من رویاهامو تنهایی بافتم
تنهایی کلمه چیدم کنار هم و آرزو درست کردم
توی رویاهام،زیر بارون و برف تنهایی رقصیدم
خیابونای تهرانو تنهایی گشت زدم
تنهایی توی کافه ها نشستم و نقاشی کشیدم
آدم برفیهامو تنهایی درست کردم
همیشه فقط یه دونه هات چاکلت عصرونه درست کردم
هوا برای من همیشه تک نفره بود
تنهایی رو پشت بوم به ماه و ستاره ها زل زدم.
بی احساس نیستم،
ولی انقدری زخم خوردم که جیبای کُتمو به گرمای دست هایی که بعدا چاقو تو قلبم فرو میکنه ترجیح بدم...