I don't think that a person's sadness when leaving something comes from the fact that they are leaving something they love. Adam's sadness may be caused by his opposite point. One feels how easily bonds are broken, and also how easily others separate from one... One remembers with pseudo-sadness the relationships that were formed and sees with pseudo-sadness the relationships that will be formed. In fact, one needs both freedom and dependence, but each in its own right, and one realizes with dismay that one has mixed things up.
من فکر نمیکنم که اندوهِ یک آدم به هنگامِ ترکِ چیزی ناشی از این باشد که دارد چیزی را که دوست دارد ترک میکند. اندوهِ آدم ممکن است ناشی از نقطهی مقابلش باشد. آدم احساس میکند که پیوندها چه آسان پاره میشود، و نیز اینکه دیگران چه آسان از آدم جدا میشوند… آدم با اندوه شبهِ روابطی را به یاد میآورد که شکل گرفته بودند و با اندوهِ پیشاپیش شبهِ روابطی را میبیند که شکل خواهند گرفت. در واقع آدم هم به آزادی نیاز دارد و هم به وابستگی، اما هر کدام بجای خود، و آدم با ناراحتی در مییابد که جاها را با هم قاطی کرده است.
« فرانتس کافکا »
@depthminde 🧠
من فکر نمیکنم که اندوهِ یک آدم به هنگامِ ترکِ چیزی ناشی از این باشد که دارد چیزی را که دوست دارد ترک میکند. اندوهِ آدم ممکن است ناشی از نقطهی مقابلش باشد. آدم احساس میکند که پیوندها چه آسان پاره میشود، و نیز اینکه دیگران چه آسان از آدم جدا میشوند… آدم با اندوه شبهِ روابطی را به یاد میآورد که شکل گرفته بودند و با اندوهِ پیشاپیش شبهِ روابطی را میبیند که شکل خواهند گرفت. در واقع آدم هم به آزادی نیاز دارد و هم به وابستگی، اما هر کدام بجای خود، و آدم با ناراحتی در مییابد که جاها را با هم قاطی کرده است.
« فرانتس کافکا »
@depthminde 🧠