بخردا


Гео и язык канала: не указан, не указан
Категория: не указана


ارتباط با ادمین:
@bekhradaa_admin
اینستاگرام بخردا: instagram.com/bekhradaa
آرشیو بخردا: https://t.me/bekhradaa_archive
یوتیوب بخردا:
https://www.youtube.com/c/bekhradaa

Связанные каналы  |  Похожие каналы

Гео и язык канала
не указан, не указан
Категория
не указана
Статистика
Фильтр публикаций


دوباره فاجعه‌ای رخ داده‌است، در مقام هم‌دردی با قربانی یکی از جایگاه مهم‌اش می‌گوید "ما مقصریم" و دیگری در تریبون پرمخاطبش اذعان می‌کند "کجای راه را اشتباه رفتیم؟"

نه، اشتباه و تقصیر همین‌جاست. برای انسانی زنده که گوشت و پوست دارد و تجربه زیسته‌اش را مبنای قضاوت‌هایش قرار می‌دهد، وقتی فاجعه از اتفاقی اسفناک تبدیل به عادتی دردناک و مزمن شد که هر روز حق زیستن‌اش، جان عزیزانش، آرزوها و دست‌رنج‌هایش را به باد می‌دهد، احساس دست‌وپا‌ بسته‌بودن سنگین‌ترین زنجیر است.

ما انسان‌هایی با تجربه دست‌وپا بسته‌بودن دیگر دنبال موشکافی دلایل فلسفی و پیش‌زمینه‌های تاریخی و فرهنگی نیستیم تا تقصیر خود و گذشتگان‌مان را در بازی طولانی استبداد و ارتجاع ببینیم. دیگر برایمان مهم نیست کجا می‌توانست اتفاقات دیگری رقم بخورد، انقلابی رخ ندهد، جنگی درنگیرد، یا نامی از صندوق خارج نشود. این‌ها ادبیاتی از جنس "توانستن‌ها" هستند و ما دست و پا بسته‌ایم. و کیست که نداند بازی دست‌وپابسته‌ها چیزی جز خیمه‌شب بازی نیست؟

ما خود قربانی هستیم، قربانی فاجعه‌هایی تکرارشونده که شور زندگی ما را هدف گرفته‌اند. شور زندگی، مهم‌ترین و قدرتمندترین دارایی ما که به هیچ قیمتی قابل‌معامله نیست. شوری برای یک زندگی معمولی، با استرس‌هایی معمولی، خوشی‌هایی معمولی، رنج‌هایی معمولی، شادی‌هایی معمولی... همین معمولی‌بودن‌هایی که در دل فاجعه‌های پیاپی معنایی ندارند.

ما مقصر نیستیم. اگر تقصیری برای خودتان قائل هستید، اگر احساس دست‌وپا بسته بودن نداشته‌اید، به یقین در جایگاهی یکسان با قربانی نیستید.

@bekhradaa




#پیشنهاد_تماشای_فیلم

Animal Crackers (1930)

اسلاوی ژیژک در توصیف روان‌کاوانه برادران مارکس می‌گوید گراوچو مارکس با حرکات عصبی و بیش‌فعالانه‌اش نماد سوپرایگو است. چیکو مارکس، که رفتاری منطقی، محاسبه‌گر و معطوف به خودش دارد نماد ایگو است. هارپو مارکس که عجیب‌ترین آنهاست و حرف نمی‌زند، نماد اید یا ناخودآگاه است. یک‌جور ابهام رادیکال دارد، همان فردی که رفتاری کودکانه و مظلومانه دارد و به‌دنبال لذت و شادی است، در عین حال نوعی رفتارهای شریرانه و خشونت‌های بدوی از خود نشان می‌دهد; یعنی بهترین ترکیبی که ناخودآگاه را تعریف می‌کنند.

