علیرضا کفایی(گاه نوشت)


Гео и язык канала: не указан, не указан
Категория: не указана


Похожие каналы

Гео и язык канала
не указан, не указан
Категория
не указана
Статистика
Фильтр публикаций


به نام خدا
زاغِ زمستان/علیرضا کفایی
بر این ملت بسیارها زمستان رفته است، از پائیزها گذر کرده اند و در کولاک بی رحم زمستان نوید بهار داده اند، جان داده اند تا در زمستان استبداد نمانند، گرچه هر از گاهی "زاغکی" به مصلحت يا به ماموريت "دانگی" گرفته و بانگی بر آورده اما مردم راه گم نکرده و آستینی نگرفته اند تا دستی ببوسند.
آقای مهاجرانی و بانو دست اتفاق داده اند و به ریزه استخوانی دلخوش کرده اند که اینچنین عنان از کف داده و فتوای نزدیک به محاربه از کلام مولا " لقد صرت جسرًا لمن حارب الله و رسوله" صادر می کنند، بعید است که ایشان نداند حضرت این موجز را در کجا و به چه منظور بیان فرموده و آن نامه را به دست چه کسی داده اند تا بر چه کسان بخوانند؛ حتماً می دانند ولی پیامی را رذیلانه و از روی التماس ارسال می کنند تا شاید فرجی شود! و عجیب نیست که همنوا با تکفیریان داخلی که عالمی بزرگ را به طلحه و زبیر تشبیه می کنند در این نوشتار خود همان اشارات را دارند.
حضرت امیر در ماجرای قتل عثمان نامه ای نوشتند و به دست امام حسن داده تا بر اهل کوفه بخوانند و آنان را از توطئه طلحه و زبیر و دیگر ناکثین آگاه سازند و این کلام .... حارب الله و رسوله را ذکر فرمودند.
جناب مهاجرانی مردم ایران اهل کوفه نیستند که به شتاب به اهانت برآمده ای و نه زمان علی است و نه فتنه طلحه و زبیر و نه جنگ با ناکثین، چگونه همگام آقای شریعتمداری میشوی و باب مباهته را باز می گشائید و در چنبره تکفیریان گرفتار شده ای و بورسیه آل سعود را فراموش کرده حکم محارب می دهید، کاری که حتی سعودیان نکرده اند حضرت شما برای صعود و نیز دخول! به آسانی کرده اید.
"رستمی جان کند و مجال یافت زال" در همه تاریخ همه سرزمینها و در همه انقلابها و در میان همه مدعیان اصول و اصلاح، اصلی کثیف است که برخی به آن متوسل میشوند ولی آنچه زال شما می کند چون زاغ است که سیاه است و روسیاهی می کند؛ گفته اند "گوهری، طفلی به قرصی نان دهد" اما این چه نادانی است که زندانهای آباد و دانشگاههای ویران و جامعه رنجور را نمی بینید و به بازسازی نمایشنامه های تکراری میپردازید تا به نان و نوایی برسید، به قضاوت نشسته اید تا غرامت ستانید و با قساوت پرده حیا را دریده اید تا به سلامت نشینید؟ با خرقه آلوده، انقیاد و ارادت می طلبید و با این همه رذیلت از ساختارشکنی دم میزنید و آتش در خرمن فرهنگ و فرزانگی در انداخته و ناسلامتی روزی وزیر فرهنگ بوده اید! و امروز عیب بر بزرگان و تهمت بر فرزانگان می نهید؛ زهی شرم .... "کافرم من گر از این شیوه تو ایمان داری"
جناب مهاجرانی این چه تقوایی است که بی محابا رای صادر می کنید و دین را قربانی سیاست بازی و مواهب گرفتن می کنید؟ اعتبار مسلمانی و اخلاق و ایمان و و فضیلت و فرهنگ و هنر و دینداری را بفروش نهاده اید....زاغ زمستان ملت شده ای؛ گویا بر آن صراطی تا چون قابیل خون هابیل ریزد و برادر کشی رسم شود تا چون آن زاغک"، مزار کردن را به او بیاموزی!..... عجب شباهتی است که در انتهای پائیز و در نزدیکی شب یلدا و آغاز زمستان...... زاغ زمستان" در اندیشه سیاهی بیشتر و شب طولانی و زمستان بی رحم است تا "دانگ" حود گیرد و عشق و عرفان و ایمان و اسلام و ایران را یکسره در پای تکفیر قربانی کند.
@kafaeealirezaa


Репост из: سایت خبری-تحلیلی کلمه
🔴 تعریضی بر اصلاحطلبان!

✍️ #علیرضا_کفایی:

الصلا ساده دلان پیچ پیچ/تا خورید از خوان جودم سیر هیچ!

مدتی است از سوی اصلاحطلبان؛ ساز انتخابات کوک شده و اخیراً صدا به شیپور در انداخته اند که شورای هماهنگی برای انتخابات چنین و چنان خواهد کرد و شایعه ای هم از سازشی با آقای علی لاریجانی به گوش می رسد که البته هنوز در مقام حرف! است و تا معاینه فاصله دارد؛ اما غافل هم نباید شد که گفته اند"تا نباشد چیزکی...."

بعضی از بزرگان اصلاحطلب هم به ورود کاندیدای نظامی پرداخته اند و آن را نفی و نهی کرده اند و آخر قصه همه آن است که "خطر دارد"

بر این شیوه سیاست ورزی که نمک بر زخم مردم می پاشد و عرض خود می برند و زحمت اصلاحات می دارند باید بشدت حساس بود و اعتراض کرد.

