یاد امیر ابراهیم علم - شوکتالملک
#محمود_فاضلی_بیرجندی
۱۳ آذر ۱۴۰۰
چندی بود که نفسش راست نمیشد. چاق شده بود. پاییز 1323 از راه زاهدان سفری به تهران کرد تا هم به کارها در مرکز برسد و هم با اطبا دیداری کند. ورمی در پاهایش پیدا شد. دکتر امیراعلم، دکتر قاسم غنی و دکتر لقمانالدوله او را دیدند و گفتند که ناخوشی #محمود_فاضلی_بیرجندی/او از قلب است. گفتند که باید به خارجه برود. جنگ بینالملل دویم برپا بود و راه اروپا بسته. بهتر دید به هندوستان برود. به بیرجند برگشت و تهیه سفر دید. دامادش که فرماندار کل سیستان و بلوچستان بود برایش تذکره سیاسی صادر کرد.
13 آذر روز غدیر بود. گفته بودند امیر به مسجد #محمود_فاضلی_بیرجندی/جامع چهار درخت میآید. هم برای دیدار عید شیعیان با اهالی، هم برای خداحافظی که قرار بود برای معالجه به هندوستان برود. مردم زیادی به مسجد رفتند. یکی از آن کسان می¬گوید: رفتم و دیدم #محمود_فاضلی_بیرجندی/که امیر پشت به ستون جلویی شبستان مسجد نشسته بودند. همان جا جلوی ایشان نشستم و یکسر به ایشان نگاه میکردم. میدیدم که چه مرد برازنده و خوش و بروبالایی است که آدم از دیدنش سیر نمیشود.
آن روز آیت الله تهامی در مسجد چهاردرخت منبر رفت و اعلام کرد که #محمود_فاضلی_بیرجندی/ امیر میخواهند کلنگ بیمارستان بیرجند را به زمین بزنند. هر کس دوست دارد به محل باغ زرشکی بیاید. مجلس که تمام شد امیر رفت. مردم هم رفتند و خود را #محمود_فاضلی_بیرجندی/ به باغ شفا رساندند که ملک امیر و معروف به باغ زرشکی بود. امیر در قسمت جنوب باغ، کلنگ ساختمان بیمارستان را به زمین زد . عمله ها مشغول کار شدند. امیر بر آن بود که بیرجند بیمارستانی مدرن داشته باشد.
گروهی به سربیشه رفته بودند تا مقدمات استقرار #محمود_فاضلی_بیرجندی/ امیر را فراهم کنند که نخستین منزل سفر باشد. اما امیر شب در کاخ اکبریه مهمان داشت. علی منصور، دکتر حسن فاضل، و دکتر محمود ضیایی مهمانانش بودند که از راهدان می¬آمدند و راهی تهران بودند. امیر مجلسی گرم و سزاوار آراسته بود. وقتی پیشخدمت ندا داد که شام آماده است امیر و مهمانان برخاستند. #محمود_فاضلی_بیرجندی/
اما امیر در زمان برجایش نشست و دیگر برنخاست. مهمانانش پزشکان بودند. هر چه کردند امیر بهبود نیافت. امیر قالب تهی کرده بود. تو گویی که بهرام هرگز نبود.
ساخت بیمارستانی که امیر بنیان گذاشت سال 1327 به پایان آمد. چندی بعد نیمتنهای طلایی رنگ از امیر در ورودی سالن بیمارستان نصب کردند. آن تندیس را هنرمندی ایتالیایی به سفارش خاندان امیر از برنز ساخت و اثری هنری بود که نظر هر کس را که پا به درون سالن میگذاشت جلب میکرد.
در تلاطمات #محمود_فاضلی_بیرجندی/
سال 1357 دستهای از مردم هیجان زده به بیمارستان ریختند و آن تندیس را کندند. طنابی به دور گردن آن انداختند و در خیابانها کشیدند و هلهله کردند. دسته غوغاییان تندیس را کشان کشان به مدرسه معصومیه بردند که حوزه دینی معروف بیرجند است و خاندان امیر آن را بنا کردهاند. تندیس امیر را در آبریزگاه مدرسه رها کردند. غوغاییان کسانی بودند که امیر برایشان بیمارستان ساخته بود. سال 1314 که کمتر کسی در ایران فوتبال میدانست امیر #محمود_فاضلی_بیرجندی/مقرر کرده بود که در سه جای بیرجند زمین فوتبال بسازند و برای خرید توپ و دیگر لوازم فوتبال پنجاه تومان داده بود. هم تشویقاتی کرده بود که مسابقات دوچرخه سواری در بیرجند برپا شود و به برندگان جایزه میداد.
غوغاییان او را مامور انگلیسیها خواندند. کاخش را بغارتیدند و رد و نشان صدها پاره زمین و آبادی و قنات را گم کردند که وقف کرده بود.
امروز که #محمود_فاضلی_بیرجندی/ دروغ و نیرنگ و دزدی در لوای دین، آسمانهای ایران را بینباشته یاد امیر جلای دل است. یاد او جلای دل است که سیاسی بود، راست بود، باسواد بود، دیانتی استوار داشت، دیپلمات بود، زبان میدانست و به زبان مادریش هم روان سخن میگفت، آداب دیپلماسی میدانست و با روابط بینالمللی آشنا بود، و با همه اینها بیرجندی بود و حتی به بیرجندی سخن میگفت. یادش جلای دل است. یادش جلای دل است و آرام جان.
