داشتم تو آشپزخونه کار میکردم، خسته شده بودم،
اومد کنارم ایستاد گفت میشه کمکت کنم
گفتم الان نه، این کار مناسب سن شما نیست
رفت و دوباره اومد کنارم نگاه کرد به دستامو گفت
نظرت چیه یه ربات بخریم که همه کاراتو انجام بده
نگاش کردم خنده م گرفته بود
گفتم برا چی ربات؟
گفت برا این که خسته نشی
گفت اگه دوست داری میتونیم یه دستیار بیاریم
گفت هر کدوم تو دوست داری!
بغلش کردم بوسیدمش و چسبوندمش به خودم
بغض داشت بچه م...
گفت نمیخوام خسته بشی
پیر بشی
نمیخوام موهات سفید بشه...
مامان من باید جوون باشه!
.
بگذریم
اما اینا نیروهای غیبی ان
اینا منو محکم نگه میدارن
نمی ذارن بشکنم
من بخاطر اینا زنده م اصلا...
#من_و_بچه_هام
#زینبم که 6 ساله شه
@dokhtare_shahid