از آن است.


6.
6.
پرداختی متمرکز تر بر متن سوال:

اگر خودکشی مبتنی بر عقیده و تصمیم آگاهانه‌ی فرد یا بطور کلی نتیجه‌ی فرایندِ تفکر باشد، شاید بتوان تاثیر دارو در تغییر آن را به تاثیری که تهدید کردن بر ما می‌گذارد، تشبیه کرد.
اگر کسی را تهدید به شکنجه‌ی نزدیکان و بستگان نزدیکش کنند به احتمال زیاد عقیده‌اش را تغییر می‌دهد. منتها، دارو و مواد شیمیایی چنان به شیوه‌ای ظریف و نرم تهدید می‌کند که بسختی متوجه‌اش می‌شویم. در این صورت آیا خواهیم گفت که امر تهدیدکننده، در جهان‌بینی فرد تاثیر می‌گذارد؟ بعید است این را بپذیریم! مادام که خودکشی، ناشی از تفکر باشد، تاثیر دارو و مواد شیمیایی بر آن را فقط زمانی می‌توان به مثابه‌ی «تاثیر در فلسفه و عقیده‌ی فرد» تلقی کرد که شخص مذکور پس از مصرف دارو، صرفا به‌طور نظری و با تفسیر و تحلیل، عقیده‌ی قبلی‌اش را باطل اعلام کند: یعنی صِرف تغییر عقیده، بدون این‌که همراه با تشریح فلسفی آن باشد هرگز به معنی «تاثیر اصیلِ دارو» برای تغییر عقیده نیست. همچنان‌که وقتی به ابراز عشق و احساس مشغول‌ایم، اگر ناگهان دست‌مان را با چاقو ببرند، تغییر احساسات خود را به این معنی نمی‌گیریم که «دلیلِ عشق‌ورزی در انسانِ وجود دست سالم است زیرا اگر چنین نبود با بریدن دست نباید جریان احساسات متوقف می‌شد»!

البته از آن‌جا که اغلب خودکشی‌ها، اصیل و مطلوب و از سر انتخابی آگاهانه نیست، فرد از اینکه با دارو مانع‌اش بشوند دروناً راضی است هر چند عدم توانایی‌اش در مدیریت سمت و سوی تفکر، باعث می‌شود تا به‌راحتی نتواند بر این رضایت و خواست درونی‌اش متمرکز شود تا خود شخصا بتواند بدنبال درمان برود.

@Behzad_Gholipour
....


5.
جای امر فیزیولوژیكی، آن حالت‌های جسمانی، كجاست؟ نهایتاً ما نمی‌توانیم آن‌ها را چنان از هم تفكیك كنیم كه گویی حالت جسمانی در طبقه پایینی است و احساس در طبقه بالایی. احساس در مقام خود را احساس كردن، دقیقاً نحوه وجود جسمانی ماست؛ وجود جسمانی به این معنا نیست كه نفس به چیز زمختی كه بدن خوانده می‌شود منضم می‌شود، بلكه در خود را احساس كردنْ، پیشاپیش بدنی است كه نفس را در تصرف ما نگاه می‌دارد، آن هم به گونه‌ای كه بدن از حیث حالت جسمانی‌اش در نفس ما نفوذ می‌كند. ما آن‌گونه «دارای» بدن نیستیم كه تو گویی كاردی را در جیب حمل می‌كنیم.
بدن جسمی نیست كه صرفاً همراه ماست و ما در عین حال بدان وسیله آن را، به تلویح یا به تصریح، به مثابه موجودی در دسترس، مشخص می‌كنیم. ما «دارای» بدن نیستیم، بلكه بدنی «هستیم». احساس به مثابه خود را احساس كردن به ذات این هستی تعلق دارد.

این نیست كه ما ابتدا «زنده‌ایم» و آن‌گاه اسبابی اختیار می‌كنیم كه بدن خوانده می‌شود، بلكه ما زندگی می‌كنیم، در آن حال كه ما را بدنی است. این تن‌یافتگی ما اساساً چیز دیگری جز صرف اندامواره (ارگانیسم) داشتن است. بیشتر آن چه در علوم طبیعی درباره بدن و تن‌یافتگی آن می‌دانیم تمیز و تشخیص‌هایی است كه برحسب آن‌ها بدن از ابتدا به جسم محض سوء تعبیر شده است. بدین ترتیب چیزهای بسیاری كشف می‌كنیم، منتها جنبه‌های ذاتی و تعیین كننده همواره از پیش دور از دسترس و مشاهده ما قرار دارند؛ پژوهش آینده ما درباره امر «روانی» مربوط به بدنی كه قبلاً به عنوان جسم دچار سوء تعبیر شده است دارای كیفیتی است كه به درستی آن را هم اكنون در نیافته‌ایم.
@Behzad_Gholipour
نقل از: مارتین هایدگر / [درسگفتارهای] نیچه / ...


