رنجهای ورتر جوان بهنظرم نماینده کتابهایی است که تاریخ مصرف دارند. شاید در زمان خود و دوران تجربه رخوت تمدن در اروپای غربی، جریانساز و متفاوت بودهاند، اما برای زمان حاضر شبیه به تکگوییهای انسان رنجوری هستند که در نهایت شاعرانگی و نگاهی رمانتیک به دنیا به سر میبرد. القای حس درونیاش شبیه به فاصلهگرفتن از واقعیت چیزها شده و کمکم او را به ورطه نابودی میکشاند. رنج میکشد و انگار به دامان ضدیت با عقل میافتد. به نوعی از تجربه شخصی از دنیا - تجربهای زیسته - باور دارد که در شکلی افراطی شبیه به تجربه هیچ کس دیگر نیست. نه به این دلیل که تجربه هر کسی منحصر بفرد است و تجربیات هر کسی میتواند جذاب باشد، بلکه به این دلیل که به تجربههای دیگران وقعی نمینهد، به مرور آنها را انکار میکند و دانستههای دیگران را کوچک میشمارد.
در رویکردی که نسبت به شاهزاده دارد، خلاصه این نگاه مستتر است:
"تاسفم از اینجاست که شاهزاده بیشتر در باب چیزهایی داد سخن میدهد که فقط شنیده یا خوانده است، آنهم از دیدگاهی که دیگران برایش تعریف کردهاند".
که وقتی به این حرف در کلیت رمان بنگریم، نقدِ نداشتن نظر یا تئوری شخصی بر پایه تجربه خود فرد نیست، بلکه تاکید بر احساس و نظر قلبی شخصی است که بالاتر از دیدگاهی عقلانی و علمی قرار میگیرد:
"هر آن دانشی که من دارم، برای هر کس دیگر هم آموختنی است. ولی قلبم مال خودم تنهاست"
@bekhradaa
در رویکردی که نسبت به شاهزاده دارد، خلاصه این نگاه مستتر است:
"تاسفم از اینجاست که شاهزاده بیشتر در باب چیزهایی داد سخن میدهد که فقط شنیده یا خوانده است، آنهم از دیدگاهی که دیگران برایش تعریف کردهاند".
که وقتی به این حرف در کلیت رمان بنگریم، نقدِ نداشتن نظر یا تئوری شخصی بر پایه تجربه خود فرد نیست، بلکه تاکید بر احساس و نظر قلبی شخصی است که بالاتر از دیدگاهی عقلانی و علمی قرار میگیرد:
"هر آن دانشی که من دارم، برای هر کس دیگر هم آموختنی است. ولی قلبم مال خودم تنهاست"
@bekhradaa