Репост из: تانزانیا
این میل به شمال بودن دارد من را میکشد. میل به درختی که روی تنه اش یک چیزهای سبزی پرورش داده بودن، میل به سنگهای صیقلی لب رودخانه بودن، میل به مه بودن. آنقدر غلیظ که بتوانم یک درخت و یک بخش از رودخانه و یک کلبه را در خودم گم کنم. توی کلبه کرسی باشد، روی کرسی لحاف چهل تکه باشد، یک گوشه سماور باشد، روی دیوار روبه رو پنجره ی آفتابگیر باشد. هی تمام آفتابهای دنیا را بگیرد بیاورد بندازد روی کرسی تا وقتی که باز هوا ابری شود، سرد شود، مه که من هستم بیایم بپیچم دور خانه. هی چرخ بزنم هی از توی خانه صدای سازهای ایرانی بیاید، بوی غذای گرم بیاید، همه چی آرام باشد. گور پدر دنیای واقعی باشد. گور پدر مناسبات اجتماعی باشد. گور پدر پول باشد. گور پدر چشم دوختن به چراغ نوتیفیکشن موبایل باشد. این چشم دوختن به چراغ نوتیفیکیشن موبایل دارد من را می کشد. این چشم دوختن. این موبایل.