@dejnapesht4000
#محمود_فاضلی_بیرجندی
۱۳ آذر ۱۴۰۰
چندی بود که نفسش راست نمیشد. چاق شده بود. پاییز 1323 از راه زاهدان سفری به تهران کرد تا هم به کارها در مرکز برسد و هم با اطبا دیداری کند. ورمی در پاهایش پیدا شد. دکتر امیراعلم، دکتر قاسم غنی و دکتر لقمانالدوله او را دیدند و گفتند که ناخوشی #محمود_فاضلی_بیرجندی/او از قلب است. گفتند که باید به خارجه برود. جنگ بینالملل دویم برپا بود و راه اروپا بسته. بهتر دید به هندوستان برود. به بیرجند برگشت و تهیه سفر دید. دامادش که فرماندار کل سیستان و بلوچستان بود برایش تذکره سیاسی صادر کرد.
13 آذر روز غدیر بود. گفته بودند امیر به مسجد #محمود_فاضلی_بیرجندی/جامع چهار درخت میآید. هم برای دیدار عید شیعیان با اهالی، هم برای خداحافظی که قرار بود برای معالجه به هندوستان برود. مردم زیادی به مسجد رفتند. یکی از آن کسان می¬گوید: رفتم و دیدم #محمود_فاضلی_بیرجندی/که امیر پشت به ستون جلویی شبستان مسجد نشسته بودند. همان جا جلوی ایشان نشستم و یکسر به ایشان نگاه میکردم. میدیدم که چه مرد برازنده و خوش و بروبالایی است که آدم از دیدنش سیر نمیشود.
آن روز آیت الله تهامی در مسجد چهاردرخت منبر رفت و اعلام کرد که #محمود_فاضلی_بیرجندی/ امیر میخواهند کلنگ بیمارستان بیرجند را به زمین بزنند. هر کس دوست دارد به محل باغ زرشکی بیاید. مجلس که تمام شد امیر رفت. مردم هم رفتند و خود را #محمود_فاضلی_بیرجندی/ به باغ شفا رساندند که ملک امیر و معروف به باغ زرشکی بود. امیر در قسمت جنوب باغ، کلنگ ساختمان بیمارستان را به زمین زد . عمله ها مشغول کار شدند. امیر بر آن بود که بیرجند بیمارستانی مدرن داشته باشد.
گروهی به سربیشه رفته بودند تا مقدمات استقرار #محمود_فاضلی_بیرجندی/ امیر را فراهم کنند که نخستین منزل سفر باشد. اما امیر شب در کاخ اکبریه مهمان داشت. علی منصور، دکتر حسن فاضل، و دکتر محمود ضیایی مهمانانش بودند که از راهدان می¬آمدند و راهی تهران بودند. امیر مجلسی گرم و سزاوار آراسته بود. وقتی پیشخدمت ندا داد که شام آماده است امیر و مهمانان برخاستند. #محمود_فاضلی_بیرجندی/
اما امیر در زمان برجایش نشست و دیگر برنخاست. مهمانانش پزشکان بودند. هر چه کردند امیر بهبود نیافت. امیر قالب تهی کرده بود. تو گویی که بهرام هرگز نبود.
ساخت بیمارستانی که امیر بنیان گذاشت سال 1327 به پایان آمد. چندی بعد نیمتنهای طلایی رنگ از امیر در ورودی سالن بیمارستان نصب کردند. آن تندیس را هنرمندی ایتالیایی به سفارش خاندان امیر از برنز ساخت و اثری هنری بود که نظر هر کس را که پا به درون سالن میگذاشت جلب میکرد.
در تلاطمات #محمود_فاضلی_بیرجندی/
سال 1357 دستهای از مردم هیجان زده به بیمارستان ریختند و آن تندیس را کندند. طنابی به دور گردن آن انداختند و در خیابانها کشیدند و هلهله کردند. دسته غوغاییان تندیس را کشان کشان به مدرسه معصومیه بردند که حوزه دینی معروف بیرجند است و خاندان امیر آن را بنا کردهاند. تندیس امیر را در آبریزگاه مدرسه رها کردند. غوغاییان کسانی بودند که امیر برایشان بیمارستان ساخته بود. سال 1314 که کمتر کسی در ایران فوتبال میدانست امیر #محمود_فاضلی_بیرجندی/مقرر کرده بود که در سه جای بیرجند زمین فوتبال بسازند و برای خرید توپ و دیگر لوازم فوتبال پنجاه تومان داده بود. هم تشویقاتی کرده بود که مسابقات دوچرخه سواری در بیرجند برپا شود و به برندگان جایزه میداد.
غوغاییان او را مامور انگلیسیها خواندند. کاخش را بغارتیدند و رد و نشان صدها پاره زمین و آبادی و قنات را گم کردند که وقف کرده بود.
امروز که #محمود_فاضلی_بیرجندی/ دروغ و نیرنگ و دزدی در لوای دین، آسمانهای ایران را بینباشته یاد امیر جلای دل است. یاد او جلای دل است که سیاسی بود، راست بود، باسواد بود، دیانتی استوار داشت، دیپلمات بود، زبان میدانست و به زبان مادریش هم روان سخن میگفت، آداب دیپلماسی میدانست و با روابط بینالمللی آشنا بود، و با همه اینها بیرجندی بود و حتی به بیرجندی سخن میگفت. یادش جلای دل است. یادش جلای دل است و آرام جان.
@dejnapesht4000