اون خورشید خوشرنگ و زیبا باعث رنگ گرفتن لبخند عمیق و واقعی رو لباش شد.
پسرک به زیبایی هایکه جلوش بود خندید.
“دنیا هنوز زیباس”زیر لب با خودش زمزمه کرد.
اون قشنگی ها غیر قابل توصیف بودند.
اون قشنگی ها باعث میشد اون از ته دل لبخند بزنه.
شاید دنیا کاملا خاکستری نبود.
شاید خیلی چیزا مونده که امتحان نکرده.
ی شب تنها تو ساحل.
ی صبح بارونی تو جنگل وقتی قطره های بارون از ر گلبرک ها سر میخورند.
طبیعت همیشه زیبا بود براش.
اون عاشق دنیاش بود.
ولی دیگه داره جلو چشماش نابود میشه و نمیتونه کاری بکنه.
اره براش دردناکه.
خیلی دردناکه!
پسرک به زیبایی هایکه جلوش بود خندید.
“دنیا هنوز زیباس”زیر لب با خودش زمزمه کرد.
اون قشنگی ها غیر قابل توصیف بودند.
اون قشنگی ها باعث میشد اون از ته دل لبخند بزنه.
شاید دنیا کاملا خاکستری نبود.
شاید خیلی چیزا مونده که امتحان نکرده.
ی شب تنها تو ساحل.
ی صبح بارونی تو جنگل وقتی قطره های بارون از ر گلبرک ها سر میخورند.
طبیعت همیشه زیبا بود براش.
اون عاشق دنیاش بود.
ولی دیگه داره جلو چشماش نابود میشه و نمیتونه کاری بکنه.
اره براش دردناکه.
خیلی دردناکه!