👈 متن کامل

http://www.kaleme.com/1399/09/26/klm-284203/

@Kaleme


به نام خدا
تعریضی بر اصلاحطلبان!/علیرضا کفایی
الصلا ساده دلان پیچ پیچ/تا خورید از خوان جودم سیر هیچ!
مدتی است از سوی اصلاحطلبان؛ ساز انتخابات کوک شده و اخیراً صدا به شیپور در انداخته اند که شورای هماهنگی برای انتخابات چنین و چنان خواهد کرد و شایعه ای هم از سازشی با آقای علی لاریجانی به گوش می رسد که البته هنوز در مقام حرف! است و تا معاینه فاصله دارد؛ اما غافل هم نباید شد که گفته اند"تا نباشد چیزکی...."
بعضی از بزرگان اصلاحطلب هم به ورود کاندیدای نظامی پرداخته اند و آن را نفی و نهی کرده اند و آخر قصه همه آن است که "خطر دارد"
بر این شیوه سیاست ورزی که نمک بر زخم مردم می پاشد و عرض خود می برند و زحمت اصلاحات می دارند باید بشدت حساس بود و اعتراض کرد.
اول آنکه چند بار باید این راه را رفت و اعتماد بر این و آن کرد و از یک سوراخ صد بار گزیده شد؟
دوم آنکه باید پرسید آنان که می توانند کاری کنند قطع و یقین با تیغ نظارت امکانی برای ورود ندارند و غیر از اینان بفرمائید چه در انبان دارید؟ عارف میدان دار باشد؟ که حضرتش از همان موقع که در اوج بود فهم نکرد زبان سوسن را! چه رسد کنون که نه سوسنی مانده و نه اشتیاقی و نه مردم اعتمادی دارند، حضرت خاتمی پشتوانه و گنجینه بزرگی است برای اصلاحطلبان اما کو خوان الهی و کدام نوایی و چه ذوقی مانده است، زمان هم زمان خاتمی نیست باید گذر کرد نه از خاتمی بل از این هزینه کردنهای خاتمی در هر دوره ای که کسی را دیگر گوشش بدهکار تکرار فاجعه نیست.
سوم آنکه کاندیدای نظامی را بر نمی تابید و تحیل های آنچنان می کنید، سوال است که مگر در این سالها که دولت نظامی نبود، نظامیان همه کاره نبودند؟ چه فرقی می کند؟ اتفاقاً اجازه بفرمائید رخت نظامی از تن برکنند و کت و شلوار بپوشند و اگر خواستند کراوات هم بزنند و خلعت ریاست جمهور بپوشند تا لااقل مردم تکلیف خودشان را بدانند، آنان هم مستقیماً پاسخگوی عملکرد خود باشند.
چهارم آنکه خانه از پای بست ویران است، تمنا داریم این همه در بند نقش ایوان نباشید! "جمهوریت" هتک شده، انتخابات حداقلی با آنچه در مجلس فعلی رخ داد فقط آبروریزی است و بس، ندا سر می دهید که ای گمراهان! و ای ساده دلان جمع آئید و از این خوان بخشش! سیر بخورید و در آن سفره؛ هیچ! است و هیچ! پر از تهی!، وعده فردا و فرداها می دهید و آن فردا با این اوضاع فرا نمی رسد که نمی رسد!
الصلا ساده‌دلان پیچ پیچ
تا خورید از خوان جودم سیر هیچ
سالها بر وعدهٔ فردا کسان
گرد آن در گشته فردا نارسان
شاید هنوز هم باید زمانی بگذرد تا مشخص گردد که زیر تن این ادمها گنجی نهفته است یا محل مکر و فریب همچون مار و اژدهاست .. و آنگاه که مشخص شود هیچ چیزی نیست، عمر خود و مردم را تباه کرده ایم و دیگر آگاهی از آن هم سودی ندارد.
دیر باید تا که سر آدمی
آشکارا گردد از بیش و کمی
زیر دیوار بدن گنجست یا
خانهٔ مارست و مور و اژدها
چونک پیدا گشت کو چیزی نبود
عمر طالب رفت آگاهی چه سود
@kafaeealirezaa


به نام خدا
زم؛ زمستان است! سلامت را نمی خواهند گفت پاسخ/علیرضا کفایی

روح الله زم اعدام شد و این اعدام کمتر کسی را قانع کرد؛ روند طی شده تا اعدام بلادرنگ!، مبهم است، قصد دفاعی و یا اعتراضی نیست نه به اعدام کنندگان و نه به اعدامی اما این اعدام اثر معکوس داشت و یا لااقل آنچه را در ذهن آنان که دراعدام تعجیل داشتند برآورده نساخت، واکنشها به این اعدام هم در داخل و هم در خارج بیش از آن بود که تصور می کردند، بر روند دیپلماسی هم تاثیر مخرب داشت، چهره ای دیگر از نظام نشان داد و همین کافی است که این اعدام را حساب شده ندانیم و البته زمانه دیگر زمانه اعدام نیست، احکام قضایی می بایست تحولی یابند.
اعدام زم؛ روی دیگر زمستان خشنی را نشان می دهد که در راه است، یک معنای "زم" همین "زمستان" است؛ زمستان بی رحم که آشنایی؛ آشنایی را نمی خواهد و نمی خواند، پدر روح الله زم سالها در این نظام و در مسئولیتی در تبیین و تبلیغ نظام جوانی طی کرد و فرزندش محصول همین نظام و اتفاقاً تربیت شده یک فرد معمم و روحانی وابسته به همین نظام بود، اکنون که اعدام میشود، هیچکس به دلداری او بر نمی آید از چپ و راست تنهایش گذاشته اند؛ نه تسلیتی نه مرهمی بر دل ریش آن خانواده، واقعاً زمستان است، سلامت را نمی خواهند گفت پاسخ!!
زم" یک معنای دیگر هم دارد یعنی "جلوی چیزی را گرفتن یا جمع کردن" شاید هشداری باشد که اقتباسی داشته باشیم تا بلکه پس از این چنین نشود؛ جلوی اعدام گرفته شود نیکوتر است.
"زم" همچنین نام رودخانه ای است که برخی شاعران از آن سروده اند و از غم گفته اند، شاید تلنگری باشد که غم بر غم و درد بر درد در میان این همه غم و درد برای ملت نسازیم

بخارا و خوارزم و آموی و زم
بسی یاد داریم با دردو غم (فردوسی)

سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت
سرها در گریبان است
کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را
نگه جز پیش پا را دید، نتواند
که ره تاریک و لغزان است
وگر دست محبت سوی کس یازی
به اکراه آورد دست از بغل بیرون
که سرما سخت سوزان است
نفس، کز گرمگاه سینه می آید برون، ابری شود تاریک
چو دیوار ایستد در پیش چشمانت
نفس کاین است، پس دیگر چه داری چشم؟
ز چشم دوستان دور یا نزدیک
مسیحای جوانمرد من! ای ترسای پیر پیرهن چرکین
هوا بس ناجوانمردانه سرد است ... آی ...
دمت گرم و سرت خوش باد
سلامم را تو پاسخ گوی، در بگشای
منم من، میهمان هر شبت، لولی وش مغموم
منم من، سنگ تیپا خورده ی رنجور
منم، دشنام پست آفرینش، نغمه ی ناجور
نه از رومم، نه از زنگم، همان بیرنگ بیرنگم
بیا بگشای در، بگشای، دلتنگم
حریفا! میزبانا! میهمان سال و ماهت پشت در چون موج می لرزد
تگرگی نیست، مرگی نیست
صدایی گر شنیدی، صحبت سرما و دندان است
من امشب آمدستم وام بگزارم
حسابت را کنار جام بگذارم
چه می گویی که بیگه شد، سحر شد، بامداد آمد!
فریبت می دهد، بر آسمان این سرخی بعد از سحرگه نیست
حریفا! گوش سرما برده است این، یادگار سیلی سرد زمستان است
و قندیل سپهر تنگ میدان، مرده یا زنده
به تابوت ستبر ظلمت نه توی مرگ اندوه، پنهان است
حریفا! رو چراغ باده را بفروز، شب با روز یکسان است
سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت
هوا دلگیر، درها بسته، سرها در گریبان، دستها پنهان
نفسها ابر، دلها خسته و غمگین
درختان اسکلتهای بلور آجین
زمین دلمرده، سقف آسمان کوتاه
غبار آلوده مهر و ماه
زمستان است.
@kafaeealirezaa


