∞ هوژینِ او ∞


Гео и язык канала: не указан, не указан
Категория: не указана


【قلمی آغشته به امیدِ درد】
ᴸⁱᶠᵉ•ــــﮩﮩـــ٨ـﮩـ۸ـﮩـــ٨ﮩ٨ﮩﮩـــــــ🏃‍♀ـــــــــــــــــ•ᴰᵉᵃᵗʰ
[از پذیرفتن دعوت معذورم]
https://t.me/BiChatBot?start=sc-328091-4Y4JyEk

Связанные каналы

Гео и язык канала
не указан, не указан
Категория
не указана
Статистика
Фильтр публикаций


دلم میخواد با رفیقام کلی حرف بزنم... آنلاین میشم، میرم پیویشون اما به محض اینکه میخوام پیام بدم میفهمم من هیچ حرفی برای شروع و ادامه مکالممون ندارم...
بنابراین از پیویشون میام بیرون و به صفحه روشن اما بی احساس گوشی خیره میشم...
و این درده...


آدم گاهی نیاز به تنهایی داره تا با خودش، درداش،نگرانیاش، هدفاش و آهنگاش خلوت کنه...
از روح و جسمت دریغش نکن...
نوری شو در عمق تاریکی...


همیشه خواستن، بدست آوردن نیست...
گاهی تلاش کردن، به مرور داشتنه...


هیچکس قرار نیست بهت خوشبختی رو دو دستی تقدیم کنه به جز خودت... تو لایقشی♡


روزایی که سرم شلوغه و کلی خسته میشم خوشحالتر از روزاییم که نمیدونم هدفم واسه بیدار شدن چیه... عرق پشیونیم و بی‌رمقی پاهام بهم میگه ایول همینه تلاش کن خیلی تلاش کن تا یروزی بشینی و از نتیجشون لذت ببری... میخوام بهت بگم بلندشو و برای بدست آوردن حال خوب و اندکی آرامش تلاش کن و زحمت بکش بهت قول میدم به ثمرش می‌ارزه...


گاهی آدم به جایی میرسه که در برابر حرف های بقیه که مثل سم به جونش تزریق میشه کاری جز سکوت و خاموشی نمیکنه... نه حال بحث کردن داره و نه حالی برای نشوندن حرفش به کرسی...
من درست همینجام...
بیصدا فریاد میزنم... بیصدا میشکنم و شاید یروزی بیصدا کوچ کنم...
من خیره‌ام... خیره به آخرین کورسوی امید...


پاک نکردن دو طرفه چت شعور میخواد که ۹۹ درصد اطرافیانم فاقدش هستن...


گذشته دردآوره اما خاطراتتشو دفن نمیکنم...
براش قبر فراموشی حفر نمیکنم...
کفن تنش نمیکنم...
من با تمومه زجرهاش عاشقانه دوسش دارم...
دوسش دارم چون باعث شده قدر الانو بدونم...
میدونی جانکم... نادیده گرفته شدن، غرق شدن توو یه بازی بی سر و ته، خفه شدن با بغض های دلتنگی و همه و همه و همه منو از پا در نیاورد... درسته که قلبم مریض شد درسته که ضرباهنگش بهم ریخت درسته که علتی برای تپش نداشت اما هنوز یه نیمچه امید توو تاریکترین و متروکه ترین قسمت وجودم چشمک میزد... درسته آفرین روزنه نور زندگیم، لبخند دلبرم بود و تصور مهرورزیِ تو... من کم آوردم... من خسته شدم... من درمونده شدم... من شکستم... من خرد شدم... افسرده شدم اما جا نزدم... درسته که موانع مشکلات تمومی نداره و حالا هم پر از ترس و استرسه اما میخوام بدونی اینبار کمتر تلف میشم اینبار آغوش تو هست که نذاره خم شم اینبار دلگرمی دارم برای جنگیدن برای هدافمندانه جنگیدن... میخوام واقعی ترین لبخندمونو کنار هم ببینم و ببوسمش...
برای لمس خوشبختی صبوری باید...


