👑سلاطین غور👑


Гео и язык канала: не указан, не указан
Категория: не указана


سلطنت،تاریخ،تمدن،فرهنگ، غوریان
ادمین👇
@A_Q_Afzali
@Osmani_95

Связанные каналы

Гео и язык канала
не указан, не указан
Категория
не указана
Статистика
Фильтр публикаций


Репост из: خانه‌ی روان‌شناسی هـرات
نگرانی ها از سقوط منار جام در ولایت غور؛

مسئولان محلی در غور از سقوط احتمالی منار جام به‌دلیل نبود دیوار استنادی هشدار می‎‌دهد.

مسؤل فرهنگی طالبان در این ولایت از یونسکو می‌خواهد که در راستای بازسازی منارجام اقدام کند.

منار جام بعد از قطب منار در دهلی نو، پایتخت هند بلندترین منار خشتی جهان است. این منار در سال ۱۱۹۴ میلادی و در زمان سلطنت سلطان غیاث‌الدین غوری به ارتفاع ۶۳ متر ساخته شد.

این منار در فاصله ۶۴ کیلومتری ولسوالی شهرک در دره‌ی موسوم به «جام» نقطه‌ی وصل دریاهای جام و هریرود موقعیت دارد. منار جام در سال ۲۰۰۲ ثبت میراث‌های فرهگی یونسکو شد.
@Herat_Reporters


یاست، تجارت و ادبیات بوده است و تمام شاعران و ادیبان قوم افغان (به شمول خوشحال ختک، رحمن بابا وغیره) و سایر اقوام (اقبال لاهوری، غالب کشمیری وغیره) با داشتن فرهنگ و زبان پارسی افتخار کرده، با آن بالیده و با آن سروده و سراییده اند.

بنابرآن وقتی از «کشور افغانستان» صحبت می کنیم، بهتر است از عبدالرحمن یا امان الله شروع کنیم؛ نه از احمد شاه ابدالی و یا أولاده ای او (چون آن ها حتی واژه «افغانستان» را در تاریخ های خود ذکر نکرده اند). ما نباید تاریخ به قدرت رسیدن «قوم افغان» را منشای ایجاد «کشور افغانستان» بدانیم؛ درغیرآن باید به هوتکی ها، سوری ها و لودی ها برسیم! اما وقتی در باره «قوم افغان» صحبت می کنیم، می توان از هوتکی ها، سوری ها، لودی ها وغیره نیز سخن گفت و تاریخ آنها را در نهایت به تاریخ «قوم افغان» ربط داد، اما نه به تاریخ «کشور افغانستان» (چون آنها بنام «افغان» مشهور شده اند، در حالیکه اسناد و شواهد تاریخی نشان می دهد که آنها و تعداد زیادی از قبایلی که امروز به زبان افغانی/پشتو سخن می گویند، منشای افغانی نداشته و صرف زبان شان افغانی/پشتو شده است. هوتکی ها منشای مغولی/ترکی داشته و سوری/لودی ها منشای تاجیکی دارند). لذا ما نباید تاریخ به قدرت رسیدن اقوامی بنام «افغان» را با تاریخ کشوری بنام «افغانستان» و یا تاریخ «قوم افغان» را با تاریخ «کشور افغانستان» مخلوط کنیم (اشتباهاتی که غبار در «افغانستان در مسیر تاریخ»، فرهنگ در «افغانستان در پنج قرن اخیر» و حتی محتاط در «تاریخ تحلیلی افغانستان» مرتکب شده اند. یعنی تاریخ «قوم افغان» را با تاریخ «کشور افغانستان» و یا برعکس آن مخلوط کرده اند)!

از طرف دیگر از سال های ۱۸۰۰ بدینسو بازیگران اصلی و اساسی در سیاست و حاکمیت این سرزمین ها و در ارتباط با خارجی ها (به ویژه در جنوب هندوکش) فقط «سرداران افغان» بوده اند. یعنی تنها «سرداران افغان» بودند که برای حاکمیت در کابل، کندهار و هرات با یکدیگر و یا با خارجی ها جنگیده و در مناسبات با شاهان پارس/ایران، هند برتانوی و حتی روسیه تزاری/شوروی در ارتباط بوده و با یکدیگر رقابت نموده اند. در حالیکه سایر اقوام (تاجیک ها، هزاره ها، اوزبیک ها وغیره) مثل امروز در رکاب آنها قرار داشته؛ نقش سربازان، اجیران و مزدوران آنها را بازی نموده و ادعای مالکیت، کسب قدرت، زعامت و حاکمیت نکرده اند (به استثنای دو دوره کوتاه حبیب الله کلکانی و مسعود/ربانی).

پس تا زمانی که «ما» جرات و شهامت ادعای مالکیت، زعامت و حاکمیت در سرزمین های خود را نداشته؛ در رکاب افغان ها قرار داشته و در سربازی، مزدوری و کسب مقام معاونیت با یکدیگر رقابت کنیم، نباید قوم افغان را ملامت نماییم! به ویژه تعدادی از دوستان ما که ادعای رهبری و دانشمندی نیز دارند، بار ملامتی و بیکارگی خود را به گردن افغان ها و غربی ها انداخته و ادعا می کنند که غربی ها «طرفدار افغان ها» و «دشمن تاجیک ها و سایر اقوام» اند. آنها برای توجیه این ادعای خود، تهمت و بهتان دیگری نیز بر افغان ها بسته می کنند که گویا فقط افغان ها جاسوسان و مزدوران خوبی برای خارجی ها بوده اند و سایر اقوام جاسوسی و مزدوری را یاد ندارند! در حالیکه همین رهبران و بزرگان ما در دهه های آخر نشان دادند که در جاسوسی و مزدوری به افغان ها (مزدور مزدور!) سر یکدیگر را می شکنانند، چه رسد در جاسوسی و مزدوری به خارجی ها (اگر برای شان میسر شود)!

