دژنَپِشت


Гео и язык канала: не указан, не указан
Категория: не указана


دژنپشت،
کتاب‌خانه کهن سرزمین پارس
به روزگار ساسانیان
...
دهلیز نوشته های تاریخی محمود فاضلی بیرجندی

Связанные каналы

Гео и язык канала
не указан, не указан
Категория
не указана
Статистика
Фильтр публикаций


نان لوله، شیرینی روسی الاصل بیرجندی
19 آذر 1400
محمود فاضلی بیرجندی
در اخبار روزهای کنونی آمده بود که نان لوله به ثبت ملی رسیده است. بدین روی گزیده ای را از اطلاعاتی که مدتها پیش در این باره گرد آورده بودم در این جا می آورم:

در سال های جنگ جهانی اول و دوم دولت های #روسیه و #انگلستان در #بیرجند کنسولگری داشتند. کنسولگری روسیه در محل کنونی بانک صادرات مرکزی در حاشیه میدان امام و ورودی بازار بیرجند بود. کنسولگری انگلستان درباغ منظریه در جنوب بیرجند ابتدای جاده بند عمر شاه.

از کنسولگری روسیه اثری برجا نمانده، اما ساختمان کنسولگری انگلستان همچنان در جنوب شهر در پای کوهستان باغران پا برجاست.

یکی از کنسول های روسیه در مدت ماموریتش در بیرجند با خانواده اش در اینجا بوده است.

زنی بیرجندی به نام #کل_سکینه که برای کمک به همسر کنسول به کنسولگری رفت و آمد داشته با برخی از آداب و رسوم روس ها آشنا می شود.
وقتی ماموریت کنسول در بیرجند به پایان رسیده خانم کنسول بعضی از اثاث خود را به یادگار به آن زن بیرجندی می‌دهد.

از آن اثاث یک دستگاه ساخت نان لوله بوده است. زن بیرجندی در مدت آشنایی با خانم کنسول طرز پخت نان لوله را یاد گرفته بود و پس از رفتن روس‌ها از بیرجند #نان_لوله را در خانه خود می‌پخت و به بعضی از بیرجندی‌ها معرفی کرد.
اما دستگاه نان لوله را در اختیار خودش داشت. بدین روی، مردم بیرجند دستگاه را ندیده و نمی‌شناختند.

کل سکینه کم‌کم نان لوله را بیشتر پخت و به عده بیشتری از بیرجندی‌ها عرضه کرد.
چندی که گذشت مردم او را به نام #کل_سکینه_نان_لوله می شناختند.
معروف است که کل سکینه دستگاه پخت نان لوله را به کسی نشان نمی‌داد.
نان لوله تا سالهای سال در بیرجند شناخته و مورد علاقه بیرجندی‌ها بود؛ اما کسی جز کل سکینه طرز تهیه آن را نمی دانست.

بدین ترتیب نان لوله یادگاری از فرهنگ غذایی روسیه بود که در بیرجند ماند.
نان لوله به غیر از بیرجند در هیچ کجای #ایران شناخته شده نیست.

مدت زیادی که گذشت دستگاه نان لوله به چشم بیرجندی ها خورد. کمی بعد از آن جوانان با ذوق بیرجندی دستگاه نان لوله را ساختند و انحصار آن از دست کل سکینه به در رفت.

نان لوله امروزه یکی از شیرینی‌های خاص مردم بیرجند است. اما کمتر کسی می‌داند که نان لوله، شیرینی #غیر_بیرجندی است که از روسیه وارد خانه‌های بیرجندی‌ها شده است.

https://t.me/dejnapesht4000




تاریخ نوین آسمان

۱۸ آذر ۱۴۰۰
#محمود_فاضلی_بیرجندی

این دو عکس، یکی بامداد پس از آخرین باران برداشته شده، و دومی بامداد روزی دیگر.