جالبه بعد از چندوقت پیام میدن سلام بیمعرفت
آخه چه ربطی به معرفت داره! شاید کسی که بهش پیام دادی این مدت با سختترین چالش زندگیش دست و پنجه نرم کرده و همینکه الان هنوز قدرت ایستادگی داره باید کلاهشو بندازه بالا...
یکی نیس بهشون بگه خودت توو این مدت کجا بودی؟


تصور اشک ریختنت طوری از دنیا ساقطم میکنه که یه جون از جونام کم میشه... هیچکس، تاکید میکنم هــیــچــکــــــس لیاقت بارونی شدنت رو نداره آسمون من...
لعنت به مسافتی که محدودم کرده از به آغوش کشیدن اشکات...
کاش میتونستم بیام دستتو بگیرم و با هم پناه ببریم به جزیره ای دور از تمومه آدما...
اونوقت دنیامون، آیندمون، زندگیمون خلاصه میشد توو لحظه هامون... بدون هیچ دردی... بدون هیچ غمی...
میدونی که قولام قوله مگه نه؟
پس بهت قول میدم چنین روزایی رو تقدیمت میکنم... اونوقته که تازه میفهمیم زندگی یعنی چی...


کاش بتونم هر چه زودتر جایی باشم که
هیچکس و هیچ چیزی رو اعصابم یورتمه نره...


بنظرم آدم باید یکیو داشته باشه که توو اوج غم بغلش کنه و بهش دلگرمی بده که قرار نیست روزای سختشو تنهایی بگذرونه... تا خیالشو راحت کنه از اینکه ینفر هست که با تمامیت بهش گوش میکنه و میفهمتش... تا متوجهش کنه خوب بلدشه... تا بهش بگه حتی اگه تمومه دنیا بهت پشت کردن تو قوی بمون و پشت سرت رو نگاه کن که ببینی با قدرت دارم حمایتت میکنم... میدونی جانکم... خدا رو شاکرم که من این ینفرو دارم... آره دورت بگردم
من تو رو دارم...


همونطوری که نذاشتم تو برام حسرت بمونی
باقیِ رویاهامم نمیذارم...


یعنی میشه یه روز بتونم تمومه حرفامو به کسایی که باید بشنون بگم؟.. مثلا بگم تو اولین فکر قبل از خواب و بعد از بیداریمی... بگم هربار که میترسم، تصورِ چهره ی دلربات آرامش دلم میشه... بگم هر شب خوابتو میبینم که کاش زندگی به شیرینی همون لحظه ها باشه... بگم بیا خودم بال پروازت میشم تو فقط اوج بگیر جانکم تا حض کنم از داشتنت... بگم شاید ندونی که برام دلگرمیِ غم هامی... بگم تو همینجوری که هستی کافی و جذابی... بگم تو همون تک روزنه امید قلبم توو تاریکی محضی... بگم لبخندت، لبخندِ دلمه، جانِ روحمه ازم دریغش نکن... بگم خیال کردی حالتو نمیفهمم؟ بهتر از هرکسی آگاهتم... بگم و بگم و بگم... و تو شنوا باشی...
شنوای شنوا... با تمامیت... لبخندِ بین اشکای من...


یه مشت روح انسان‌نما جامعه رو تشکیل دادیم...


وجدان لازمه ی زندگیه اما
حیف که زندگی گمش کرده...


همه ی ما شنیده شدن رو دوست داریم
اما اگه اونیکه باید بشنوه، نشنوه
انگار دنیا خالی از گوش شنواست...


تو زیباترین دارایی منی...
اراده ی من برای ایستادگی...


دنیا محل گذره... همه چی گذراست... حتی منو تو... منظورم اینه که ما هم میگذریم البته نه از هم... ما از دردامون با هم میگذریم... دستای همو میگیریم و آینده‌ای میسازیم از جنس آرامش... آخه میدونی جانکم پررنگ‌ترین آرامش زندگیم لحظه هاییه که با تو میگذره... کنار تو روحم میخنده و چشم میبنده روی تموم حسرتاش... روشنی‌بخشِ دلم!
زندگیم به خاطر تو حرف های زیادی از زیبایی داره...


ولی من حتی وقتی خوشحالمم دلم میخواد
با غم محو شم...

Показано 20 последних публикаций.

96

подписчиков
Статистика канала