چند روز گذشت…گرتا هنوز نتونسته بود دوستی پیدا کنه ،همه با گفتن اینکه ممکنه توسط خار هاش آسیب ببینه از دوستی باهاش منصرف شده بودن و گرتا هرروز بیشتر از قبل احساس تنهایی میکرد..
ولی مگه تقصیر گرتا بود؟ مگه تقصیر اون بود که جوجه تیغی بدنیا اومده بود؟
اون فقط یه جوجه تیغی بود که ارزو ها و رویاهای زیادی برای زندگیش داشت
ولی مگه قراره همه چی طبق آرزو های اون پیش بره؟
-دزیره