وقتی به جهان های خیالیش نگاه میکند همه چیز متفاوت می شود. انگار در مکانی تازه چشم گشوده است. همواره همه چیز را فراموش کرد. و "ای کاش همه ی این ها واقعیت باشد" چیزی که او هرروز تکرار میکرد. با همه ی وجود میدوید و بی توجه به مردمی که روزگاری آن ها را می شناخت، به انتظار تولدی دوباره نشست. اما این خواب خیلی زیبا بلاخره به اوج واقعیت خود رسید و او با قدم های سریع تر از سرنوشت، فرار میکرد. آنقدر دوید که دیگر اثری از او نیست. حال او محو شده است. از میان تمام انسان ها و هنوز هم میگویند از خواب بیدار نشده.
-برای پیدایش رویاهایت
@DrowninInVertigo
-برای پیدایش رویاهایت
@DrowninInVertigo