به نام خدا
خود را مرنجان ای پدر سر را مکوب اندر حجر/علیرضا کفایی
نقدی بر نگاشته آقای احسان حدیدی در انصاف نیوز تحت عنوان "برای پیشگویی موسوی دیر بود!"
عرض سلام و ارادت؛ نکاتی را در باره ی پیشگویی محصورین بیان فرمودید و البته از اینکه با تداوم حصر و محدودیت اعلام مخالفت نمودید جای تقدیر دارد، اما بعد؛ حتماً حضرتتان در آنچه نگاشته اید انتظار همراهی کسانی و گروههایی و نیز نقد افراد و گروههای دیگر را دارید و این قلم به اختصار و با احترام کلام حضرتعالی را دور از واقعیت و به نوعی مسخ حقیقت و آنچه که اتفاق افتاده میدانم.
نخستین اصل در هر داوری رعایت بی‌طرفی است. میرحسین موسوی
1- با اشاره به سخنرانی مهندس موسوی در اردیبهشت 88 در مشهد گفته اید" عجیب است که (آن موقع) و (البته با کنایه و طعنه زدن) متوجه نشده بود که قرار است تقلب و کودتایی شود" این نوع سخن گفتن ضمن اینکه تحقیقی و عقلایی نیست و استناد به حق نمی کند، از همان ابتدا نوک پیکان حمله به آقای موسوی را با نیش و طعن نشان می دهد و همین کافی است که کلیت استدلال را مخدوش نماید، سفسطه است که دائر مدار این کلام است، مگر قرار بود آقای موسوی پیشگویی! کند و یا قبل از انتخابات هاله نور! ببیند، گرچه کمیته "صیانت از آرا" هم تشکیل داده بودند ولی اصل نزد ایشان برائت بود و قرار بر قصاص قبل از .....! نبود، ضمن اینکه اثبات شی نفی ماعدا نمی کند؛ برای نمونه، علاقه مندی شما به رنگ سبز، به معنای عدم علاقه مندی شما به رنگ های دیگر نیست، تعریف و تمجید شما از یکی از فرزندان خود، به معنای نفرت شما از دیگر فرزند خود نمی باشد. لذا سوال شما از مشاوران آقای موسوی " براستی چگونه رهبری که بیست سال عملکردش به سخن صریح مهندس، جلوگیری از کودتا بوده، ناگهان بعد انتخابات روز ۲۲ خرداد ، مدافع کودتا می‌شود!" هیچ توجیه منطقی ندارد.
2- با اشاره به نقد آیت الله منتظری در آبان 76 ".... قدرت انتصابی بیشتر از این خواهد شد و.... " فرموده اید "محصورین کجا بودند؟!" البته محافظه کاری کرده اید و موضع خود را از آن کلامی که شاهد می آورید جدا می کنید که می گوئید "در مقام ارزش گذاری نیستم بلکه در مقام توصیف هستم" اتفاقا هم جای ارزش گذاری است و هم توصیف ولی طفره می روید و از حق گفتن امساک دارید که این هم خطای استدلال است، سکوت مهندس موسوی و موضع شیخ کروبی را در ظرف زمانی آن دوران بسنجید و با کنایه زدن ضعف استدلال خود را نپوشانید... روش ماکیاولی هم خطاست.
در مابقی استنادهای ناقص و غیر منطقی هم به همینگونه طی طریق می کنید و سخنان شیخ و میر را "تکرار همان حرفهای ناصحان اول انقلاب" دانسته اید؛ کافی بود کمی به خود زحمت می دادید و ماجرای 99 نفر را مرور می کردید و یا دفاع شهید بهشتی و حضرت امام را از مهندس موسوی و نیز جایگاه آقای کروبی را در انقلاب مرور می کردید و هم کافی است بیانیه ها و هشدارهای مهندس موسوی را یکبار دیگر مطالعه بفرمائید، البته باز هم با الفاظ کنایه آمیز و حسادت گونه ای مانند" نخست وزیر بازنشسته و اخلاق مزورانه و .... " بکار برده اید و اوج همان محافظه کاری که انگار امید تقدیری می برد؛ در آن هویداست.
جناب حدیدی؛ خواننده مطلب شما به سستی و مسخ واقعیت بخوبی پی میبرد و معلوم نیست چه را می خواهید اثبات کنید، چنانکه در مطلبی که پیشتر تحت عنوان "دو نخست وزیر در یک قاب! نگاهی به مصدق و موسوی" نوشته بودید نیز آسمان را به ریسمان بافتید و " تاریخ تکرار می شود" را با تقریر " اشتباهات آدمی تکرار میشود" به هم بافتید و در مورد دکتر مصدق و مهندس موسوی نوشتید" ...دستاورد هر دو، مقوم و موثر برای جریان مخالف شد" و تناقض آشکاری در آنچه می گوئید و از "سید حسن تقی زاده" نقل می کنید که "به قول سید حسن تقی زاده‌ی پا به سن گذاشته، که در شرح تاریخ پرآشوب و متلاطم مشروطیت و مذمت تندروی‌ها و تک روی‌های آن روزگار و افسوس فرصت از دست رفته برای اعتلای کشور گفته بود که ای کاش با محمدعلی شاه بیشتر می‌ساختیم"
"... همین یک کلام را تسری بدهید به انقلاب و زمان شاه.... امروز هم می توان گفت "ای کاش با شاه بیشتر می ساختیم" کما اینکه بسیاری می گویند و آیا این نقص در استدلال شما نیست که آنچه خود می گوئید خود نقض می کنید که میشود با همین استدلال گفت .... مصلحانی چون میرحسین و کروبی برای آنکه "آشوب و تلاطم" بیشتر نشود و بخاطر "مذمت تندروی و تک روی" و برای "افسوس نخوردن از فرصت از دست رفته" در آن روزگار لازم بود گاهی سکوت کنند.
در آنچه آن روز نوشتید و امروز نوشتید به واقعیتهای تاریخی نظری نداشتید و تحلیل غلط بدون در نظر گرفتن زمان و با کینه و نفرت و در عین حال خود را دوست نشان دادن دیر زمانی است که ترفندی نخ نما شده است.
خود را مرنجان ای پدر سر را مکوب اندر حجر
با نقش گرمابه مکن این جمله چالیش و غزا
@kafaeealirezaa


"پدر"
✍یلدا قنبری ..گچساران(آرو)
فکر کردن به روزمرگی هایش،تمام خیابان های مغزم را به ترافیک دچار کرده بود و عشق،پشت چراغ قرمز بوق میزد.نگاهش میکنم.سرم را به دیوار تکیه میدهم و دل دیوار ترک بر میدارد از سنگینیه افکارم.