دوکتور لعل زاد


تاریخ «قوم افغان» را با تاریخ «کشور» مخلوط نکنیم
نوشته از جناب پروفیسور دکتور لعل زاد
در سایت وزین شبکه اطلاع رسانی افغانستان
وقتی از کشور افغانستان صحبت می کنیم: چرا همه کاسه و کوزه را بر سر قوم «افغان» می شکنیم و آنها را ملامت می کنیم؟ چرا از «۱۷۴۷» شروع کرده و بعد چند فحش و دشنام نثار احمد شاه ابدالی و اولاده ای او می کنیم (چون تبلیغ نموده اند که احمد شاه ابدالی موسس کشور افغانستان است)؟ چرا فقط افغان ها را جاسوس و مزدور خارجی ها دانسته و بار ملامتی و بی مسئولیتی خود را بالای افغان ها و خارجی ها می اندازیم؟

در حالیکه به گواهی تمام اسناد تاریخی، احمد خان ابدالی، پسرش (تیمورشاه) و نواسه هایش (شاه زمان، شاه محمود و شاه شجاع) خود را شاهان «خراسان» نامیده اند (و آرزو داشتند که روزی شاه «ایران» شوند). چنانچه در تاریخ های «احمد شاهی، ۱۷۷۳» و «حسین شاهی، ۱۷۹۸» حتی واژه «افغانستان» وجود ندارد و شاه شجاع نیز تاریخ «واقعات، ۱۸۳۵» خود را به «مورخان خراسان» اهدا کرده است. اما آن جغرافیا با جغرافیای افغانستان امروزی تفاوت فاحش دارد.

امپراتوری درانی پس از نیم قرن تجزیه می شود (سال های ۱۸۰۰): حکومت های محلی/ولایتی مستقل و نیمه مستقل در شمال هندوکش (بدخشان، قطغن و بلخ) و جنوب آن (کابل، قندهار و هرات) وجود داشته و یا ایجاد می شود (چنانچه کافرستان هرگز تابع هیچ حکومتی نبوده است). سپس، این سرزمین ها با پیشروی هند برتانیوی و روسیه تزاری و در جریان «بازی بزرگ» در بین دو امپراتوری به «منطقه حایل» در بین آنها تبدیل می شود تا با یکدیگر شاخ به شاخ نشوند (پیش از آن، این سرزمین ها از اوایل سده ۱۶ تا نیمه سده ۱۸ یعنی حدود ۲۵۰ سال در دست امپراتوری های صفویان، مغولان هند و شیبانیان تقسیم بوده است)؛ تا اینکه برتانیه عبدالرحمن را در ۱۸۸۰ از بخارا/روسیه درخواست نموده و او را در راس «دولت حایل» در کابل می گمارند (Buffer State) و حتی قندهار و هرات را برایش نمی دهد (شمال هندوکش خود مختار است)! اما عبدالرحمن یا این «مرد آهنین» شهامت و جسارت خود را در جریان عمل نشان داده، تمام حاکمان و قدرت های محلی را با زور و شمشیر سرکوب نموده و حاکمیت سراسری ایجاد می کند {همان است که برتانیه و روسیه، مرز های این «منطقه/دولت حایل» را خط کشی نموده و عبدالرحمن را به حیث پادشاه «افغانستان» به رسمیت می شناسند که در امور داخلی آزاد بوده و در امور خارجی تابع سیاست برتانیه است؛ تا اینکه در زمان امان الله در ۱۹۱۹ مستقل می شود. باید متوجه بود که امیرحبیب الله در سراج التواریخ کاتب هزاره در ۱۹۱۳، پادشاه افغانستان (جنوب هندوکش) و ترکستان (شمال هندوکش) نامیده می شود؛ یعنی نام «افغانستان» فقط در زمان امان الله «نام عمومی کشور» می شود}!

لذا وقتی از کشور «افغانستان» صحبت می کنیم، بهتر است از عبدالرحمن (۱۸۸۰ - ۱۹۰۱) و یا امان الله (۱۹۱۹ - ۱۹۲۹) شروع کنیم؛ چون مرز های کشوری بنام «افغانستان» در زمان عبدالرحمن تعیین گردیده و استقلال آن در زمان امان الله حاصل شده است. پیش از آن کشوری به این نام در تاریخ منطقه و با این مرز ها در جغرافیای سیاسی جهان وجود نداشته و تمام حاکمان و امرای محلی/ولایتی حتی در معاهده با خارجی ها حاکمان مناطق یا ولایات شان نامیده شده اند (چنانچه برتانیه با شاه شجاع در ۱۸۰۹ بنام «شاه کابل»، با کامران در ۱۸۳۹ بنام «شاه هرات» و با دوست محمد در ۱۸۵۵ و ۱۸۵۷ بنام های «والی کابل» و «حاکم کابل» معاهده کابل امضا کرده است).