دو برادر دیگر یعنی گومو و زیپو کمتر مشهور هستند.
@bekhradaa


#پیشنهاد_تماشای_فیلم

مردی با دوربین فیلمبرداری (۱۹۲۹) اثر ژیگا ورتوف، ظاهرا اولین و مهمترین فیلم در نظریه سینما وریته یا سینما حقیقت است. نظریه‌ای که ورتوف پایه‌گذار آن بوده و دوربین را همچون چشم انسان می‌بیند که لحظات را ثبت می‌کند و به واقعیت وفادار است. بعدها ادگار مورن جامعه‌شناس و ژان روش نظریه را توسعه دادند که به نوعی تبدیل به سینمای سیاسی شد. فیلم در لیست‌های متعددی از بهترین‌های تاریخ سینما آمده است.

در ابتدای این فیلم صامت آمده است که فیلم تجربه‌ای است از اتفاقات واقعی و بدون نیاز به میان‌نویس یا داستان. می‌خواهد زبانی واقعی و بین‌المللی برای فیلم بسازد که آن را از زبان ادبیات و نمایش جدا می‌کند.
@bekhradaa


خیال برای انسان زنجیری به گذشته است یا راهی به آینده‌ای متفاوت؟

شاید هر دو را باید با اشتیاقی به رهایی فهمید. رهایی از همان سنگینیِ "پرداختن به اکنون" که جناب گوته با تکیه بر آن بی‌خیالی را تجویز می‌کند.

@bekhradaa


#بریده_یک_کتاب

آدم‌ها که خدا می‌داند چرا چنین خمیره‌ای دارند، بسیار کمتر رنج می‌بردند اگر این‌قدر به خیال تن نمی‌سپردند و از تلخی‌های گذشته یاد نمی‌کردند، و یا بجای بی‌خیالی و پرداختن به اکنون، در حال و هوای خاطرات ناگوار گذشته غرق نمی‌شدند.

رنج‌های ورتر جوان - گوته

@bekhradaa


رنج‌های ورتر جوان به‌نظرم نماینده کتاب‌هایی است که تاریخ مصرف دارند. شاید در زمان خود و دوران تجربه رخوت تمدن در اروپای غربی، جریان‌ساز و متفاوت بوده‌اند، اما برای زمان حاضر شبیه به تک‌گویی‌های انسان رنجوری هستند که در نهایت شاعرانگی و نگاهی رمانتیک به دنیا به سر می‌برد. القای حس درونی‌اش شبیه به فاصله‌گرفتن از واقعیت چیزها شده و کم‌کم او را به ورطه نابودی می‌کشاند. رنج می‌کشد و انگار به دامان ضدیت با عقل می‌افتد. به نوعی از تجربه شخصی از دنیا - تجربه‌ای زیسته - باور دارد که در شکلی افراطی شبیه به تجربه هیچ کس دیگر نیست. نه به این دلیل که تجربه هر کسی منحصر بفرد است و تجربیات هر کسی می‌تواند جذاب باشد، بلکه به این دلیل که به تجربه‌های دیگران وقعی نمی‌نهد، به مرور آنها را انکار می‌کند و دانسته‌های دیگران را کوچک می‌شمارد.

در رویکردی که نسبت به شاهزاده دارد، خلاصه این نگاه مستتر است:
"تاسفم از اینجاست که شاهزاده بیشتر در باب چیزهایی داد سخن می‌دهد که فقط شنیده یا خوانده است، آنهم از دیدگاهی که دیگران برایش تعریف کرده‌اند".

که وقتی به این حرف در کلیت رمان بنگریم، نقدِ نداشتن نظر یا تئوری شخصی بر پایه تجربه خود فرد نیست، بلکه تاکید بر احساس و نظر قلبی شخصی است که بالاتر از دیدگاهی عقلانی و علمی قرار می‌گیرد:
"هر آن دانشی که من دارم، برای هر کس دیگر هم آموختنی است. ولی قلبم مال خودم تنهاست"

@bekhradaa


#درباره_یک_کتاب

رنج‌های ورتر جوان - یوهان ولفگانگ گوته

@bekhradaa


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
پنجره‌ای برای خانه

نانوک شمالی (۱۹۲۲)