دوست دارم از ساعت مچی روی دستش بپرسم که او چند روز را برای خودش زندگی کرده؟
یا مثلا از کفشهایش،که چند قدم را برای دل خودش برداشته؟
بعضی وقتها که به سرم میزند و پیراهنش را اتو میکنم،میگویم ای کاش بشود روزی که پیری،دامن پر چینش را روی دستهای مهربانش انداخت،با یک
نوازش،یا یک بوسه ی گرم،همه شان را اتو کرد.

نمی دانم..شاید باید همینطور چروک و دست نخورده بماند تا در سی و چند سالگی ام که دستهایش را گرفتم،در جاده ی چین و چروک هایش،این لبخند های ۴۰ ساله اش را به یاد اورم.

بچه که بودم،ساعت ۸ که میشد،من و دست گیره ی در باهم جیغ میکشیدیم.
میپریدم بغلش و توی دستهایش دنبال بستنی و الوچه میگشتم.
الان ها اما،دلم میخواهد ۲۰ دقیقه مانده به ۸،چایی دم کنم،خودم در را برایش باز کنم و وقتی میرسد با هیاهوی درونم بغل بگیرمش و نه آن جیغ های بنفش کودکی ام.
بغل بگیرمش که عطر خستگی اش ریه هایم را بسوزاند و دودم بوی عود بگیرد.

کنارش بنشینم.به سیاه و سفید موهایش زل بزنم که ۱۸ سال زندگی ام را مثل یک فیلم سیاه و سفید در خودش جا داده.سریال ۱۸ قسمتی ای که به اندازه ی ۸۱ سال برای خوب ساختنش،پا به پایم دویید.

کنارش بنشینم.بگویم بابا!میدانستی مردهاهم حق دارمد که گریه کنند؟میدانستی همیشه کوه بودن ادم ها را پیر میکند؟بیا امتحان کن گاهی برگ بودن را.
خودت را بسپار دست نسیم احساست تا هر کجا که دلش میخواهد تو را ببرد.تا باغ انار بابا بزرگ که دلت برای خاکستر هایش گر میگیرد.تا قنات هایی که وقتی خشک بودنشان را میبینی چشمهایت هوای چشمه شدن به سرشان میزند.
بیا گهگاهی امتحان کن کوه نبودن را.

دلم میخواهد وجود همین مرد ۴۲ ساله را قاب بگیرم و بزنم به دیوار زندگی ام که هوای لرزیدن و فروریختن به سرش نزند.
که بنای زندگی ام بیمه ی نگاهش باشد.
بعضی وقتها زل میزنم به مبلی که همیشه به ان تکیه میدهد.یا ان خودکار که جوهرش را قربانیِ شعرهای بابا میکند.یا مثلا ان دفتر که در سطر به سطرش صدای بابا پیچیده که آرو را فریاد میزند .

دیوانه ام میدانم... عشق است دیگر...قلم مویش لیلی ها را مجنون می کِشد.اخر میدانی؟ مینشینم یک گوشه و به این فکر میکنم که اگر یک روز آغوش این مبل خالی بماند چه؟اگر یک روز شعرهای بابا در گلوی خودکار گیر کنند و خفه شود و دیگر برای برگه های روی میز حرف نزند...اگر دفتری که بوی باغهای آرو را میدهد لال شود... آنوقت...!
افکار سردم مرداد میشوند و روی گونه هایم راه میروند.
خدایا!حق می دهم که بخواهی فرشته هایت سرجایشان باشند و بهشت اسمانت را برایشان فرش کرده ای،اما...بابا باید همینجا باشد.اینجا،بین جهنم زندگی،بودنش واجب است برای نفس کشیدن.بودنش بهشت است.
به یک ثانیه.فقط یک ثانیه نبودنش که فکر میکنم،جهنم خجالت میکشد که در چشمهای زندگی ام نیمچه نگاهی بیندازد.
خدایا!با بودنش اسفند من همیشه مِهر دارد و مثل فروردین سبز است....سرو زمستانی ام را برایم نگاه دار تا دلم همیشه بهار باشد.
آهای در!آهای دیوار!
تا هستند،درچشمهایشان نگاه کنید،برایشان چای بریزید تا خستگی شان را فوت کنند.حرفهای پدر دختری تان را بگذارید برای همین روزهایی که نفس هایشان در گوش زندگی می پیچد.بگویید که چقدر دوستشان دارید و در دلتان، چقدر پادشاه بودن به قامتشان می اید.
دست عقربه های ساعت را ببندید تا این لحظه هایی که ساده از کنارشان رد میشوید را ندزدد.
خدا بالهای فرشته هایش را چیده و فرستادشان رو زمین که بابا باشند...اگر...اگر یک روز خدا بالهایشان را برگرداند...انوقت اوج میگیرند و وقتی دستتان نرسد که بودنشان را لمس کنید...دلتان میخواهد ساعتهارا دستکاری کنید.
هی هلشان دهید که برگردند به فلان روز که ساعت ۲۰ دقیقه مانده به ۸ بود.پ؛که برایشان چای بریزید یا به اغوششان بکشید و عطر خستگیشان ریه هایتان را بسوزاند.
به من نگاه کن یک چیز برایت بگویم!
یک سنگ سرد،نه بوی گل را حس میکند،نه لمس دست و آغوش برایش ممکن است و نه دوستت دارم می شنود و نه حتی سر زدن های هفته ای یک بارت را میبیند که دلش از شادی سرجایش بند نشود...
بیایید تا کوه های زندگی مان سنگ نشده اند،باشیم ،برای تمام بودن های بی ادعایشان.