پس از ایجاد «کشور افغانستان» (در زمان عبدالرحمن) برای اولین بار مفکوره برتری خواهی قومی-زبانی توسط محمود طرزی در زمان امیرحبیب الله (پسر عبدالرحمن) مطرح گردیده، در زمان امان الله (نواسه عبدالرحمن) با صدور فرمان «نظامنامه ناقلین بسمت قطغن» جنبه عملی پوشیده و در زمان نادرشاه (با ایجاد «انجمن ادبی کابل» و نوشتن مقاله های «افغانستان و نگاهی به تاریخ آن» و «تاریخچه مختصر افغانستان» توسط میرغلام محمد غبار) و پسرش ظاهرشاه (با ایجاد «پشتو تولنه» و «انجمن تاریخ» و رسمی/ملی سازی زبان پشتو) و در رقابت با فرهنگ/زبان پارسی و کشور ایران به گونه بی پیشینه ای در صدد افغان سازی، پشتون سازی و پشتو سازی تاریخ، هویت و فرهنگ/زبان تمام اقوام بنام «قوم افغان» و «کشور افغانستان» می شوند. از همین جاست که «پته خزانه» ها ساخته می شود، «ملالی» ها ایجاد می شود، نام های مناطق تاریخی تغییر داده می شود، پیشینه قوم افغان به تاریخ هرودوت (پکتیا و پکتیکا) و کتیبه های ساسانی (آ-بگانه یا آ-پگان) برده شده و برای «کشور افغانستان» تاریخ پنج هزار سالۀ جعلی ساخته می شود!

در حالیکه فرهنگ و زبان پارسی در درازنای یک هزار سال و در دوره احمد خان ابدالی (و پیش از آن حتی در دربار های مغولان هند، صفویان ایران، شیبانیان بخارا و حتی عثمانیان اناتولی/ترکیه) تا زمان نادرشاه/ظاهرشاه فرهنگ و زبان دربار، س


Репост из: به امید خدا
شیخ الحدیث عبدالعلی لبیب
استاد دانشگاه غور باستان

جوان دعوتگر وبا اخلاق
خداوند نگهدارش باشد


@ya_allah_1




حکومت همه شمول و فراگیر اسلامی و ملی با یک مکانیزم انسانی، راهبردی، علمی و کاربردی
----------------------------------
۱- وفاداری به « زمین و زبان مادری » براساس اصل فلسفی « تفاهم درونی و امنیت بیرونی »، که در بیان خداوند ( خلق الانسان، علمه البیان/ آیه های سوم و چهارم سوره الرحمن در قرآن کریم ) و قول مشهوری منسوب به پیامبرگرامی اسلام ( حب الوطن من الایمان )، بنیاد ایجاد ملت و تشکیل دولت ملی می باشد؛
۲- به رسمیت شناختن قتل عام شصت و سه درصدی هزاره ها توسط عبدالرحمان به دستور انگلیس از نوع جنوساید در اواخر قرن ۱۹ میلادی و نسل کشی مردم هزاره در اوایل قرن ۲۱ میلادی توسط حکومت های ملاعمر، حامد کرزی و اشرف غنی احمدزی، به خاطر تأمین عدالت حقوق بشری؛
۳- به رسمیت شناختن هویت های سرزمینی خوراسان و خاور برای کشور و پول ملی به جای هویت بدمعنا و قبیله یی افغان ، به خاطر تضمین عدالت سیاسی و حقوق شهروندی؛
۴- به رسمیت شناختن جمهوری دموکراتیک فدرال خوراسان با هفت ایالت خودگردان به شمول ایالت خودگردان هزارستان طبق ماده سیزدهم پیش نویس قانون اساسی جمهوری دموکراتیک فدرال خوراسان، به خاطر تامین عدالت اقتصادی و مساعد ساختن زمینه ی انواع توسعه.
✓ این مکانیزم چهار فقره ای به خاطر تامین و تضمین سه هدف بنیادین اسلامی و انسانی قابل اعتنا و مدار اعتبارند.
۱- انسانی سازی ی سیاست؛
۲- عادلانه شدن قدرت؛
۳- ملی کردن حکومت و دولت.
= به غیر از عمل کردن به این مکانیزم راهبردی ای اسلامی ای انسانی و ملی، هر ادعا و حرکتی زیر نام حکومت همه شمول و فراگیر، و یا ایجاد ملت و تشکیل دولت ملی برای تأمین وحدت ملی، تضمین تمامیت ارضی، برقراری صلح دایمی و امنیت سراسری، تجلی حقوق بشری و حقوق شهروندی ( حتا زیر نام جمهوری و امارت اسلامی )، نوع آشکاری از دروغگویی، فریب کاری، شیطنت و شیادی است.
------
« قرارگاه آپارسئن »
۱۱ قوس ۱۴۰۰ خورشیدی