نسخه کامل
@bekhradaa


#بریده_یک_کتاب

دوئل را که می‌خوانیم، وقتی آدم‌هایی را می‌بینیم که در فضای رخوت و بیهودگی اجتماعی دوران خود در روسیه دست‌وپا می‌زنند، آیا امید بستن به جایی و امکانی بیرون از خود برای نجات دور از ذهن نیست؟

دوئل - آنتون چخوف
ترجمه احمد گلشیری
@bekhradaa


وقتی به حماقت‌های خودمان و دیگران عادت کنیم، وقتی حماقت‌ها دیگر شکل رفتارهای ناهنجار اجتماعی را نداشته‌باشند، وقتی عصبیت و عصبانی‌بودن جزئی از تجربه‌ روزمره شوند، تمدنی که ساخته‌ایم دمار از روزگارمان درآورده‌است؛ هرچقدر هم احساس کنیم پیشرفتی برای زندگی‌مان به ارمغان آورده است.

@bekhradaa


#بریده_یک_کتاب

چیز عجیب در مورد حمله عصبی اینه که آدم می‌دونه رفتارش احمقانه است اما با وجود این تو دلش میخنده و در عین حال زاد میزنه. توی این قرن که قرن اعصاب باید نامیده بشه ما برده اعصاب خودمون هستیم، درواقع اعصاب ما ارباب ما هستن و هر کاری میخوان با ما میکنن. به این ترتیب می‌تونیم بگیم که تمدن دمار از روزگارمان ما درآورده

دوئل - آنتون چخوف

@bekhradaa


#خوانش_یک_کتاب
سیاست و فرهنگ روزگار صفوی - رسول جعفریان
بخش دهم

صفویه سه نیروی نظامی و سیاسی و علمی داشتند. نظامی‌ها قزلباشان بودند که از غالبا از آناتولی تامین می‌شدند. نیروهای سیاسی و اداری تاجیکان و فارسی زبانان بودند و نیروهای علمی از تلفیقی از عرب و عجم تشکیل می‌شدند. در این میان، بین قزلباشان و تاجیکان رقابتی وجود داشت که باعث بوجود آمدن منازعاتی میشد.
در نیروهای اداری و سیاسی القاب شهری در پسوند اسامی دیده میشد که بیانگر اصالت شهری آن نیروها بود و در میان این القاب استرآبادی (منتسب به استرآباد در حوالی گرگان) از تشخص زیادی مخصوصا در دوره اول صفوی برخوردار بود. استرآبادی ها که توسط شاه عباس به قلعه مبارک آباد برای تامین امنیت آن کوچ داده شدند در مسیر کسب قدرت و در نهایت با موفقیت آقا محمدخان در شکل گیری قاجار هم نقش داشتند. استرآباد از دو قرن پیش از صفویه نیز محل شکل گیری اندیشه حروفیه بود که در دوران تیموری و صفوی تحریف‌‌هایی در دین رسمی بوجود آورد.

استرآبادی‌ها شیعه بودند و اساس تفکر مذهبی در استرآباد در زمان تشکیل صفوی شیعه امامی بوده است. در فرمان شاه عباس برای بخشودگی مالیاتی عنوان شده که شیعیان استرآباد از پرداخت مالیات معاف اند و به مرور استرآباد با ظهور افرادی مثل میرداماد و ملامحمدامین استرآبادی اهمیت ویژه‌ای در دوران صفویه یافت. بعدها همان طور که برخی استرآبادی‌ها اندیشه حروفیه را به عثمانی برده و توسعه دادند برخی دیگر نیز تفکر شیعی را به هند بردند و منجر به رواج آن در نقطه جغرافیایی جدیدی شدند.