من که دوست دارم رخدادها و آدم‌ها را تاریخی ببینم، بدین رسیده‌ام که دیگر بایستی تاریخ نوینی برای آسمان نوشته شود. تاریخی به فرموده فردوسی: نغر و جوان.

آسمان و رنگ آبی آن که از دیرباز بیکران بود، و نمایانگر بیکرانگی، زین پس باید به رنگی دیگر شناخته شود و هم شناساننده چیزی دیگر باشد، نه بیکرانگی. #محمود_فاضلی_بیرجندی

سالهایی است تا آسمان در این نشستگاه ایران گرامی، در تهران، رنگ باخته است. یکچند هر روز از بامداد تا نیمروز سیاه بود و پس، رفته رفته به سپیدی می‌گرایید.
کنون چندی است که از بامداد سپید می‌زند، سپیدیی وهم‌آور، که دل و گمان را برمی‌آشوبد.
#محمود_فاضلی_بیرجندی

ما که در این برهه در زیر این آسمان هستیم بسیار سخن ها شنیده و گفته‌ایم که هوا آلوده است.
سخنانی که بهری نداده و تکرار آن کسی را به کاری وانداشته تا مگر هوای زیر این آسمان پاکیزه شود، و آسمان به رنگ آبی قدیم درآید! #محمود_فاضلی_بیرجندی

پس گفتار بیهوده بس. کاری باید. باید که تاریخ نوین آسمان تهران را بنویسیم. بسا که چنین سخنی بر زیر این لوح کبود قدیم، لوح سپید کنونی، به یادگار بماند.

تاریخ نوین آسمان، شاید که چنین نوشته شود: #محمود_فاضلی_بیرجندی
یکی بود، یکی نبود،
زیر گنبد سپید،
پیری بنمانده بود و چندین جوانسالان ناخوش احوال نشسته بودند.
اسبی نبود و آنان عصاری نمی دانستند، خری نبود و کس خراطی نمی دانست، فقط موش بود، موش های درشت جستان و خیزان؛ با بچگک‌هایشان که ناله نمی‌کردند، از بس خوش بودند.
آب نبود و پس، گذر پیلی بدین سرزمین نیفتاد تا آب بخورد.
پیلی که نبود، دندان هایش نشکسته بود. و دادی از او برنخاست، بهر یاری خواستن از ننه جونش تا استاد دلاکی بیاورد.
و استاد دلاکی هم نبود، دلاک نظرپاکی. پس دردی از تن پیلی که نبود، به در نمی‌رفت. درد در تن پیل قدیم بمانده بود. پیلی که نبود. پیلی نبود.
#محمود_فاضلی_بیرجندی

گمانم چکیده تاریخ نوین آسمان، برین صورت باشد.
بماند این چکیده، تا روزی خودم این را بپرورانم و پس بگسترانمش تا کتابی شود، یا کسی، دوستی، تاریخ نوین آسمان را بنویسد، یادگار این روزگار ما.

بیشتر، سخنی ندارم. گفتنی بنمانده. ناگفته‌ای هم بنمانده.