روز بودند که با جمع کردن صدها شاعر و دانشمند و هزینه کردن هزاران هزار دینار سرخ، شاهنامه‏ها و کتابهای گوناگون تاریخی و جغرافیایی و پزشکی و... را به زبان فارسی نوشتند ونگذاشتند زبان فارسی بمیرد. هم چنین امپراطوران مقتدر ترک و مغول چون سلجوقیان و اتابکان در پارس و تیموریان در هرات و بابریان در هند و ایلخانان مغول در تبریز و زنجان بودند که زبان فارسی را زبان رسمی دربارهای خویش قرار دادند و آن را زنده نگه داشتند.
تاریخ شاهنامه سرایی نشان میدهد که: پیش از شاهنامه فردوسی که در غزنی سروده شده است، شاهنامه‏های منثور و منظوم بسیاری به زبان فارسی دری در بلخ، زابلستان، سیستان، خراسان (افغانستان) و فرارودِ بلخ موجود بوده و برخی پس از آن سروده و مکتوب شده است. مانند: 1. شاهنامة منثور به ‌نام کتاب گرشاسِب از ابوالمؤید بلخی، که متعلق به قرن دوم یا سوم هجری بوده است. 2. شاهنامة منظوم از ابوعلی محمد بن احمد بلخی، ق سوم. 3. شاهنامة منظوم به‌نام تهمورث‌نامه از مسعودی مروزی، اواخر ق سوم. 4. شاهنامه ابومنصوری که مقدمه آن به نام "مقدمه قدیم شاهنامه" شهرت و اعتبار ویژه دارد، ق چهارم. 5. شاهنامة منظوم به ‌نام گشتاسبنامه از دقیقی بلخی، ق چهارم. 6. شاهنامة منظوم به ‌نام آفرین‌نامه از ابوشکور بلخی، ق چهارم. 7. رستم‌نامه چون: رزم رستم و سهراب، رزم رستم با اکوان دیو و...
8. جاماسِب‌نامه 9. يادگار زريران 10. بختيارنامه، و بيژن نامه و برزونامه از عطاء بن یعقوب غزنوی، ق پنجم. 11. شاهنامة منظوم به‌نام بهمن‌نامه از ایرانشاه بن ابوالخیر، ق پنجم. 12. شاهنامة منثور به‌نام دارابنامه از ابوطاهر محمد بن حسن طرسوسی، ق ششم. 13. شاهنامة منظوم به ‌نام تاریخ منظوم زابلستان. 14. شاهنامة منظوم تاریخ غوریان سرودة فخرالدین مبارکشاه مروزی، ق هفتم. 15. سام‌نامه سیفی هروی 16. لهراسپ‌نامه 17. بانوگُشسب‎نامه 18. شهنشاه‏نامة فتح‎علی صبا 19. فرامُرزنامه 20. آذربُرزین‌نامه 21. زرّین‌قبانامه 22. جهانگیرنامة قاسم مادح 23. شهریارنامة عثمان مختاری غزنوی 24. ایرج‌نامه 25. ارداویرافنامه 26. زرتشت‎نامه سروده زرتشت بهرام پژدو 27. پیروزنامه 28. هُمای‏نامه 29. ورقه و گلشاه 30. خردنامه 31. قیصرنامة ادیب پیشاوری 32. آیینة اسکندری امیر خسرو دهلوی 33. داستان جمشید 34. داستان کک کوهزاد 35. داستان شبرنگ 36. و سر انجام شاهنامة منظوم به ‌نام شجرت الملوک یا تاریخ منظوم سیستان از صبوری و ناصح و ظهیر، ق سیزدهم.
---------
فاضل کیانی
---------
از صفحه عباس زابلی


