hamidsalimi


Гео и язык канала: не указан, не указан
Категория: не указана


facebook.com/hamidsalimi
instagram.com/hamid.salimi.59
kargadan@gmail.com
@Hamidsalimi59

Связанные каналы  |  Похожие каналы

Гео и язык канала
не указан, не указан
Категория
не указана
Статистика
Фильтр публикаций


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
سال خوبي داشته باشين لامسبا 🤪😂
@hamid_salimi59


تموم شدن سال 96 مبارک.
آمد بهار جان ها...
@hamid_salimi59






امروز سال نو خواهد شد، و ما همان دلتنگهاي هميشه خواهيم ماند. نسلي كه عمري همنشين اندوه و حسرت و فراق ماند...
در بهار پيش رو، جاي پدرم خالي خواهد بود و جاي عزيزان از دست رفته شما نيز. به يادشان بوسه اي به گيس آشفته بيدمجنون خواهيم كرد، و در اشعه دلرباي خورشيد فروردين ذره وار و سبكبار خواهيم رقصيد، مومن به شكوه بي منت زندگي.
با اين همه، اگر روزهاي خوب آمدند و من نبودم، اگر عشق پادشاه دنيا شد، اگر پيامبران براي يادآوري مذهب مهرباني از غارها برگشتند، به يادم بوسه اي به باد هبه كنيد.
باهار آمده از دور، به شكرانه قدمش زمستان آغوشهاي خالي را آتش بزنيد كه حافظ نيكوكردار فرموده: عاشق شو ار نه روزي، كار جهان سر آيد....
سال نو، سال رويايي شما باد....
#حمیدسلیمی
@hamid_salimi59




#پادکست

🖊نوشته هایی از :

فریدون مشیری
مریم قهرمانلو
علی سلطانی
حمید سلیمی

@radiobarfak


موجود عجيب و غريبي است آدميزاد. دردهايي را تاب مي آورد كه حتي شرحش براي پريشاني يك دل كافيست. با اين همه زخم خنديده و رقصيده.... فكر كن چند نفر از قبيله ما كنار چشمه شراب زيسته اند و لالِ لال مانده اند و از عطش دم نزده اند؟ دردها را بلعيده ايم در سكوتي سنگين، بي مدارا و مداوا، و براي بي خوابي هزار بهانه تراشيده ايم. بعد، هرشب نشسته ايم به تماشاي زوال خويش، و گوش سپرده ايم به صداي نحس انقراض.
كاش پيامبري از راه برسد و وادارمان كند عطشها را بلندبلند آواز كنيم. كاش. بي هيچ ترسي از مصلوب شدن....
با اين همه از ياد نبريم دنيا دلچسب بودن خود را مديون است به آنها كه بيخوابمان كردند. به خالقان تشنگي و رنج. خود اگر سهم ما بودند، يا نبودند.
همين....
#حميدسليمي
@hamid_salimi59






تــو دلم یه غم ِ حاصلخیزه
شهر ِ بعد ِ حمله ی چنگیزه
دس به هرجاش بزنی می‌ریزه
بغلم کن ولی نزدیک نشو .......
#احسان_رعیت
@hamid_salimi59


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
براى حال خراب روزگارمان
موزيك ويديو متفاوت از #سياوش_كامكار با غزلى از #حافط_شيرازى
با صداى پوريا_اخواص
@hamid_salimi59




نگفتم برات ، روم نشد یعنی ، حالا این آخر سالی سنگامون رو وا بکنیم . از وقتی این یارو جدیدیه اومد ، این دلبر جدیدت رو میگم ، هی سخت گذشت به من . هی رفتم اومدم دیدم وایساده دَمِت ، داره حرف میزنه ، داری براش میخندی . چشات داره میخنده براش . قشنگی وقتی میخندی ، خیلی قشنگی . واسه ما که فقط اخم داشتی ....
یه روز دیدم نه دیگه نمیشه ، صبح تا شب شب تا صبح یه بند نفسم درد داره ، سرم شده قد کوه . رفتم پیش یارو دکتره گفتم قرص آبی ها رو زیاد بده دکتر، بخوابیم یه بند . گفت میخوابی ولی سردرد میگیری ، گفتم نه خوبه ، میخوابم پامیشم روز تموم شده ، شبه . شب خوبه . سردردم که عیبی نداره ، رفیقمونه از کی تا حالا . غصه خورد دکتره ، اما قرصا رو نوشت .
حالا روزا با قرص خوابم ، شب که میشه عین روح سرگردون یواشکی میام دم اتاقت ، وایمیسم تماشات می کنم . خوابیدی ، چشما بسته ، مژه ها برگشته ، نفس ها آروم ، گیس ها ریخته روی شونه ، لبا غنچه ، گردن صاف . عین یه گنجیشک کوچولو . نیگات می کنم تا صب بشه . صب که میشه ، باز قرص آبی رو می بوسم و پناه می برم به خواب .
خواب خوبه . تو خواب دارمت ...
#حمیدسلیمی
#یادآوریهای_فیسبوک
@hamid_salimi59


آخرین روزهای سال است ، و باید تنم را خانه تکانی کنم و به درد نخورها رادور بریزم . مثلا چشمانم را وقتی تو را نمی بینند ، دهانم را وقتی تو را صدا نمی زند ، لبانم را وقتی تو را نمی بوسند ، دستانم را وقتی نوازشت نمی کنند ، پاهایم را وقتی به سوی تو نمی آورندم ، و اصلا تمام خودم را ، وقتی تو را ندارم ......
#حمیدسلیمی
#یادآوریهای_فیسبوک
@hamid_salimi59