https://t.me/dejnapesht4000




یاد امیر ابراهیم علم - شوکت‌الملک
#محمود_فاضلی_بیرجندی
۱۳ آذر ۱۴۰۰

چندی بود که نفسش راست نمی‌شد. چاق شده بود. پاییز 1323 از راه زاهدان سفری به تهران کرد تا هم به کارها در مرکز برسد و هم با اطبا دیداری کند. ورمی در پاهایش پیدا شد. دکتر امیراعلم، دکتر قاسم غنی و دکتر لقمان‌الدوله او را دیدند و گفتند که ناخوشی #محمود_فاضلی_بیرجندی/او از قلب است. گفتند که باید به خارجه برود. جنگ بین‌الملل دویم برپا بود و راه اروپا بسته. بهتر دید به هندوستان برود. به بیرجند برگشت و تهیه سفر دید. دامادش که فرماندار کل سیستان و بلوچستان بود برایش تذکره سیاسی صادر کرد.
13 آذر روز غدیر بود. گفته بودند امیر به مسجد #محمود_فاضلی_بیرجندی/جامع چهار درخت می‌آید. هم برای دیدار عید شیعیان با اهالی، هم برای خداحافظی که قرار بود برای معالجه به هندوستان برود. مردم زیادی به مسجد رفتند. یکی از آن کسان می¬گوید: رفتم و دیدم #محمود_فاضلی_بیرجندی/که امیر پشت به ستون جلویی شبستان مسجد نشسته بودند. همان جا جلوی ایشان نشستم و یکسر به ایشان نگاه می‌کردم. می‌دیدم که چه مرد برازنده و خوش و بروبالایی است که آدم از دیدنش سیر نمی‌شود.
آن روز آیت الله تهامی در مسجد چهاردرخت منبر رفت و اعلام کرد که #محمود_فاضلی_بیرجندی/ امیر می‌خواهند کلنگ بیمارستان بیرجند را به زمین بزنند. هر کس دوست دارد به محل باغ زرشکی بیاید. مجلس که تمام شد امیر رفت. مردم هم رفتند و خود را #محمود_فاضلی_بیرجندی/ به باغ شفا رساندند که ملک امیر و معروف به باغ زرشکی بود. امیر در قسمت جنوب باغ، کلنگ ساختمان بیمارستان را به زمین زد . عمله ها مشغول کار شدند. امیر بر آن بود که بیرجند بیمارستانی مدرن داشته باشد.
گروهی به سربیشه رفته بودند تا مقدمات استقرار #محمود_فاضلی_بیرجندی/ امیر را فراهم کنند که نخستین منزل سفر باشد. اما امیر شب در کاخ اکبریه مهمان داشت. علی منصور، دکتر حسن فاضل، و دکتر محمود ضیایی مهمانانش بودند که از راهدان می¬آمدند و راهی تهران بودند. امیر مجلسی گرم و سزاوار آراسته بود. وقتی پیشخدمت ندا داد که شام آماده است امیر و مهمانان برخاستند. #محمود_فاضلی_بیرجندی/
اما امیر در زمان برجایش نشست و دیگر برنخاست. مهمانانش پزشکان بودند. هر چه کردند امیر بهبود نیافت. امیر قالب تهی کرده بود. تو گویی که بهرام هرگز نبود.
ساخت بیمارستانی که امیر بنیان گذاشت سال 1327 به پایان آمد. چندی بعد نیم‌تنه‌ای طلایی رنگ از امیر در ورودی سالن بیمارستان نصب کردند. آن تندیس را هنرمندی ایتالیایی به سفارش خاندان امیر از برنز ساخت و اثری هنری بود که نظر هر کس را که پا به درون سالن می‌گذاشت جلب می‌کرد.
در تلاطمات #محمود_فاضلی_بیرجندی/
سال 1357 دسته‌ای از مردم هیجان زده به بیمارستان ریختند و آن تندیس را کندند. طنابی به دور گردن آن انداختند و در خیابان‌ها کشیدند و هلهله کردند. دسته غوغاییان تندیس را کشان کشان به مدرسه معصومیه بردند که حوزه دینی معروف بیرجند است و خاندان امیر آن را بنا کرده‌اند. تندیس امیر را در آبریزگاه مدرسه رها کردند. غوغاییان کسانی بودند که امیر برایشان بیمارستان ساخته بود. سال 1314 که کمتر کسی در ایران فوتبال می‌دانست امیر #محمود_فاضلی_بیرجندی/مقرر کرده بود که در سه جای بیرجند زمین فوتبال بسازند و برای خرید توپ و دیگر لوازم فوتبال پنجاه تومان داده بود. هم تشویقاتی کرده بود که مسابقات دوچرخه سواری در بیرجند برپا شود و به برندگان جایزه می‌داد.
غوغاییان او را مامور انگلیسی‌ها خواندند. کاخش را بغارتیدند و رد و نشان صدها پاره زمین و آبادی و قنات را گم کردند که وقف کرده بود.
امروز که #محمود_فاضلی_بیرجندی/ دروغ و نیرنگ و دزدی در لوای دین، آسمان‌های ایران را بینباشته یاد امیر جلای دل است. یاد او جلای دل است که سیاسی بود، راست بود، باسواد بود، دیانتی استوار داشت، دیپلمات بود، زبان می‌دانست و به زبان مادریش هم روان سخن می‌گفت، آداب دیپلماسی می‌دانست و با روابط بین‌المللی آشنا بود، و با همه اینها بیرجندی بود و حتی به بیرجندی سخن می‌گفت. یادش جلای دل است. یادش جلای دل است و آرام جان.