استرآباد در روزگار صفویه از سه ناحیه تهدید می‌شد که یکی ازبک ها، دیگری سیاهپوش‌ها یا هرج و مرج‌طلب‌های داخلی و دیگری ترکمنها بودند. ازبک‌ها حملات متعددی به استرآباد انجام دادند و مورد مقابله دولت صفوی قرار گرفتند. سیاهپوش‌ها که در داخل استرآباد دست به شورش میزدند و با هر ضعف در دولت مرکزی از فرصت ضربه‌زدن استفاده میکردند، پیش از صفویه در مقابل هجوم ازبک‌ها می‌ایستاده‌اند. ترکمان‌ها نیز ظاهرا پشتشان به ازبک‌ها گرم بود و اختلافات مذهبی با صفویه داشتند و به بهانه‌های مختلف به استرآباد که در همسایگی‌شان قرار داشت حمله میکردند. بعد از مرگ شاه طهماسب و ضعف صفویه، ترکمانان و ازبک‌ها هر دو موفق به تصرف بخش‌هایی از استرآباد شدند. شاه عباس تلاش‌‌هایی برای بازگرداندن آرامش به منطقه انجام داد اما در نهایت دست به سرکوب گسترده و کشتار آنها زد و حاکمی از غلامان شاه تعیین کرد. عصر شاه عباس، عصر حاکم شدن غلامان بجای سران قزلباش بر ولایات است.

@bekhradaa


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
منطق خواب در آثار لوئیس بونوئل

دستی که انگار به خواب رفته و حس آن همچو رژه مورچگانی است که بدان وارد می‌شوند؛ همچو دستی که بر کف خیابان افتاده و انسانها همچو مورچگان به‌سوی آن جمع می‌شوند

سگ آندلسی (۱۹۲۸)
لوئیس بونوئل - سالوادور دالی
@bekhradaa


در انتهای داستان دوئل، شخصیت شمّاس (خادم کلیسا) که از دور نظاره‌گر دوئل بین فون‌کارن جانورشناس و لائفسکی هنجارشکن است با خود می‌گوید:

"چرا از هم بدشون میاد؟ چرا میخوان با هم دوئل کنن؟ اگه خبر از فقری داشتن که من از کودکی توش دست و پا زدم، اگه میون مشتی آدم بی‌سواد، بی‌عاطفه، لات، بی‌ادب و بی‌فرهنگ زندگی کرده بودن که بخاطر یه تکه نون به هم ناسزا میگن، تف روی زمین میندازن و سر میز غذا و موقع دعا کردن آروغ میزنن و اگه تو کودکی توی ناز و نعمت بزرگ نشده بودن تا لوس بار بیان، اونوقت این جور به جون هم نمی‌افتادن،‌ متقابلا ضعف‌های همدیگه رو فراموش میکردن و به همدیگه هر طور هستن احترام میذاشتن. چون آدمهایی که حتی ظاهرا قابل احترام‌‌ان تعدادشون کمه. درسته، لائفسکی آدمی‌یه نامتعادل، بی‌بند و بار و عجیب و غریب، اما دزدی نمیکنه، اخ و تف نمیکنه،‌به زنش ناسزا نمیگه، نمیگه مثل گاو میخوری اما کار نمیکنی، بچه‌ها رو با لگام حیوون‌ها نمیزنه، به پیشخدمت‌هاش گوشت فاسد نمیده ... آیا همین‌ها کافی نیست تا در رفتار با اون چشم‌مونو ببندیم و بعضی کارهاش رو نبینیم؟ علاوه بر این، درست مثل آدمی که زخم‌هایی داشته باشه و از اونها در رنج باشه، لائفسکی اولین کسیه که از کمبودهای خودش رنج میبره. به‌جای اینکه ملال و سوتفاهمی که دچارش شده‌ان، اون‌ها رو بیدار کنه و برن دنبال پیدا کردن علل فساد و انحطاط و وراثت و مسائل غیرقابل درک دیگه، بهتر نیست از روی ابرها بیان پایین و خشم و نفرت‌شون رو متوجه خیابون‌های بی‌پایانی بکنن که از جهل و طمع و کتک‌کاری و کثافت و ناسزا و جیغ زن‌ها آکنده‌است؟"

بر این اساس، دوئل روایت آدم‌هایی است که انگار چیزی جز نقطه‌ضعف‌ها، اشتباهات و تفاوت‌ها بین خودشان و دیگران نمی‌بینند و در نتیجه‌اش به رنج خود و اطرافیان دامن می‌زنند. از زندگی هم چیزی نمی‌ماند جز انسان‌هایی ضعیف و مانده در رخوت.