تقدیم تو باد؛به پاس جبران گوشه ای از محبت هایت💙🌹
@kafaeealirezaa


به نام خدا
گردنه الله اکبر انتخابات مجلس/علیرضا کفایی
راه باستانی گردنه الله اکبر با قدمتی بیش از دوهزار سال در مسیر جاده قدیم باشت به گچساران قرار دارد و بنابر نظر مورخان راه شاهی هخامنشیان بوده که در دوران حکومت پادشاهان هخامنشی یک سامانه ارتباطی یکپارچه و رونق بسیار داشت؛ راه شاهی راهی سنگفرش بود که فارس و خوزستان را به هم مرتبط میکرد و گردنه الله اکبر در حدفاصل گچساران و باشت در این مسیر قرار دارد و یکی از مناطق گردشگری محسوب و مورد بازدید گردشگران خارجی و داخلی است.
راه شاهی و گردنه معروف به الله اکبر ضمن اینکه یک را باستانی است و از نظر تاریخی حکایتها دارد؛ حکایت دیگری هم از رنج مردم در دل خود نهفته هم از نظر ساخت و هم از نظر برقرار کردن ارتباط و هم به تمدن منطقه ای اشاره دارد؛ چه انسانها که در نظامهای شاهی و ارباب رعیتی در زجر و سختی قرار گرفتند و در چنبره مثلث زر و زور و تزویر گرفتار آمده و از گرده آنها کار سخت و طاقت فرسا کشیده اند تا اربابان راحتتر زندگی کنند، مردم را سیاست می کردند و گرچه این ساخت ها و راهها نشانی از مدنیت بهمراه دارد اما نشان ظلم و ستم بر آدمیان نیز در پدید آوردن آنها مشاهده میشود و این همه جور برای افتخار ارباب و شاه و رفاه خاندان اربابان بود.
گردنه الله اکبر شاید بخاطر سختی راهی که داشت به اله اکبر معروف شده باشد و این سختی بر مردم از پیش از اسلام از حکومت هخامنشیان گرفته تا ساسانیان و تا بعد از اسلام از امویان و عباسیان گرفته تا پهلوی و در جمهوری اسلامی خودنمایی کرده و هم تمدن و هم جور و ستم را بر پیشانی دارد.
امروز و در این مقطع گردنه الله اکبر دیگر آن کاربرد را ندارد اما هنوز هم تماشگر ستمهای فراوان بر این مردم است که هر کس از راه میرسد داعیه خدمت به مردم را دارد و فریبی دیگر را آغاز کرده اند که گچساران و باشت را می خواهیم به اوج شکوفایی برسانیم؛ چنین کنیم و چنان و آنچنان شعار می دهند و عده ای هم بلندگویشان شده اند و با در پیش گرفتن راه خانه ملت! در اندیشه همان راه شاهی! هستند تا همان نظامهای ارباب و رعیتی را احیاء کنند.
امید بستن به این فرد و آن فرد و این تجمع و آن گروه چه هخامنشی باشد چه ساسانی؛ چه اموی باشد چه عباسی، چه مغول باشد چه صفوی؛ چه قاجار باشد چه پهلوی، چه از اسلام حسینی بگوید و هر چه و هر کس هستند از اساس خطاست و همان ظلمی است که می رود و فریبی بیش نیست.
هر کدام که راه مجلس را طی می کنند و احساس تکلیف! می کنند مقصد و منظورشان همان راه شاهی! است که دیگران را جز برای بردگی و بارکشی و سنگفرش کردن راه نمی خواهند و این زنگ خطری باشد برای مردم که کسی گرهی از کار فروبسته اشان نمی گشاید؛ جز به خود و خاندان خود نمی اندیشند.
اینان یعنی نامزدهایی که احساس تکلیف کرده اند بدانند که مردم در این روزگار هیچ جنبه ای از سیاست دیگر برایشان مهم نیست، خشمگین اند از همه کس و همه چیز، طاقت فریبی دیگر را ندارند، از بس دروغ شنیده اند؛ نفرت از همه دارند؛ خشم و نفرت که بیاید آدمی سرنوشت خودش را و جامعه اش را به تباهی می کشاند، محض رضای خدا به مردم برای راه شاهی! و راه مجلس! خیانت نکنید که از همه چیز آزرده اند و فقر و خسران زیاد دیده اند، از نوازش چون آزار ترسانند؛ از آن راه که به شاهنشاهی! شما می انجامد بیزارند؛ کورسوی امیدی اگر هست آن را زایل نکنید بگذارید از این روزن کمینه نوری بتابد.
بدانید که گردنه الله اکبر و مردمانی که ظلمهای رفته بر خود را بیاد می آورند به تماشا نشسته اند، گذر از این گردنه هم سخت است و هم حکایت راه شاهی مجلسی اتان! و مکری که در این پرده است! روزگاری نه چندان دور از زبان این مردم واگویه خواهد شد.
@kafaeealirezaa