تاریخ شاهنامه سرایی و شاهنامه‎های پیش از فردوسی در زابلستان/ خراسان/ افغانستان
گرچه امروزه بیشتر مردم تنها شاهنامه فردوسی را می‏شناسند و از شاهنامه‎های دیگر آگاهی کمی دارند؛ اما باید دانست که فرهنگ شاهنامه‎سرایی و شاهنامه‎نویسی به عنوان تاریخ، یک فرهنگ بسیار دیرینه و ریشه دار در میان مردم زابلستان/خراسان/افغانستان بوده و پیش از فردوسی شاهنامه‎های منثور و منظوم بسیاری در این سرزمین موجود بوده است.
بدون شک شاهنامه سرایی و شاهنامه نویسی همانند زبان فارسی دری از شرق به غرب یعنی از خراسان زمین به سمت عراق عجم و عرب رفته است و به قول آقای تقیزاده: "شاهنامه ظاهرن پس از شصت هفتاد سال پس از تألیف، در خراسان و ترکستان و هندوستان منتشر بوده، ولی ظاهرن در عراق عجم دیرتر شهرت یافته است."
شاهنامه‎ها عبارت از روایات و داستان‎های اساطیری و تاریخی بلخیان و زابلیان و کابلیانی است که از پیشینگان به پسینگان به میراث مانده و در میان مردم این حوزه حفظ شده است. نظیر این روایات بومی را در اغلب اقوام متمدن و اصیل دنیا مانند بابلیان و مصریان و یهودیان میتوان مشاهده کرد. شاهنامه‎های پیش از فردوسی و دوسوم شاهنامه فردوسی که در حقیقیت مهمترین بخشهای آن شمرده می‎شوند، شامل روایات و حکایات اساطیری و تاریخی شاهان پیشدادی و کیانی و پهلوانان زابلی و طوایف زیر مجموعه قوم آریان از تبار کیومرث، و شامل جغرافیای شهرها و کوهها و رودهای آنها در پیرامون جبال هندوکش و بابا است. بیشترین بخش شاهنامه‏ شامل سرگذشت تاریک و روشنِ منازعات و تعاملات ساکنان بلخ و زابلستان و کابلستان با اقوامی دیگر ساکن در توران و مازندران است.
شاهنامه را به زبان پهلوی "خواتای نامک" می‏گفتند که به زبان فارسی دری خداینامه شد. خداینامه به معنی نامه خداوندان یعنی نامه پادشاهان بوده که پسانها برای پرهیز از لفظ خدا، نام شاهنامه معمول شد.
عزالدین ابن اثیر (ق هفتم) از شاهنامه به نام تاریخ پارسیان و از تاریخ طبری بنام تاریخ مسلمانان یاد کرده ‌است. برادر وی ضیاءالدین ابن اثیر از شاهنامه فردوسی بنام قرآن پارسیان نام برده است.
مُقدّسی بُستی شاهنامه را تاریخ پارسیان خوانده و در بارة ابیات و قصیده‏های آن نوشته است: " پارسیان اين بیت‎ها و قصيده‏ها را بزرگ مى‏دارند و آنها را با تصویر همراه کرده و تاريخ خويش مى‏شمارند."
شاهنامه منحصر به شاهنامه فردوسی نیست؛ بلکه شاهنامه فردوسی یکی از دهها شاهنامه در طول تاریخ شاهنامه است. محققان تاریخ در بارة منابع و بُن‌مایه‌‎های شاهنامه فردوسی نوشته اند: "بدون شک فردوسي مواد شاهنامه خود را با واسطه از خداينامک و ديگر کتابها و رساله ها گرفته است. فردوسی داستان ملی و تاریخ ایران [باستان] را بر حسب روایات بومی به رشته نظم کشیده است. ما از گفته های خود فردوسی میدانیم که در تدوین شاهنامه از منابع بسیار زیادی استفاده کرده، این را خود او می‏گوید و نمی‏توان در درستی گفته‎های او تردید نمود... به هر حال منابع کتبی او هرچه که بوده، سرانجام به یک منبع اصلی ختم میشود که همان فُلکُلر و تصنیفات ملی می‎باشد.
در قرون نخست هجری و بویژه از آغاز خلافت عباسیان تا سرایش شاهنامه فردوسی، سِیَرالمُلوک‏ها، پارسنامه‏ها، خداینامه‏ها، شاهنامه های منثور و منظوم بسیاری به زبان پهلوی و عربی و فارسی در عراقین و خراسان نوشته شده و برخی موجود بوده است. از جمله آنها نه نوع شاهنامه را میتوان نام برد، که سه نوع آنها به زبان زند اوستایی و پهلوی، و شش نوع دیگر آن به زبان فارسی دری بوده است. در این دوره شاهنامه های بسیاری در خراسان و سیستان سروده شد که این دوره را بحق میتوان عهد شاهنامه ها و رستاخیز روح ملی گرایی خراسانیان و سیستانیان نامید.
گرچه شاعر بلند آوازة طوس با زبان شاعرانه در بارة خود و شاهنامة خود گفته است:
بسى رنج بردم درين سال سى- عجم زنده كردم بدين فارسى‏
از ان پس نميرم كه من زنده‏ام - كه تخم سخن من پراگنده‏ام‏
اما هیچ شاعر و هیچ شاهنامه و هیچ پادشاهی به تنهایی نمی تواند زبانی را زنده کند و یا بتواند آن را زنده نگهدارد. گرچه در جایگاه بلند خداوندگار طوس در تاریخ شعر و ادب فارسی و نقش شاهنامه وی در نفوذ زبان فارسی در حوزة سرزمین پَهله و پارس و عراق عجم و ماوراءالنهر و هند شکی نیست؛ اما فردوسی که یک شاعر تنگدست و بینوا در دیار غزنی بود، به تنهایی توان زنده کردن زبان فارسی و عجم را نداشت، بلکه پیکره ملتی کهن و فارسی‎زبان خراسانی، زابلستانی و سیستانی و شاعران و نویسندگان مقتدر فارسی‎زبان در بلاد خراسان و زابلستان و سیستان بودند که عجم زنده کردند و پارسی را پاس داشتند. هم چنین سلاطین مقتدری چون صفاریان در سیستان و سامانیان در بخارا و غزنویان در غزنی و غوریان در غور و ملوک محلی غرجستان و جوزجان و سیستان چون شاران غرجستان و شیران بامیان و جوزجانخدایان از آل فریدون و ملوک کیانی نیم


انسان ها چهار نوع نگرش نسبت به خود و دیگران دارند :

1ـ من انسانِ خوبی هستم و شما نیز انسانِ هایی خوبی هستید ( به خوب بودن خود و سایر انسان ها، باور داشتن ).

2ـ من انسانِ خوبی هستم و شما انسانِ هایی بدی هستید ( خود را خوب دانستن و سایر انسان ها را بد شُمردن ).

در هیچ کس به چشمِ حقارت نظر مکن
تا در تو هم به دیـــــــدۀ تحقیر ننگرند

3ـ من انسانِ بدی هستم و شما انسانِ هایی خوبی هستید ( خود را بد دانستن و سایر انسان ها را خوب شُمردن ).

4 ـ من انسانِ بدی هستم و شما نیز انسانِ هایی بدی هستید ( خود و سایر انسان را بد دانستن و متنفر بودن از خود و دیگران ).

با خود کج و با ما کج و با خلـقِ خـدا کج
ای کج ! آخر نشدی راست، تا به کجا کج؟

نخستین نوعِ نگرش ( به خوب بودن خود و سایر انسان ها باور داشتن ) نگرشِ واقع بینانه، سالم و انسانی است که انسانِ سالم از آن برخوردار است.