4.
پرسش این است: چگونه می‌توان این تصویر از خود به عنوان کنشگرِ ذهنمند، معناساز، آزاد، عاقل و... را با جهانی سراپا متشکل از ذرات فیزیکی فاقد شعور، فاقد ذهن، بی‌معنا، غیرآزاد و غیرعاقل وفق داد؟... من این مجموعه از پرسش‌ها را نه فقط برنامه‌ای برای کار خود، بلکه تا مدت طولانی در آینده، موضوع بحث در فلسفه می‌دانم.
@Behzad_Gholipour
نقل از جان سرل


3.
اگر آلت دقیقی داشته باشیم كه كوچكترین حركات حنجره و دهان را ضبط كند می‌توانیم آن را در دهان شخصی بگذاریم و به او دستور بدهیم كه قطعه شعری را از بر پیش خود بخواند و حتی‌المقدور فقط در خیال خود آن را تلفظ نماید. به نظر من هیچ جای شگفتی نخواهد بود اگر معلوم شود كه در حین قرائت «ذهنی» او حركات خفیفی در آلات تكلم او صورت می‌گیرد. اهمیت این نكته در آن است كه آنچه «تفكر» نامیده می‌شود بیشتر (اما نه بالتمامه) عبارت از حدیث نفس یا كلام ناملفوظ است. اگر نظر پرفسور واتسون درست باشد تمامی این مبحث از خیال به حس منتقل می‌شود اما چون مسئله قابل آزمایش و تحقیق تجربی است اتخاذ عقیده قبل از امكان چنین آزمایشی تحكم بلاوجه است.

ماده یك مفهوم اعتباری است كه ذهن آن را برای تسهیل در بیان قوانین علیت خلق كرده است.
@Behzad_Gholipour
منبع: همان / جزییات دقیق‌تر منبع، آماده‌ی ارائه در صورت نیاز شما


2.
عمل آموختن كه عبارت از اكتساب عادات است در حیوانات مختلف مورد بررسی بسیار واقع گردیده. حیوانی گرسنه مثلا گربه را در قفسی قرار می‌دهند كه درب آن با بلند كردن چفتی باز می‌شود و خوراك را در خارج از قفس می‌گذارند. گربه اول این‌سو و آن‌سو به جست‌وخیز می‌پردازد و دیوانه وار سعی می‌كند خود را از قفس بیرون اندازد. عاقبت تصادفاً چفت بلند می‌شود و گربه به‌غذا حمله‌آور می گردد. روز بعد آزمایش را تكرار می‌كنند و این دفعه گربه خیلی زودتر از دفعه پیش بیرون می‌رود اما هنوز بعضی حركات بیهوده و بی‌اختیار از او سر می‌زند. روز سوم سرعت خروجش از قفس بیشتر است و چیزی نمی گذرد كه یكراست به سراغ چفت می‌رود و آن را برمی‌دارد.

دیگر اینكه شبكه طلسم مانندی می‌سازند كه دارای راهروهای متعدد بن‌بست است و راه خروج آن منحصر به یك مسیر معینی در میان این بن‌بستهاست و موشی را در وسط آن قرار می‌دهند كه بوی غذای واقع در خارج به مشام او می‌رسد. موش به بوی طعام به هر سو می‌دود. از هر راهروی داخل می‌شود و به بن‌بست می‌خورد تا بلاخره اصرار و سماجتش كارگر می‌افتد و راه بیرون را پیدا می‌كند. این آزمایش را روزهای متوالی تكرار می‌كنند و هر دفعه طول مدت سرگردانی موش را قبل از یافتن راه فرار اندازه می‌گیرند و می‌بینند كه هر روز این مدت از روز قبل كمتر می‌شود تا عاقبت روزی می‌رسد كه دیگر حیوان به راه بن‌بست نمی‌پیچد و یكسره بیرون می‌رود.

طریقه آموختن آدمی هم چه در مورد سخن گفتن و چه نوشتن و چه یاد گرفتن ریاضیات یا علم سیاست و اداره كشور نظیر همین روش است.
@Behzad_Gholipour
منبع: همان (قبلی)/ ...