به نام خدا
نهاد نا آرام جنبش دانشجویی/علیرضا کفایی
شکل دهی تحولات اجتماعی و مهار قدرت و حضور پیوسته و قدرتمند در عرصه های اجتماعی و صف بندی های سیاسی، بخشی از مشخصه های جنبش دانشجویی است و به همین دلیل این جنبش قدرتمند علیرغم آنکه کمتر چشم به قدرت دوخته و بیشتر در مسیر رهایی جامعه از دست مستبدان و نیل به آزادی و آزادگی و نجات انسانها گام برداشته است، مورد طمع احزاب و سیاستمداران و نیز حکومتها قرار می گیرد.
جنبش دانشجویی فراز و نشیبهای بسیاری را تجربه کرده است و پیش از انقلاب در دهه ۲۰و با تشکیل حزب توده و آزادی های نسبی که با برکناری رضا شاه پدید آمد جنبش دانشجویی هم به تدریج شکل گرفت هر چند نمی توان تاریخ دقیق و ثبت شده ای برای جنبش لحاظ کرد. اندیشه غالب جنبش دانشجویی در آن زمان ماهیتی چپ گرایانه داشت اما نوع فعالیت و مبارزات دانشجویی همگام با سایر روشنفکران و تحولات سیاسی اجتماعی صرفاً متکی بر اندیشه چپ نبود بلکه بیشتر تلاشی بود برای شکل دهی تحولات و هدایت جامعه و خلاصی از استبداد و خودکامگی.
کودتای ۲۸ مرداد و سقوط دولت دکتر مصدق نه تنها نتوانست جنبش را سرکوب نماید بلکه موجب شد جنبش دانشجویی جدی تر و منسجم تر به مبارزه با استبداد بیندیشد و در ۱۶ آذر ۳۲ در پی سفر نیکسون به ایران و در بحبوحه اعتراضات دانشجویان، شلیک به سه آذر اهورایی، نقطه عطفی در حرکت دانشجویی و ثبت جنبش در تاریخ بود.
در پیش از انقلاب و خصوصاً در سالهای نزدیک به انقلاب نمی توان تاثیر دکتر علی شریعتی را بر جنبش دانشجویی نادیده انگاشت، شریعتی روح سرکشی بود که آرام و قرار نداشت و بسیاری از تحرکات و مناسبات سیاسی آن روزگار خصوصاً میان دانشجویان متاثر از اندیشه وی بود.
پس از انقلاب و در دهه ۶۰ جنبش دانشجویی همچنان پویا و در حال شدن و باز هم متاثر از شریعتی بود اما در دهه ۷۰ فضای سیاسی بسته و امنیتی شد و دشواریهایی برای جنبش دانشجویی پدید آمد تا دوم خرداد ۷۶ و روی کار آمدن سید محمد خاتمی و دولت اصلاحات تا اندازه ای فضا بازتر شد و در تیر ۷۸ مجدداً فضا بسته تر و امنیتی شد ولی حاکمیت هیچگاه نتوانست جنبش دانشجویی را در محاق قرار دهد و یا کنترل کند، هر چند اواخر دولت اصلاحات گلایه دانشجویان از آقای خاتمی و اصلاح طلبان بروز کرد بطوری که در آخرین سخنرانی خاتمی در دانشگاه مسائلی را پیش آوردند و در همانجا بود که آقای خاتمی گفتند «ان‌شاءالله بعد از من کسانی خواهند آمد که خوب عمل خواهند کرد و شما نیز نتیجه اعمالشان را خواهید دید!» و البته در سال ۸۴ جنبش دانشجویی بعینه هشداری را که خاتمی داده بود تجربه کردند و با آمدن احمدی نژاد آن شد که همه می دانند و جنبش دانشجویی در نشیبی و حتی در برخی جاها تا مسخ شدن هم پیش رفت.
یکی از ماموریتهای احمدی نژاد این بود که با کمک بسیج دانشجویی و پر و بال دادن به قلابی ها، جنبش دانشجویی را تغییر ماهیت دهد ولی هیچگاه این اتفاق نیفتاد و هم احمدی نژاد و طایفه هیچ و پوچ؛ منقرض شدند و هم حاکمیت به این نتیجه رسید که امکان مانع شدن از جریانات اجتماعی و جنبشی با ماهیت دانشجویی وجود ندارد.
آقای روحانی وعده ها داد که فضای امنیتی برداشته شود و فضای امن ایجاد گردد اما چنین اتفاقی نیفتاده و انتظار نمی رود که این وعده هم عملی شود اما جنبش دانشجویی همچنان راه خود را خواهد رفت.
جنبش دانشجویی می تواند و باید در معادلات سیاسی وارد شود و تاثیر گذاری فراوانی نیز دارد و تعیین کننده است ولی باید سعی نماید در ورود به مناسبات سیاسی و اجتماعی رنگ حاکمیت نگیرد و خود را با برچسبهایی که به هر شکل به نوعی آنها را به قدرت و حاکمیت منتسب می کند اجتناب نماید.
در ابتدای انقلاب با تسخیر سفارت آمریکا، جدای از اینکه عمل درستی بود یا خیر، دانشجویان خود را پیرو خط امام نامیدند و زیر پرچم حاکمیت قرار گرفتند، این نسبت و برچسب بر جبین جنبش دانشجویی ثبت شده است و رنگ حاکمیتی به این جنبش می دهد، دانشجویان می بایست مستقل عمل کنند و اگر هم حمایتی از حزب و سازمانی و یا ائتلافی می کنند خود را به آن منتسب ننمایند زیرا ماهیت جنبش را دگرگون و تاثیر گذاری آن را به حداقل می رساند، جنبش دانشجویی بنا بر ماهیت خود نهادی نا آرام و منبعث از اندیشه رهایی جامعه دارد و باید نظر و عملی فراتر از حکومت و دولت را به نمایش گذارد که در غیر اینصورت دچار رخوت و روزمره گی می شود.
جنبش دانشجویی تا زمانی که در متن جامعه باشد و همراه مردم و با دردها و آلام آنها به فعالیت خود ادامه دهد می تواند نقش تعیین کننده داشته باشد و هر گاه در دام قدرت قرار گیرد و با حکومت سازگار شود و بجای اعتراض و انتقاد، حمایت از دولتها و حاکمیت را پیشه کند خود در بسته تر شدن فضا و امنیتی کردن آن دخیل خواهد بود و به تدریج مسخ خواهد شد.
@kafaeealirezaa