گفتگوی جالبِ سیر و پیاز :

سیـر یک روز طعنه زد بــه پیاز
کـه تو مسکین چقـــــــدر بدبویی

گفت از عیب خـویش بـــی خبری
زان جهت از خلق عیب می جویی

گـفتن از زشت رویـــــــی دیگران
نشود باعــــــــــثِ نیکـــو رویــــی

تـو گمــــــــان میکنی که شاخِ گُلی؟
به صف لالـــه و ریحان می رویی؟

خویش را بــــی سبب بـزرگ مکن
تــو هـــــــم از ساکنان ایــن کویی

#داکترجمشیدرسا
@ghorian_1👑


از کهترین منابع اساطیری، تاریخی و تندیس‌ها، صورتگرایی های باستانی آشکار می شود که هزارههای کنونی و غوریان تاریخی از تبار کیومرث زابلی و همتبار زردشت بلخی هستند.

فاضل کیانی 💛🤍💙 https://www.facebook.com/profile.php?id=100005415645831
مجسمه ‏ای سنگی به اندازه cm 45x 81 با یازده نگاره‏ ای از الهه و فرشتگان و نیایشگران و همای بالدار است.
(معبد پیتاوه- کاپیسا- موزه گیمه پاریس. هاکین 1924م)

1: در این سنگ نگار‏ه ی بسیار زیبا، الهه‏ ی به تصویر کشیده شده است که احتمالا الهه سَرَسوتی/ هیرمند باشد.
2: از پشت شانه‏ هایش شعله ‏های آتش زبانه می‏ کشد.
3: از گِرد سر این الهه هاله نور می‏ درخشد.
4: در داخل هاله نور در سمت بالا دو فرشته ای در حال پرواز و با سایبان اند.
5: در دو سمت راست و چپ الهة ایستاده، دو الهه ای نشسته با هاله نور و شانه‏ های شعله‏ دار دیده می‏ شوند.
6: دو همای بالدار و دو نیایشگر نیز در سمت راست و چپ الهه اند که نیایشگران مشعل آتش در دست دارند.
7: در زیر پای این الهه دو نیایشگر دیگر نیز در حال دعا و ستایش اند.
8: این الهه بر روی دریای مواج ایستاده است که احتمالا دریای سَرَسوتی (هیرمند) باشد.
9: در کف دست راست این الهه، نقش خورشید است و در زیر پایش گل لوتوس(نیلوفر آبی) رسم شده است.
10: شانه‏ های شعله‏ دار نماد کَوِینَم خُوارنُو یعنی فَر کیانی است. فَر کیانی بطور مفصل در اَوِستا بازتاب یافته است. فَر کیانی به معنای نیروی الهی اهورامزدا است که به کیانیان بخشیده است و همیشه با دریای سَرَسوتی/ هیرمند و سرچشمه های آن پیوند دارد.
11: خورشید و بَرسَم و گل نیلوفر و هُمای بالدار و مشعل، نماد آیین پارسی زردشتی است.
12: بَرسَم شاخه مقدسی است که زردشتیان آن را در هنگام دعا و مراسم مذهبی در دست می‎ گرفتند.
13: گل نیلوفر با نام های لوتوس، نیلوفر آبی، نیلوفر آبی مقدس و سوسن شرقی نیز شناخته میشود. گل نیلوفر آبی رو به سمت خورشید است. گل نیلوفر آبی در ادیان زردشتی و بودایی نماد پاکی و تهذیب نفس است و پیام آن برای جهانیان دعوت برای رسیدن به نور زندگی و تابش آن بر جهانیان است.

نه تركم، نه تازيک، نه افغان، نه ديو
نشان دارم از سام و گودرز و گيو

#زابلستان #خوراسان #غور #غرجستان #هزارستان
#آریانی #باختری #بربری #فروهر #خوراسانی #فرکیانی #غوری #غرجستانی #هزاره
#پیشدادیان #کیانیان #باختریان #بربریان #گودرزیان #زابلیان #خوراسانیان #صفاریان #سیستانیان #غوریان #غرجستانیان #هزاره
#زردشت #بلخی #کیومرث #زابلی #


#_سلطان_شهاب_الدین_غوری:

در خواب می بیند که کسی برایش می گوید: " ای شهاب الدین ! خداوند پادشاهی هندوستان را برایت بخشیده است، برخیز، و به آن سو بشتاب"

سال گذشته لشکریانش از پرتهوی راج سردار راجا های هندوستان در میدان ترادری شکست خورده بود. یکسال است در بستر به آرامی نخوابیده و لباس از تن نکشیده است.
در خواب چنین می بیند و دستور آماده باش لشکر را میدهد. کسی نمیداند قرار است کجا میرویم!
هندوستان ! همین سال پار شکستی سخت خوردیم.
اما کجا !
پادشاه چیزی نمی گوید.
لشکر در پشاور خیمه زد، پیرمردی از خاندان شاهی به نزد شاه شتافت و گفت: " جناب ! ساز و برگی بس شکوهنده به چشم میخورد و لیکن پیدا نیست که مقصد کجاست؟
پادشاه در بار عام تشکیل میدهد و برای فرماندهانش می گوید" ای مسلمانان !!! این بر کسی پوشیده نیست که؛ داغ شکست سال گذشته بر پیشانی اسلام نشسته است، پس برای هر مسلمانی فرض است تا این لکه را با آب شمشیر خود بشوید.

قوام الملک ملک رکن الدین را با نامه ای تحت این عنوان بدربار راجا می فرستد: " من بدستور برادر بزرگ خود که از پنجاب تا خراسان پادشاه مسلمانان است، به هند آمده ام.
و اینک برای پتهورا راج که راجای بزرگ همه راجاهای هندوستان است گوشزد می گردد که: اسلام بیاور و از فتنه و فساد در این سرزمین دست بردار! ورنه آماده نبرد باش".

