و مرگ، تسلای آرام دلتنگی است. هرشب، چشم بستیم و مُردیم، به شکرانه آسودن روحی بیکس، و آرمش تنی مسکین. هرشب؛ چشم بستیم و مردیم، و گذاشتیم بوسه هایی که رخ ندادند شعله شوند به جان تشنه ما. هرشب، عطش شدیم و نگذاشتند و نخواسند ابر شویم و بباریم بر کویرهای تشنه تن.
قبیله ای که یک نفر از آن زنده مانده بود و منقرض شد، ما بودیم. قبیله ای که گم شد در دشتی دور، همیشه همه کس را به خودش ترجیح داد، و هرچه خواست را گم شده دید در چنبره اخلاق و قانون وشرایط، و تنها ماند. گاهی کنار کسی خوابید که کنار او خوابش نمی برد، و گاهی کنار کسی بیدار ماند که از بیداری جز هرزگی بلد نبود. ،
ما، تن فروش های مکدر، که به بهای غرور و شوکت و یاد، بوسه های تیغدار باد را برگزیدیم ، بس که کسی نبود پناهمان بدهد در رنگها و نورها. ما بودیم که تمام شدبم، در هر شمعی که تمام شد. تمام شدیم، و از بس که نبودن را بلد بودیم هیچکس نفهمید که دیگر نیستبم....
#حمیدسلیمی
#یادآوریهای_فیسبوک
@hamid_salimi59
قبیله ای که یک نفر از آن زنده مانده بود و منقرض شد، ما بودیم. قبیله ای که گم شد در دشتی دور، همیشه همه کس را به خودش ترجیح داد، و هرچه خواست را گم شده دید در چنبره اخلاق و قانون وشرایط، و تنها ماند. گاهی کنار کسی خوابید که کنار او خوابش نمی برد، و گاهی کنار کسی بیدار ماند که از بیداری جز هرزگی بلد نبود. ،
ما، تن فروش های مکدر، که به بهای غرور و شوکت و یاد، بوسه های تیغدار باد را برگزیدیم ، بس که کسی نبود پناهمان بدهد در رنگها و نورها. ما بودیم که تمام شدبم، در هر شمعی که تمام شد. تمام شدیم، و از بس که نبودن را بلد بودیم هیچکس نفهمید که دیگر نیستبم....
#حمیدسلیمی
#یادآوریهای_فیسبوک
@hamid_salimi59