به نام خدا
نامه ای به ابلیس/علیرضا کفایی
اعوذ باالله من المریدان الشیطان الرجیم
ابلیس جان! سلام امیدوارم حالت خوب باشد و در کار فریب یارانت موفق باشی، اگر از احوالات ما جویا باشی، دروغ چرا؟ پر از ملال هستیم، به نانی می سازیم و در این غوغا سفره ای هم نداریم که حالا بخواهد در آن ماهی و میگو ( استغفرالله ) چه میگویم، نان و ماستی هم باشد، همه چیز را ماستمالی کردند، ما فقرا هم نانی را ماستمالی میکنیم تا اندکی رمق برایمان بماند !
ابلیس رجیم، شنیدم در کلاسهایت، کسانی تربیت کرده ای که به مقام و مقاماتی رسیده اند، البته دیده ام نه فقط شنیده ام، تو چه استاد چیره دستی بودی و ما نمیدانستیم! خودت بر آدم سجده نکردی ولی لااقل آفریدگارش را قبول داشتی، این تربیت شدگان مکتب آتشینت، به مقامی رسیده اند آدم که سهل است، بر خداوند هم سجده نمیکنند! از خودت هم جلوتر افتاده اند! آنچنان درجانشان شرار آتش انداختی و دیو خونخواره در مغزشان نشاندی و به سلاح غرور و کبر مجهزشان کردی که به درجه والای شرارت رسیده اند! تو که روزی مراد و مولایشان بودی اکنون قبولت ندارند و خودت را هم در بندگی میخواهند! آخر این چه کاری بود، بی مذهب تو قسم یاد کردی که بنی آدم را بفریبی و تا قیام قیامت هم مهلت خواستی ، خداوندگار ما هم از روی کرامت، درخواستت را اجابت فرمود، حالا خودت هم از دست این تربیت شدگانت که در مدرسه شیطانی ات تعلیم دیده بودند به فغان آمده ای ؟ لامذهب چه تربیت کرده ای که هر صبح وشام بانگ انا ربکم الاعلی سر میدهند و خدایت را هم بنده نیستند؟
بی انصاف تو در فکر فریب آدمیان بودی، شاگردانت، خودت را هم می فریبند، و در اوهام خود خداوند را هم !
ای ابلیس، چه بگویم؟ بهتر است بساطت را جمع کنی و بروی. مریدانت آنچنان درسهایت را از بر کرده اند و خود مبتکر شده اند و بر آن حاشیه نوشته اند که هر روز اختراعی میکنند و به کشفیاتی میرسند که تو در خواب هم نمی بینی .
تو اگر از آتش خلق شدی اینان خود آتشند، تو پنهانی دروغ میگویی و فریب میدهی، اینان آشکارا! تو از بنی آدم، آنانی را که پیرویت کنند مدیریت میکنی، دانش آموزانت در فکر مدیریت جهانی هستند! تو هر کس را که به وعده هایت دلخوش کتد و پیرویت کند به غل و زنجیر میکنی، اینان هر کس را که به وعده های پوچشان اعتراض کند و پیروشان نباشد در بند و زنجیر میکنند! شاگردانت را میگویم. ببین تفاوت از کجاست تا به کجا! دانش آموزانت، دیگر از تو حساب نمیبرند، مقامی دارند که تو هم به گرد پایشان نمیرسی !
بلی قبول دارم در ابتدا تو بر آنها ولایت داشتی ولی حالا که به مقامی رسیده اند حق استاد و شاگردی را فراموش کرده اند و تو را هم تحت ولایت خود میخواهند! از تو بی نیاز شده اند! تازه تو با آنهمه شیطانی ات باید بروی و در مکتب این مریدان دیروزت تلمذ کنی !
ابلیس ملعون! سرت را درد نیاورم، فکر کردی خداوند ما اینقدر ساده است که به تو مهلت برای فریب اشرف مخلوقاتش بدهد؟! نه! اکنون به فراست دریافتی مکر الهی بالاتر از این حرفهاست، خودت در مکری گرفتار آمدی ( طلبه هایت را میگویم ) که دیگر راه رهایی نداری؛ ندانستی آدمیانی را که خداوند اشرف مخلوقات میخواند، از پیامبران و ائمه سلام الله اجمعین که بگذریم، آنانی اند که خداوند خودش به راه راست الهیش رهبری و هدایت میکند، حتی اگر محصورشان و محبوسشان کنند، دست تو و مریدانت به آنها نمیرسد! نمی بینی خیل مشتاقان و رهروان این انسانهای شریف را! نه کسی را در زعامت و ولایت خود میخواهند و نه دروغی و فریبی و کبر و غروری دارند؛ فقط و فقط به راه درست انسانیت و صراط المستقیم فرا میخوانند وبس .
در پایان ای ابلیس! یکبار دیگر، نه از تو که دیگر کاره ای نیستی، از دست مریدان دیروزت و شیطان مجسم امروز، به خداوند تبارک و تعالی پناه می برم! تو را به خدا می سپارم و طلبه هایت را به خودت !
والسلام ، شد نامه تمام
@kafaeealirezaa


به نام خدا
این گوی و این میدان/علیرضا کفایی
اندر شطح و طامات گونه ای خاص از تندروها که عادت به کلام فراخ گفتن بی التفات و مبالات دارند که انگار حال سکر بر آنان غلبه یافته و ادعاهای بزرگ و سخت عجیب دارند سخن از حکمت و مصلحت راندن و به عزت خواندن و منطق خواستن بیهوده است و از آن بیهوده تر به اصلاح خواندن است.
می بینند ایران از نظر سیاسی در داخل و خارج وضعیتی ملال آور دارد و در معیشت و اقتصاد به اوضاعی رقت بار دچار است و در بن بستی بی فروغ غوطه میخورد و همچنان با رفتار تباه خود دعوی تقابل و ادامه این راه تباهی را دارند و به کشمکش و نزاع؛ قمپز در می کنند که آدمی در حیرت می ماند.
صد البته که ایران امروز در منطقه از نظر نظامی قدرتی بزرگ است و آمریکا و اسرائیل هم در یافته اند که می بایست به شکلی با این قدرت تعامل کنند اما همه ماجرا این نیست که تا همیشه بتوان امتیاز گرفت آن هم امتیازهای خرد و کوچک و قطره چکانی! بزرگترین امتیاز و خردمندانه ترین کاری که می شد کرد همان برجام بود و در نوع خودش بی نظیر و متوجه منافع ملی و نظر به آینده و تامین و تضمین فردای بهتری بود که نقشه ها ریختند هم از داخل و هم از خارج تا آن را نافرجام و ملت را در عسر و حرج گذارند.... لذا در برابر لاف زنی این گونه رو به انقراض! که حتماً در دنیای امروز بالاخره از میدان به در خواهند شد! باید حاکمیت چاره ای بیندیشد و آنچه را که خود بزرگ کرده اجازه ندهد از کنترل خارج شود.
با هیچکس سر سازگاری ندارند، مردم را حقیر و فقیر می خواهند الا خودشان در ردیف اول صف دست دادن به آمریکا؛ همان شیطان بزرگ! باشند، آنگاه است که شیطان بزرگ! به زعم اینان به راه آمده است؛ حقیقتاً اینان خود شیطان هستند، فتنه می کنند و از نان آغشته به خون دل مردم سرمست می شوند و دیگران را فتنه گر می دانند، نفوذیها هم از میان همین گونه بیرون می آیند؛ دنیای عجیبی است شیطان و فتنه گر و نفوذی آنچنان رخنه کرده و خود را به زور! دوست می نمایاند و دوستان انقلاب را فتنه گری و نفوذی معرفی می کند، از این بدتر دیگر نمی شود و حالا که فرصتی پیش آمد کرده تا بتوان باز از نو فرجی کرد باز از نو به میدان فتنه گری در آمده اند و رجز می خوانند.
بسم الله، این گوی و این میدان، الساعه به حیفا حمله کنید، انتقام سخت بگیرید و خیال همه را راحت کنید، حضرات اصلاحطلب فوکلی! ترسو و بزدل! که در فکر عزت و اقتدار نیستید! و می خواهید ایران را بفروشید! چند صباحی زبان در کام گیرید و سکوت اختیار کنید تا ایران را نجات دهند! مگر ایران گل و بلبل شود شما نارحت می شوید؟ پس اجازه دهید هر چه می خواهند بکنند؛ می دانیم که این دل و جرأت و جربزه را ندارند و فقط قمپز است اما بگذارید دستشان رو شود، اگر بر فرض محال هم به مقصود رسیدند ما که بخیل نیستیم در جشن و پایکوبی اشان شرکت می کنیم و قدردانی هم می کنیم؛ اما.... بر پدر بعد از اما لعنت..... جز گلوله و آتش به خانمان و هرج و مرج و فلاکت ببار نخواهند آورد، بزرگترین و موجه ترین مذاکره کننده اشان جلیلی بود که در مذاکرات از فلسفه اسلامی می گفت و آن طرف هم می خندید و بزرگتر از او احمدی نژاد بود که .... گوساله و بزغاله می خواند، پس کوتاه بیائید حضرات اصلاحطلب.!
تندروهای عزیز بیسواد! این گوی و این میدان، مرد نیستید اگر اسرائیل و آمریکا را و هم عربستان و امارات را با خاک یکسان نکنید، یا زنگی زنگ، یا رومی روم! شعار ندهید، بلوف نزنید، لاف ندهید.... عمل کنید.
@kafaeealirezaa