پرتهوی راج در پاسخ:

"سپه سالار اسلام باید آگاهی یافته باشد که لشکری افزونتر از ستاره ها گرد من آمده و هم اکنون هم هزاران تن در حال پیوستن به من هستند، هر راجپوتی را چنان توانمندی و جنگ آوری است که از گردش شمشیرهایشان به کابل و قندهار پناه خواهی برد، ازین رو بر لشکریانت دل بسوز و ازینجا برگرد. این به سود توست و ما سازو برگی عظیم داریم تنها تعداد ۳ هزار فیل مارا همراهی میکند"

سلطان با یافتن جواب نامه به سنجش میزان سازوبرگ خود و دشمن پرداخت و در پاسخ چنین نوشت:

"از آنجا که من بدستور برادرم اینجا آمدم اینک تا رسیدن پاسخ او فرصت می خواهم"

وقتی نامه بدست پر تهوی راج افتاد وی از چنین جواب سُسّتی غرور ناک گشت و خبر در لشکریانش پخش شد که مسلمانان ترسیده اند و به جنگ نمی پردازند، بدین خاطر لشکریان راجپوت سرگرم رقص و پایکوبی گردیده و مست خوشگذرانی گشتند.

اما درین جا: سپه سالار اسلام شبانگاه فرمان حرکت میدهد و خیمه و خرگاه را همچنان پاه بر جا میگذارد و لشگر ۱۲۰ هزار نفری خود را بچهار دسته تقسیم میکند که در نوبت به هندو ها یورش برند. پرتهوی راج حیرت زده شد ولی باز هم توانست لشکر سیصد هزار نفری خود را اندکی بیاراید و به نبرد بپردازد.
سپه سالار اسلام همزمان با اینکه به نبرد می پردازد به لشکریانش دستور میدهد که عقب نشینی گام به گام نیز داشته باشند_باشد تا اینگونه دشمن به تعقیب شان پرداخته و آرایش جنگی شان از هم بپاشد_ در نیمه های روز وقتی لشکر هندو ها اندکی خسته شدند، سلطان ۱۲ هزار غلام شخصی خود را که؛ لشکری ذخیره بودند. وارد کارزار نمود که به یکباره گی قلب سپاه دشمن را در هم آمیختند و بدین سان برگ برنده رخ بجانب سپه سالار اسلام نمود و هنوز روز به پایان نرسیده بود که لشکر هندو ها شکست خوردند و کهاندی راو سردار اجمیر کشته شد و رای پتهورا_ پر تهوی راج _ که فرار نموده بود در نزدیکی رود سرسوتی بدست مسلمانان بقتل رسید.


@ghorian_1👑




کفتارها هرگز در این بیشه پیروز نخواهند شد!

زادگاهِ رستم و شاهان ساسانی یکی‌ست
شوکت شهنامه و فرهنگ ایرانی یکی‌ست

ارزش خاک بخارا و سمرقندِ عزیز
نزد ما با گوهر و لعل بدخشانی یکی‌ست

ما اگر چون شاخه‌ها دوریم از هم عیب نیست
ریشۀ کولابی و بلخی و تهرانی یکی‌ست

از درفش کاویان آواز دیگر می‌رسد:
بازوان کاوه و شمشیر سامانی یکی‌ست

چیست فرق شعر حافظ، با سرود مولوی؟
مکتب هندی، عراقی و خراسانی یکی‌ست

فرق شعر بیدل و اقبال و غالب در کجاست
رودکی و حضرت جامی و خاقانی یکی‌ست

مرزها دیگر اساس دوری ما نیستند
ای برادر، اصل ما را نیک می‌دانی یکی‌ست!

«تاجکی» یا «فارسی» یا خویش پنداری «دری»
این زبان پارسی را هرچه می‌خوانی، یکی‌ست!

Najeeb Barwar نجیب بارور


DNA


Moez Ghori:
« هستی »
پاسِ شبی، پروانه ی شمعِ وجودت باشم
خمره ای درغمزه ی عشوه ی جودت باشم
چشم درچشمان، هستی می شوم وقتِ ظهور
مستِ عطرِ جود تو، اندر حضورت باشم
« معزغوری »
۲۲ سنبله ۱۳۹۶ – کابل
معنای لغات :
وجود = هستی
خمره = شراب تخمیری که ازانگوروخرما گرفته می شود.
جود = نیکویی و خوبی.
غمزه = پلک یا چشمک زدن از روی نازو کرشمه
عشوه = نازو کرشمه ( اشاره با چشم و ابرو )