@dejnapesht4000




به پشتی ایران

دهم آذر 1400
محمود فاضلی بیرجندی

به روزگاری که ایران از هر سو گرفتار دشواری هاست، تلخ است دیدن این که کسانی از در انکار پیشینه فرهنگ و تمدن این بوم و بر هم درآیند.
پرسشی است که چرا مدعیان سیاست در این چند دهه سخنی به پشتی ایران نمی گویند.

یکی مدعی سیاست در درون ایران بدین معنا گفته است که ایران پیشینه مکتوب ندارد. کسی از شمار گریختگان از میهن هم ادعا کرده که زبان فارسی، گیری است بر راه دموکراسی.

شما متظاهران در سیاست بدانید روزی که فردوسی شاهنامه را می سرود در داستان گشتاسپ نبشت که این داستان را از روی کتابی به نثر بازنبشته، که از شش هزار سال پیش از خودش بوده است.
شما شاهنامه چه دانید؟

از زنده یاد احمد تفضلی کتابی مانده به سرنام ادبیات ایران پیش از اسلام. صدها نمونه از ابرماند فرهنگ و باور و دانش ایرانی در آن جا شناسانده شده. دوره سه مجلدی سبک شناسی استاد محمد تقی بهار، دوره پنج مجلدی استاد ذبیح صفا، دوره شش مجلدی تاریخ ادبی ادوارد براون، و . . . فقط برخی از کتابهایی است که آثار روزگار باستان ایران را برشمرده.
شما کتاب چه دانید؟

اگر آدمی بر پشت زمین مایه هایی برای بالش و نازش آفریده باشد، بی گمان زبان فارسی یکی از آنهاست. زیبایی این زبان به کنار، توانایی اش در راه گزاردن و آشکاراندن آنچه آدمی در سر دارد را نتوان ندید.
شما زبان چه دانید؟

اگر بی کس و کار مانده ایم، اگر کسانی از فرمانروایان ما سخن گفتن نمی دانند، اگر گرفتاریهای ما زیاد شده، شما را به هیچ روی نرسد که از در انکار هستی ایران برآیید.
شما میهن چه دانید؟

روزی که گلداسمید انگلیسی کار معروف به حکمیت خود را در تقسیم خاک ایران و افغانستان کرد، چنان فریفته تاریخ باستان ایران بود که متن رایی را که نبشت با گزارشی از تاریخ اساطیری ایران آغاز کرد. بنگرید به جلد سوم تاریخ روابط سیاسی ایران و انگلیس.
شما تاریخ چه دانید؟

شما که از این سخنان می رانید بیگمان، هیجان زدگانید که بسیاری از گره ها و گرفتاری ها از رفتار ناسزاوار خود شما برمی خیزد. دل به هیجان خوش بدارید. ناپختگان!