1.
می‌گویند اگر در عین حال افكاری در مغز ما جریان دارد، راهی برای فهمیدن آن نداریم؛ و در مشاهدات و ملاحظاتی كه در مورد افراد انسانی بعمل آورده اند چیزی كه دلالت بر تفكر نماید نیافته‌اند. البته ما سخن می‌گوییم و خیال می‌كنیم كه به وسیله تكلم افكار خود را ظاهر می‌سازیم، اما بنابه قول «رفتاریان» عمل تكلم را می‌توان بدون فرض اینكه اشخاص دارای فكر هستند تأویل و توجیه نمود. در كتابهای آنها به‌جای اینكه فصلی درباره «عمل تفكر» پیدا كنید فصلی درباره «عادت تكلم» خواهید یافت. واقعاً انسان از اینكه می‌بیند این فرضیه تا چه حد برای توجیه مطالب روان‌شناسی كفایت می‌كند به وحشت می‌افتد و در خود احساس حقارت می‌نماید.
...
من نامه‌ای از كسی دریافت می‌كنم كه در آن مرا به شام دعوت كرده، خود نامه امری مادی و جسمی است اما فهم مطالب آن از جانب من امری ذهنی است و این مثالی است از تأثیر ماده در ذهن. پس از فهم معنی مندرجات نامه من در شب معین به محل موعود می‌روم و این مثالی است از تأثیر ذهن در ماده... ماده آنقدر كه عامه خیال می‌كنند مادی نیست و ذهن به آن حدی كه تصور می‌رود ذهنی نیست.
@Behzad_Gholipour
نقل از : برتراند راسل/ تحلیل ذهن/ ...


در پاسخ به این سوال، چند پاره را در زیر نقل می‌کنم که بی‌ارتباط نیست :


فکر کنیم...


سمت راست، پاسخ شما به سوال اول است و سمت چپ پاسخ شما به سوال دوم :
anonymous poll

دو / یک – 30
👍👍👍👍👍👍👍 50%

دو / دو – 16
👍👍👍👍 27%

یک / یک – 9
👍👍 15%

یک / دو – 5
👍 8%

👥 60 people voted so far. Poll closed.


با توجه به گزینه‌های زیر به دو سوال انتهایی جواب دهید.


یک) اونی که از نظر ظاهری خیلی زیبا، جذاب و تماشایی است. و عقل و انسانیتش متوسط و معمولی است.

دو) اونی که از نقطه نظر عقلی و اخلاقی، بسیار خوب، راستگو و باهوش است. و ظاهر و قیافه‌اش متوسط و معمولی است.

@Behzad_Gholipour

سوال اول: شما کدومو میخواین؟
سوال دوم: فکر می‌کنید بقیه مردم اکثرا کدومو میخوان؟


121.
چه پدیدارِ قشنگی ست «آه»...
آه، و ناامیدیِ شکوهمندانه

... و مرگ‌خواهیِ جاودانه؛
هیچِ ممتد..

و حیرتِ «من»سوز
و پرتابِ مانده بر «جا»..

«نا»یی که هنوز می‌‌آید!

چه پدیدار قشنگی!
عدمِ آغازنشده و پایان‌نیافته

چه پرتلألو زیباست درد! دردی که لکه‌دار کرده تمام جهانم را..
دردی،
که کران من است؛
که وجودم را بر صورتِ غروب می‌‌کوبد؛
تمام‌ام را یک‌چیز می‌‌کند: یک هیچِ ناآرام با صدایی لرزان، هِق‌هِق نه، اما،.. شاید با اشک

ای اراده‌ی کور و قدرتمندم، آیا باز مرا زنده می‌‌خواهی؟ نمی‌بینی که حضورم متلاشی شده است؟
نیشخندِ فاصله‌ها را نمی‌بینی؟
«دست‌ها می‌‌سایم تا ... ، تا دری بگشایم»؟!

آه ای اراده‌ی کورم!
آه.

@Behzad_Gholipour

بیست و هفتم آبان 1392 – ساعت 17:30 تا 18:05 ، لحظاتی پس از حالی غریب


• دخترها با پسرها راحت نیستند و برعکس.
کلا راحت نیستند! روابط دختر و پسر بجای راحت بودن، نفس‌گیر است. بدون گذر از این دورانِ نا-راحتی، دوران راحتی توأم با شفافیت فرا نمی‌رسد که در آن خبری از آزرمِ مذهبی – یا گونه‌ای آزرم مذهب‌گونه و حیای ریشه‌گرفته از سنت و دین – نباشد.

این می‌‌تواند دلیلی از دلایلِ آن چیزی باشد که مردم این روزها می‌‌گویند..

که : «یه دوست‌پسر / دوست‌دختر هم نداریم که ...»...

دوباره از میان «یادداشت‌ها»ی قدیمی ...

Показано 20 последних публикаций.

2 401

подписчиков
Статистика канала