Moez Ghori:
« روزنه »
زیباتراز یادِ « یادِ یار» بهار نیست
« روزنه ی » روزگارم بجزچشمِ خمارِ یارنیست
« دوچرخِ جهان » به یک گردشِ چشمِ یارنیرزد
« تارِجهان » به سرانگشتِ یار « سازد » جهان « تارِ » یارنیست
خورشید به مطلعِ نگاهِ یار، نورفشاند هرصبح
« تارِجهان » به پلکِ یارصبح شود، جهان تارِتارنیست !!!
توضیح شعر :
= نه تنها که یاد کردن از یار، بلکه یاد کردن ازیادِ او، به مانندِ بهارگوارا، نشاط انگیز و طروات بخش است. این یارِ بهارآذین و طراوت آفرین چنان بر روزگار و گذار زندگی ام امید و درخشندگی می بخشایند که گویی چشمان خمار و خواب آلود او هم روزگارم را تا بی منتها روشن می سازد.
= یارِمحبوبم چنان نیرو دهنده و فرح بخش است که گویی چرخِ خلقت ( هستی ) درگردشِ چشمان او می چرخد. وسرانگشتان یار چنان هنرمندانه تارهای ( هستی ) موسیقیِ جهان را به سازو آواز در می آورند که جهان با آن همه بزرگی و زیبایی، به اندازه ی تارِ موی یارنمی ارزد.
= خورشیدی که هرصبح ازمشرق طلوع می کند، درحقیقت ازنگاهِ یار نورمی گیرد و جهان را روشنایی می بخشاید. طوری که پنداری خورشید با پلک زدنِ یارطلوع می کند واین جهان تاریک را با کنارزدنِ پرده ی سیاهِ شب، روشن می سازد. با طلوع و روشنایی نگاهِ یار، این امید پاینده می شود که هیچ تاریکی پایدارنیست و با طلوع عشق و ایثار همه ی سیاهی های ناشی از جهل و نا امیدی از فرا راهِ زندگی رخت بر می بندند. و به همین دلیل خورشید خوراسان بر تاریکی و جهل افغان چیره خواهد شد !!!
« معزغوری »
1392/8/11 – کابل


Moez Ghori:
« مـــرگِ فــــــرشته ها »
فــــــرشته ها، « رو شانه ها » مـــــرده اند
آدم ها، به خیانت ها شان افــــــــــــزوده اند
...
می شود که از درهم آمیزیی « ذات » و « وجدان »
با نیروهای « خدا » و « عقل »، ابزاری ساخت و ...
حتا در زیر اجسادِ فرشته ها، خیانتِ آدم ها را شناخت؛
تا « سیــه روی شود هـــرکه در او غِــــش باشد ».
...
به وجود فرشته ها، نمی توان اعتماد کرد.
زیرا؛ گاهی شیطان می شوند و گاهی حتا « سوار بر مرکب شانه ها » می میرند.
----------
توضیح لغات :
۱- ذات یا تینت همان هسته ی مرکزی ساخت وجود آدمی است که فاسد نمی شود. در اثر فعل و انفعالات نیروهای موجود در طبیعت هرچند بار وجود فیزیکی آدم ها ( مانندِ دوره های تولد، طفولیت، جوانی، میان سالی، پیری و مردگی در دوره ها ی رجعت، رستاخیز و یا قیامت ) درحول آن شکل می پذیرد که اکنون از آن DNN نام برده می شود.
۲- وجدان؛ نیروی باز دارنده است که از تعامل نیروهای خدا و عقل با هسته ی مرکزی و جود آدمی ( تینت ) در فرایند مشاهده، تفکر و اندیشه ( پرورش ذهن ) فعال و کاربردی می گردد.
۳- خدا و عقل به صورت برابر در وجود همه ی آدم ها نهاده شده اند تا در جهت تأمین کرامت، شرافت، حیثیت و عزت انسانی، مورد بهره برداری قرار گیرند.
-------------
« معزغوری »
۱۷ سرطان ۱۳۹۷ - کابل


Moez Ghori:
« فرا شعر »
نگاهِ نو به شعر
زیر مجموعه ی نظریه ی « هدفگرایی»
شعربرای شعر؛ بیان ورسالت ناقص است
شعرصورت وروش دیگری ازبیان است که رسالت دارد تا فکر و اندیشه را به مخاطب انتقال دهد. به عبارت دیگر؛ بیانی به نام شعر ضمن که فکر و اندیشه ی تولید شده را به مخاطب منتقل می کند باییست در حدی از اثر بخشی و مسئولیت آموزی برخوردارباشد که موجب تولید اندیشه و تفکر تازه، درمخاطب گردد.
به همین دلیل، شعر برای شعر، بیان و رسالت ناقص است. یعنی که شعرازحیث اصالت و ماهیت بیان، داشتن هدف و رضایت در زندگی را توصیف، تبیین و تجویز می کند. شعربرای شعر از چنین ماهیت و هدفی، تهی است. بیان ناقص زندگی را ناقص و مریض معرفی می کند. زندگی سالم و رضایت از زندگی؛ بیان سالم، قوی و تأثیرگذارنیاز دارد تا مرجع و منبع تغییر و تحول در زندگی قرارگیرد.
« نوید ژرف »
سکوت هرنگاهت حرف درمن
سونامی آسمانت برف درمن
وجودت طعم تلخ یک مهاجر
خوراسان خود نوید ژرف درمن
-----
پاییز ۱۳۹۳


باز نشر قطعه‌ی دیگری از مجموعه‌ی فراشعرم در یادآوری فیسبوک، از دوسال پیش
--------
... # عجب متنی، عجب فصلی، عجب برگی برای تصویر زیبا ...
# همین تصویر اگر برگی ز فصل پاییز کابل دهد فرشی کنارش بودن مارا...
# هم از « پامیر » هم از « بابا »، ز « دای _ ویدی » ها سازم،
« رنسانس خوراسان » را...
# ز « خاور » تا « هزر » گستر، نسیم خوش نوروزی « بهار سبز شاران » را ...
----------------
معزغوری
۱۰ قوس ۱۳۹۸ خورشیدی
کابل

Показано 20 последних публикаций.

30

подписчиков
Статистика канала