اگر جای جای این کشتی اقیانوس نورد را که ایران ماست سوراخ کنید، اگر چون بسی بارهای دیگر این سرزمین را پاره پاره کنید، گرهی از کار فروبسته خودتان باز نخواهد شد. شما بی میهنانید. آدمی را کاشانه ای باید. اجاره نشینهای سرگردان، دست کم به فارسی سخن نگویید.
شما فارسی چه دانید؟

سیاست، پزشکی اجتماع است.
شما سیاست چه دانید؟
https://t.me/dejnapesht4000




گفت و گو بر سر گره های اجتماعی
محمود فاضلی بیرجندی
7 اذر 1400

دیدن رویدادها با نگاه تاریخی، یاور فهم آن است. رخدادهای این روزها نمونه هایی کمابیش همانند در تاریخ ایران دارد.
در شاهنامه، در پادشاهی جمشید به زمانی می رسیم که کار مملکت گره خورده است. دل کندن مردم از مهر دستگاه فرمانروایی، سیه شدن روز سپید، و سر برداشتن گروهی از هر گوشه ای. . .

نگارنده از چندوچون رخدادهای کنونی کشور آگاهی مفصل و روشن ندارد. اما از نگرش در داستان جمشید، با دریغ فراوان دریافته است که آشتی مردم و فرمانروایی ایرانی از روزگار باستان دور از امکان مانده است.

نگارنده در تاریخ ایران در پی گفت و گوی میان مردم با فرمانروایان گشته است. یک نمونه از چنین گفت و گویی در بیرون ایران، در مرز چین دیده که مذاکره موفق خاقان چین در روزگار باستان با اسکندر مقدونی است. این مذاکره بدان جا رسید که چین را از دست اندازی اسکندر برهاند. (تجارب الامم این مسکویه. ج 1).

چرا در ایران راه چنین مذاکره ای باز نمی شود؟ به تاریخ روزگار خود که برسیم شاهان قاجاری را می بینیم که تن به فرمانبری از بیگانه می دهند اما به مذاکره با مردم نگاه نمی کنند. یکی از علت‌های بروز بن بست در رخدادهای سال 1357 هم تن ندادن به گفت و گوی به موقع مردم و فرمانروایی بود.

کاش یک نفر در اصفهان یا خوزستان، یک نفر بر بام ایران شود و فواید گفت و گوی فرمانروایی با مردم را برای همه ما برخواند.
نیازی به زدن و سوختن و شکستن یا دور باد، کشتن، نیست.
آیا در نهاد و سرشت ایرانی (از فرمانروایی تا همه ما) تنیده شده که با هم سخن نگوییم و به ستیز و آویز با هم برآییم؟

دریغ نیست که از سخن گفتن با هم روی برگردانیم، و ایرانشهر آبادان خوشبوی خود را ویران کنیم؟
https://t.me/dejnapesht4000




Репост из: دژنَپِشت
شب‌های جهان مگر به هم پیوستند
اختر همگی چو خفتگان مست‌اند
ای صبح، بزن نفس، دمت بربستند؟
وی چرخ بگرد، چنبرت بشکستند؟

سروده‌ای زیباست از جمال‌الدین عبدالرزاق، سخن‌سرای سده ششم.

سزاوار روزگار ما؛ که بسیار شنیده‌ایم و گفته می‌شود:
چرا شب‌ها چنین بلند است؟
۵ آذر ۱۴۰۰

