گاهی آدم به جایی میرسه که در برابر حرف های بقیه که مثل سم به جونش تزریق میشه کاری جز سکوت و خاموشی نمیکنه... نه حال بحث کردن داره و نه حالی برای نشوندن حرفش به کرسی...
من درست همینجام...
بیصدا فریاد میزنم... بیصدا میشکنم و شاید یروزی بیصدا کوچ کنم...
من خیرهام... خیره به آخرین کورسوی امید...
من درست همینجام...
بیصدا فریاد میزنم... بیصدا میشکنم و شاید یروزی بیصدا کوچ کنم...
من خیرهام... خیره به آخرین کورسوی امید...