“خودشه!”
هر دو با لحن پر از هیجانی گفتن، بعد از چند بار دست زدن، به همدیگه خیره شدن و طولی نکشید تا صدای خندهشون اتاق رو پر کنه.
بعد از مدتی که با هم گذرونده بودن تبدیل شده بودن به یه روح توی دو بدن، اونقدر زیاد کنار هم نبودن اما به طرز عجیبی تمام حرفا و حرکاتشون با هم هماهنگ شده بود.
@abtcafune.
هر دو با لحن پر از هیجانی گفتن، بعد از چند بار دست زدن، به همدیگه خیره شدن و طولی نکشید تا صدای خندهشون اتاق رو پر کنه.
بعد از مدتی که با هم گذرونده بودن تبدیل شده بودن به یه روح توی دو بدن، اونقدر زیاد کنار هم نبودن اما به طرز عجیبی تمام حرفا و حرکاتشون با هم هماهنگ شده بود.
@abtcafune.