https://t.me/dejnapesht4000






سخنی در باره نگارش زندگینامه خاندانهای حکومتگر در ایران

با یاد دکتر زهرا شجیعی
دوم آذر ۱۴۰۰
محمود فاضلی بیرجندی

در ایران تا پیش از پایان فرمانروایی پهلوی رسمی بود که برخی اهل قلم مقاله ها و کتابهایی در باره زندگانی مقامات مملکتی می نوشتند. دیرپاترین جاهایی که هر از گاهی بدین مهم دست می یازید نامه هفتگی خواندنیها بود. خواندنیها شرح احوال رجال را با جد و هزل ویژه خودش می نوشت که خواندنی بود.
جز نویسندگان خواندنیها دیگرانی که دست به نگارش احوال مقامات می زدند کم نبودند.
ابراهیم صفایی شاید از نامدارترین آن کسان بود که یکچند رساله های کوچک در باره مقامات روزگار خودش و برخی مقامات قاجاری نوشت.
دیگر ابوالحسن احتشامی بود که مجموعه مقالاتی در احوال بیش از 20 تن از رجال عصر پهلوی نوشت و سال 1328 آن را در کتابی با عنوان بازیگران سیاست انتشار داد. آقای احتشامی گزارشهایش را با زبانی نوشت که آغشته به طنز و نقد هم بود.
دکتر نصرالله شیفته هم کتابی نوشت و بدان عنوان بیوگرافی 81 نماینده ملت داد. کتاب او چون دیگر نوشته هایش ارزش استناد نداشت.
عطاالله فرهنگ قهرمانی در دهه 1340 کتابی انتشار داد با عنوان: اسامی نمایندگان مجلس شورای ملی از مشروطیت تا دوره 24 قانونگذاری. کتاب آقای قهرمانی فقط اسامی نمایندگان را در برداشت.
جز اینها نویسنده ای که زندگی نامه از رجال نامدار نوشت ابراهیم خواجه نوری بود. او کتاب هایی با عنوان بازیگران عصر طلایی نوشت که درخشید. آقای خواجه نوری وارد تحلیل رفتارهای شخصی و حکومتی مقامات هم شد و سبک تازه ای گذاشت.
اواخر دهه 1340 دوره کتاب های شرح حال رجال ایران به قلم مهدی بامداد چاپ و منتشر شد که جامع احوال رجال سده های سیزدهم و چهاردهم بود. کاری بس خوشایند که بسیار هم مورد نیاز اهل پژوهش بود و تا کنون بارها چاپ شده است.
پس از آن حسن مرسلوند چهار جلد کتاب با عنوان زندگینامه رجال و مشاهیر ایران نوشت. کار آقای مرسلوند به وزن و وثاق کتاب های آقای بامداد نبود. اما کسانی را معرفی کرد که در کار آقای بامداد نیامده بودند.
خانم دکتر زهرا شجیعی شاید اصولی ترین کتاب ها را در شرح احوال رجال سیاست و حکومت ایران نوشت. کتاب چند مجلدی او با عنوان نخبگان سیاسی ایران و کتاب دیگرش با عنوان نمایندگان مجلس در 21 دوره قانونگذاری منابع معتبری است.
کتاب با ارج دیگر را دکتر ابوالفضل قاسمی نوشت با عنوان الیگارشی یا خاندانهای حکومتگر ایران. کتاب دکتر قاسمی به اندازه انتظار به خاندانها نرسید. نگاه سیاسی چپ آقای قاسمی البته روشن تر از کارهای دیگر هم مرام ایشان به نام زاوش بود.
حسین ملکی که نام مستعار زاوش داشت کتابی با عنوان دولت ها و دولتمردان در عصر مشروطیت نوشت که در آن به تبع نگاه آیینی خویش، کارگزاران حکومتی را فراماسون و مزدور استعمار شناخته بود. در نزد او کسی مزدور شرق نمی شد و هر مزدور حتما برای غرب و امپریالیسم مزدوری می کرد.


در آن روزگاران نویسنده ممکن بود در باره صاحب منصبان بنویسد و حتی آنان را به نیش قلم بنوازد.
دیگر سالهاست کسی شرح حال رجال نمی‌نویسد. رجالی اگر یافت شود با معنویات درآمیخته‌اند و از آسمان فرود آمده. نباید کسی گستاخی کند و زندگینامه برای چنین رجال بنویسد.