می دونی چرا اینجام ؟ نمی دونی .
امشب همه که خوابیدن اومدیم دَمِت ، دلمون تنگت بود . نبودی باز ، عین همه شبا که نیستی برام . وایسادیم تو درگاهی اتاقت ، نیگا کردیم به جای خالیت . به تختت نیگا کردیم ، هنو رد تنت روش بود ، رد تن نرم و نازک کوچولوت . نبودی خودت . نیگا کردیم به آیینه کوچولوی رو دیوار، رفتیم بش گفتیم آیینه ، خیلی خوشبختی ، میدونی ؟ هیچی نگفت ، خاک تو سر . خوشبخته آیینه ، هر روز تو رو می بینه . نیگا کردیم به شونه دسته چوبی کهنه قشنگت ، دیدیم یه تارموی شما مونده لای دندونه های یکی در میونش . شونه بیچاره . ریخته دندوناش ، عین ما پیر شده ، به درد نمی خوره ، یادت میره که هست. رفتیم مو رو ورداشتیم ، گفتیم شونه ببخش ، این گیسِ یاره ، جاش اینجا نی ... ور داشتیم گیس شما رو پیچیدیم لای دستمال ابریشمی که یادگار مادرمونه ، گذاشتیم تو جیب لباسمون ، رو قلب . حالا هی تند میزنه قلبمون ، هی باس از اون قرص صورتی ها بخوریم ، نترکه قلب بیچاره . زکی .
همه خواب بودن ، شمام که غایب . هیچی . وایسادیم به نظاره اتاقت ، اتاقت که خودت نبودی توش . دیدم هیشکی نی ، رفتیم خوابیدیم رو تختت . نیگا کردیم به دور و ور ، خواستیم ببینیم شبا که میخوابی ، به ما که فکر نمیکنی ، به چی نیگا می کنی ؟ دیدیم بالاسرت رو سقف اتاق عکس یارو جدیدیه رو چسبوندی ، شبا نیگاش می کنی تا خوابت ببره . چشامون خیس شد ، نذاشتیم کسی بفهمه . زدیم بیرون ، اومدیم اینجا ، اینجا ، لب پشت بوم .
فردا که بیای ، به گوشت میرسه که یارو خودشو انداخت پایین ، مخش ترکید بدبخ . تو میخندی ، میگی بس که دیوونه بود . مام می بینیمت از تو آسمونا ، میگیم به به ، خندید دلبر. چه کیفی داره خندوندن تو ، حالا مام بیفتیم از اون بالا ، بپکیم . سرت سلامت .
فردا که بیای ، من دیگه نیسم . یه عکس میشم و یه اسم . اون وقت هرشب میام تو اتاقت ، همونجور که خوابی ، نیگات می کنم تا صب . تو ما رو نمی بینی ، میدونم . اما مگه حالا که زنده ایم ما رو می بینی ؟
ای دلبر . غم دل با تو چه گویم آخه . از این بالا ، از لب پشت بوم ، چراغای شهر پیداست . دلمون گرفته ، این همه خونه با چراغ روشن . خونه ما کو پَه ؟ چراغ ما کو ؟ چه ظلماته دنیامون . باس بپریم دیگه ، سرده اینجا . گریه نکنی ، غم نگیره دلت ، یهو خر نشی دلتنگ ما شی .
یادم رفت بگم . امشب که اومدم تو اتاقت ، عطرت رو تاقچه بود ، یادت رفته بود ببری . ورداشتیم زدیم به خودمون ، حالا بوی تو رو میدیم این دم آخری . چه خوبه آدم بوی دلبرو بده وقتی داره تموم میشه .
رفتیم ما . تو بمان و دگران .....
#حمیدسلیمی
@hamid_salimi59


‍ ‍ رادیو #محرمانه_بی‌پروا

ارائه‌ای از #اشکان_فرجاد و #بهمن_برهمن ( #مهدی_نوربخش )

قسمت هفدهم: #بهار_در_راه

قسمت‌های پیشین را از کانال رسمی رادیو #محرمانه_بی‌پروا بشنوید.


| @biparvayee |🎼🎧☘🌷☘📻




و مرگ، تسلای آرام دلتنگی است. هرشب، چشم بستیم و مُردیم، به شکرانه آسودن روحی بی‌کس، و آرمش تنی مسکین. هرشب؛ چشم بستیم و مردیم، و گذاشتیم بوسه هایی که رخ ندادند شعله شوند به جان تشنه ما. هرشب، عطش شدیم و نگذاشتند و نخواسند ابر شویم و بباریم بر کویرهای تشنه تن.
قبیله ای که یک نفر از آن زنده مانده بود و منقرض شد، ما بودیم. قبیله ای که گم شد در دشتی دور، همیشه همه کس را به خودش ترجیح داد، و هرچه خواست را گم شده دید در چنبره اخلاق و قانون وشرایط، و تنها ماند. گاهی کنار کسی خوابید که کنار او خوابش نمی برد، و گاهی کنار کسی بیدار ماند که از بیداری جز هرزگی بلد نبود. ،
ما، تن فروش های مکدر، که به بهای غرور و شوکت و یاد، بوسه های تیغدار باد را برگزیدیم ، بس که کسی نبود پناهمان بدهد در رنگها و نورها. ما بودیم که تمام شدبم، در هر شمعی که تمام شد. تمام شدیم، و از بس که نبودن را بلد بودیم هیچکس نفهمید که دیگر نیستبم....
#حمیدسلیمی
#یادآوریهای_فیسبوک
@hamid_salimi59

Показано 20 последних публикаций.

3 599

подписчиков
Статистика канала