دو شخصیتی که در انتها تنفر از یکدیگر آنها را به دوئل می‌کشاند، شاید دو تیپ برجسته روزگار باشند. آنکه فکر می‌کند با نگاهی ماتریالیستی به انسان و روزگار کاری می‌کند (جانورشناس) اما جز نگاهی تلخ و مخرب به انسانها چیزی برایش نمانده. و دیگری آنکه تکلیفش با خودش معلوم نیست، از زندگی متمدن به زندگی حاشیه‌نشین روی می‌آورد اما باز بعد از زمان کمی می‌خواهد به فضای متمدن بازگردد. روابط رسمی و پذیرفته شده را زیر پا می‌گذارد تا در مناسبات رسمی انسانها برای خودش دشمن‌تراشی کند و فکر می‌کند تمام زندگی‌اش را تباه کرده. در نهایت اما این دو نیاز به جرقه‌ای دارند تا توجه‌شان را به سوی زندگی بازگرداند؛ توجهی از جنس مرگ

دوئل - آنتون چخوف
@bekhradaa


#درباره_یک_کتاب

دوئل - آنتون چخوف
@bekhradaa


چه وقتی دلمان می‌خواهد همه چیز برای‌مان ساده شود؟ وقتی حوصله فکر کردن نداریم، سیاه و سفید دیدن بهترین راه حل است؟ یا به مرور همه‌چیز را ساده پنداشتن، خیر و شر را به وضوح دیدن، توان فکر کردن را کم و کمتر می‌کند؟

در داستان جنگ آخرالزمان، این وضع گروه‌هایی آرمان‌گراست که هر کدام خیر و شر خودشان را قطعی می‌دانند. هر کس به دنبال منجی و مرشد و الگوی خود است یا آرمانی در سر می‌پروراند. نتیجه چیست؟

آنهایی که در جنگ سیاه و سفید، حقیقت‌های خیر و شرهای قطعی قتل‌عام نمی‌شوند، شاید یک جای کار دنیایی خاکستری را لمس کرده بودند.

جنگ آخرالزمان - ماریو بارگاس یوسا

@bekhradaa


تهران‌گردی
کنج کامبیز درم‌بخش
کافه کتابفروشی ثالث
خیابان کریم‌خان زند

@bekhradaa


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
بسان رود که در نشیب دره سر به سنگ میزند رونده باش

امید هیچ معجزی ز مرده نیست

زنده باش
[والسلام]


هوشنگ ابتهاج (سایه)
@bekhradaa


خیلی مهم نیست که ما چقدر حماقت‌های دیگران را می‌بینیم و سعی می‌کنیم تا آن‌ها را تکرار نکنیم. مساله مهم‌تر این است که حماقت‌های دیگران چقدر دامن‌ ما را می‌گیرند، در لحظه‌هایی غیرقابل پیش‌بینی چقدر می‌توانیم جلوی دست‌زدن به حماقت‌های کوچک و غیرقابل‌انتظارمان را بگیریم و چقدر می‌توانیم آسیب‌های ناشی از این حماقت‌ها را محدود کنیم

آقای گالیلئو گال از شخصیت‌های کلیدی رمان محشر آقای یوسا، که آنارشیست جهان‌وطنی است و از اسکاتلند راه افتاده تا در گوشه پرتی از جنگ داخلی برزیل نقشی داشته‌باشد؛ ولی در میانه راه و در محیطی بسته و سنتی دست به حماقتی ناخواسته می‌زند تا با حماقت بزرگتر فردی دیگر به قتل برسد و تمام آرمان‌ها و تلاش‌هایش بیهوده بمانند.

البته آرمان‌ها یک چیز اند و حماقت‌ها چیزی دیگر. امان از روزی که آرمان‌های‌مان را تبدیل به بزرگ‌ترین حماقت‌های‌مان کنیم

@bekhradaa

Показано 20 последних публикаций.

619

подписчиков
Статистика канала