دوم آذر ماه سالگرد درگذشت دکتر زهرا شجیعی است. خانم شجیعی خاموش بود و کار پژوهشی می کرد. وقت خود و خواننده خود را برای یافتن ردپاهای مزدبگیران استعمار و نوکران امپریالیسم هدر نداد..
نامش گرامی باد. به همانندان دکتر زهرا شجیعی نیاز داریم که دنیا را راست و روشن ببینند.

https://t.me/dejnapesht4000




Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
https://t.me/dejnapesht4000

چکیده‌ای از زندگانی مهرمهرویه
سپه‌سالار بزرگ روزگار ساسانیان

بخشی از کتاب "تواریخ"
نوشته آگاثیاس.

برخوانی دوست ارجمندم،
آقای بهداد بخشی‌زاده،
بر فیلمی از رزم‌های روزگاران باستان.

۲۹ آبان ۱۴۰۰


https://t.me/dejnapesht4000


https://t.me/dejnapesht4000

گفت‌وگوی خبرگزاری کتاب ایران- ایبنا- با من در باره ترجمه، چاپ و نشر کتاب "تواریخ"، نوشته آگاثیاس.
در این نشانی:
https://www.ibna.ir/fa/report/314011




درنگی دیگر در ارداویراف نامه
24 آبان 1400
محمود فاضلی بیرجندی
ارداویراف نامه از ابرماندهای معنوی ماست که شاید بدان بالید. من دو گردانیده از این کتاب پرارج دارم. یکی به خامه استاد رشید یاسمی و دیگر به خامه دکتر رحیم عفیفی. هر یک گزارشی است زیباتر از دیگری. اگر چند گزارش استاد رشید یاسمی را بیشتر می پسندم. دیگرانی هم دست به گردانیدن این نسک ورجاوند پارسی زده اند.

این کتاب کوچک را از نو خواندم و این بار اندر آغازین فرگرت های آن بیشتر درنگ کردم:
می نویسد که از پس سیصد سال که دین زرتشت در دنیا بگسترده بود و مردم در بی گمانی و آرامش بودند اهریمن پتیاره، اسکندر رومی را برخیزاند و به غارت و ویرانی ایرانشهر بفرستاد.
از پس تازش اسکندر گجسته بدکردار، مهان و کدخدایان ایرانشهر به کین و ناآشتی با هم درآمدند و به پیکار یکدیگر شدند، و بسیار کیش و آیین و گروش و بدگمانی و بیداد در گیهان پیدا شد.

اگر نسک های کهن را زیربناهای فکر و فرهنگ بشناسیم باید پذیرفت که برخی کنش های ما فقط رفتار روزمره نیست و رد و نشان آن در همان زیربناهای وجود ما پیداست:
این نسک سترگ، تاختن دشمن به ایران را کار اهریمن شمرده است. گویا ما ایرانیان از دیرترین زمان چنان سرشته شده ایم که هر تباهی و ویرانی را کار اهریمن بشماریم، چشم بر سازوکارهایی بربندیم که در واقعیت جهان در کارند، و با این روش خود را از بار پاسخگویی وارهانیم.
پیامد تازش دشمن بدکردار، دُشدینی و بیداد در ایرانشهر گزارش شده است. پس دیگر نیازی نیست تا کسی در پی یافتن چند و چون دُشدینی و بیداد برآید. وقتی اهریمن همه این رخدادها را سامان می دهد چه جای نگرانی و چه جای پرس وجو؟
آنچه می ماند دریغی است بر این که مردمانی با این همه دارایی و سنت گرانسنگ فرهنگی گویی در همان آشفتگی اهریمن ساز گرفتار بمانده-اند، هنوز هر کس در خیال پیکار با دیگری است، هر کس به کیش و آیین خویش می نازد؛ و در پشت همه اینها اهریمن شوم، رها از هر دغدغه در کار برانگیختن دشمنانی دیگر است تا باز بر ایرانشهر بتازند!

https://t.me/dejnapesht4000



Показано 20 последних публикаций.

281

подписчиков
Статистика канала