درنگی دیگر در ارداویراف نامه
24 آبان 1400
محمود فاضلی بیرجندی
ارداویراف نامه از ابرماندهای معنوی ماست که شاید بدان بالید. من دو گردانیده از این کتاب پرارج دارم. یکی به خامه استاد رشید یاسمی و دیگر به خامه دکتر رحیم عفیفی. هر یک گزارشی است زیباتر از دیگری. اگر چند گزارش استاد رشید یاسمی را بیشتر می پسندم. دیگرانی هم دست به گردانیدن این نسک ورجاوند پارسی زده اند.
این کتاب کوچک را از نو خواندم و این بار اندر آغازین فرگرت های آن بیشتر درنگ کردم:
می نویسد که از پس سیصد سال که دین زرتشت در دنیا بگسترده بود و مردم در بی گمانی و آرامش بودند اهریمن پتیاره، اسکندر رومی را برخیزاند و به غارت و ویرانی ایرانشهر بفرستاد.
از پس تازش اسکندر گجسته بدکردار، مهان و کدخدایان ایرانشهر به کین و ناآشتی با هم درآمدند و به پیکار یکدیگر شدند، و بسیار کیش و آیین و گروش و بدگمانی و بیداد در گیهان پیدا شد.
اگر نسک های کهن را زیربناهای فکر و فرهنگ بشناسیم باید پذیرفت که برخی کنش های ما فقط رفتار روزمره نیست و رد و نشان آن در همان زیربناهای وجود ما پیداست:
این نسک سترگ، تاختن دشمن به ایران را کار اهریمن شمرده است. گویا ما ایرانیان از دیرترین زمان چنان سرشته شده ایم که هر تباهی و ویرانی را کار اهریمن بشماریم، چشم بر سازوکارهایی بربندیم که در واقعیت جهان در کارند، و با این روش خود را از بار پاسخگویی وارهانیم.
پیامد تازش دشمن بدکردار، دُشدینی و بیداد در ایرانشهر گزارش شده است. پس دیگر نیازی نیست تا کسی در پی یافتن چند و چون دُشدینی و بیداد برآید. وقتی اهریمن همه این رخدادها را سامان می دهد چه جای نگرانی و چه جای پرس وجو؟
آنچه می ماند دریغی است بر این که مردمانی با این همه دارایی و سنت گرانسنگ فرهنگی گویی در همان آشفتگی اهریمن ساز گرفتار بمانده-اند، هنوز هر کس در خیال پیکار با دیگری است، هر کس به کیش و آیین خویش می نازد؛ و در پشت همه اینها اهریمن شوم، رها از هر دغدغه در کار برانگیختن دشمنانی دیگر است تا باز بر ایرانشهر بتازند!
https://t.me/dejnapesht4000
24 آبان 1400
محمود فاضلی بیرجندی
ارداویراف نامه از ابرماندهای معنوی ماست که شاید بدان بالید. من دو گردانیده از این کتاب پرارج دارم. یکی به خامه استاد رشید یاسمی و دیگر به خامه دکتر رحیم عفیفی. هر یک گزارشی است زیباتر از دیگری. اگر چند گزارش استاد رشید یاسمی را بیشتر می پسندم. دیگرانی هم دست به گردانیدن این نسک ورجاوند پارسی زده اند.
این کتاب کوچک را از نو خواندم و این بار اندر آغازین فرگرت های آن بیشتر درنگ کردم:
می نویسد که از پس سیصد سال که دین زرتشت در دنیا بگسترده بود و مردم در بی گمانی و آرامش بودند اهریمن پتیاره، اسکندر رومی را برخیزاند و به غارت و ویرانی ایرانشهر بفرستاد.
از پس تازش اسکندر گجسته بدکردار، مهان و کدخدایان ایرانشهر به کین و ناآشتی با هم درآمدند و به پیکار یکدیگر شدند، و بسیار کیش و آیین و گروش و بدگمانی و بیداد در گیهان پیدا شد.
اگر نسک های کهن را زیربناهای فکر و فرهنگ بشناسیم باید پذیرفت که برخی کنش های ما فقط رفتار روزمره نیست و رد و نشان آن در همان زیربناهای وجود ما پیداست:
این نسک سترگ، تاختن دشمن به ایران را کار اهریمن شمرده است. گویا ما ایرانیان از دیرترین زمان چنان سرشته شده ایم که هر تباهی و ویرانی را کار اهریمن بشماریم، چشم بر سازوکارهایی بربندیم که در واقعیت جهان در کارند، و با این روش خود را از بار پاسخگویی وارهانیم.
پیامد تازش دشمن بدکردار، دُشدینی و بیداد در ایرانشهر گزارش شده است. پس دیگر نیازی نیست تا کسی در پی یافتن چند و چون دُشدینی و بیداد برآید. وقتی اهریمن همه این رخدادها را سامان می دهد چه جای نگرانی و چه جای پرس وجو؟
آنچه می ماند دریغی است بر این که مردمانی با این همه دارایی و سنت گرانسنگ فرهنگی گویی در همان آشفتگی اهریمن ساز گرفتار بمانده-اند، هنوز هر کس در خیال پیکار با دیگری است، هر کس به کیش و آیین خویش می نازد؛ و در پشت همه اینها اهریمن شوم، رها از هر دغدغه در کار برانگیختن دشمنانی دیگر است تا باز بر ایرانشهر بتازند!
https://t.me/dejnapesht4000