به نام خدا
هر دو گون زنبور خوردند از محل/لیک شد زان نیش و زین دیگر عسل/علیرضا کفایی
طرحی از سوی راه یافتگان مجلس حداقلی بدون مطالعه و بدون در نظر گرفتن مصالح و منافع ملی ارائه گردید و فی الفور تصویب شد؛ شبهه انگیز و فریبکارانه است آن هم در زمانی که تروریسم بین المللی با ترور یکی از دانشمندان هسته ای به هر شکل ممکن در نظر دارد تا پس از رفتن ترامپ برجام را ناکار کند و تحریمها و فشار حداکثری پابرجا بماند.
طرحی که در قالب فریبنده "اقدام راهبردی برای لغو تحریمها" به تصویب شورای نگبان هم رسید و بلافاصله رئیس راه یافتگان به دولت ابلاغ کرد؛ شیوه بکار گرفته شده طابق النعل با شیوه های دروغ پردازنه و ریاکارانه احمدی نژاد منطبق است.
بدون اینکه از دولت مستعجل بخواهیم دفاعی کنیم که جایی هم برای دفاع باقی نگذاشته اند اما در این فقره حق با دولت است که جانب مردم را گرفته و به آینده و بهتر شدن اوضاع نظر دارد اما مجلسی که می بایست بیشتر در فکر مردم و جامعه باشند و خود را مثلاً! نمایندگان مردم می دانند به گونه ای عمل می کنند که با منافع مردم و کاستن از آلام آنها و پدید آوردن آرامش نسبی در جامعه بسیار فاصله دارد.
نوعی از تمامیت خواهی و تندروی و سوءاستفاده از کرسی مجلس را در این سری از راه یافتگان مشاهده می کنیم که به واقعیتهای جامعه و نظام بین الملل نه تنها آگاه نیستند بلکه با نادانی و یا شارژ از سوی دیگران عامدانه تهلکه ای برای مردم پدید می آورند و سقوط را کلید زده اند که یادآور گروههای سودجو و قدرت طلبی هستند که خود را به هرم قدرت نزدیک کرده و یا نزدیکشان کرده اند تا انحراف از اصول اخلاقی و انقلابی و اصلاحات را بنابر خیالات احمدی نژادی ادامه دهند.
اصلاحطلبان و برخی از اصولگرایان منصف از همان ابتدای انتخابات آمریکا و با قطعی شدن شکست ترامپ بارها تاکید داشته اند که از فرصت بدست آمده نهایت استفاده شود اما ظاهراً حضرات بیسواد! تندروی تمامیت خواه بر این تصور باطل هستند که اگر قرار است فرجی شود به نام این دولت و اصلاحطلبان نباشد بلکه با نام و امضای آنها میسر گردد و نیز در این خیال اند که با آن امضای خودشان در انتخابات آتی مانور دهند، اما زهی خیال باطل که تصور می کنند آمریکا و سی آی ای تا این اندازه از درک مسای عاجز هستند که چنین با اسرائیل و تندروهای آمریکا همداستان شده اند، اگر اسرائیل فخری زاده را ترور کرد اینان همه ملت را به مسلخ می برند.
چگونه است که مجلسیان راه یافته و تندروهای داخلی و اصلاحطلبان و همه آنها که برای مردم و کشور دل می سوزانند همه و همه در همین ایران عزیز شعار می دهند و دم از مردم و انقلاب و حق و راستی و خدا و پیغمبر می زنند اما آن گروه در زمین اسرائیل خوش رقصی می کند و این گروه به عواقب خطرناک هشدار می دهد و اصلاح را خواستار است.....
هر دو گون زنبور خوردند از محل
لیک شد زان نیش و زین دیگر عسل
هر دو گون آهو گیا خوردند و آب
زین یکی سرگین شد و زان مشک ناب
هر دو نی خوردند از یک آب‌خور
این یکی خالی و آن پر از شکر
صد هزاران این چنین اشباه بین
فرقشان هفتاد ساله راه بین
این خورد گردد پلیدی زو جدا
آن خورد گردد همه نور خدا
این خورد زاید همه بخل و حسد
وآن خورد زاید همه نور احد
این زمین پاک و آن شوره‌ست و بد
این فرشتهٔ پاک و آن دیوست و دد
هر یکی سوی مقام خود رود
هر یکی بر وفق نام خود رود
کار مردان روشنی و گرمیست
کار دونان حیله و بی‌شرمیست
@kafaeealirezaa


به نام خدا
کمپینی زده اند که بخاطر گرانی از روز شنبه مرغ "نخریم و نخوریم".

"نقل است به ابراهیم ادهم گفتند :گوشت گران است .گفت :ما ارزان کنیم .گفتند : چگونه ؟گفت :نخریم ونخوریم . تذکره عطار"

اما آیا مشکل فقط "مرغ" است، تخمش را چه کنیم، ملت را به آن هم نمی گیرند!

چه گران نشده؟ اصول اربعه ایرانی! "گوجه و بادمجان و پیاز و سیب زمینی" هم نخریم و نخوریم؟ نخود و عدس و ... را چه کنیم؟......

درد جای دیگری است و مشکل را همه میدانیم، ما تحریم هستیم و بس، تا اینگونه است؛ آنگونه میشودددد! ؛ حضرات از ما بهتران فکری عاجل بفرمایند ملت را از این بلا نجات دهند وگرنه هر از گاهی باید کمپینی زده شوه که "نه خریم! و نه خوریم!"

ظاهراً! اگر ما هم " نه خریم!! و نه خوریم!!" تفاوتی نکند لیل و النهار! یه چند وقتی سرگرمیم و بعد تثبیت قیمت! میشود و میشود همان چیزی که الآن است که به "مرگ می گیرندمان تا به تب" راضی شویم.
علیرضا کفایی
@kafaeealirezaa


به نام خدا
جامعه مدنی و گناه ناکرده روشنقکران دینی/علیرضا کفایی
به نظر میرسد جناحهای سیاسی (بطور اعم) چندی است که انتخابات را کلید زده اند و به تدریج و زیرکانه اذهان را درگیر این امر می کنند تا شرایط را مهیا کرده و به نتیجه خاص! برسند، منظور از نتیجه خاص لزوماً برکشیدن نامزد حزبی و مشی خط سیاسی نیست بلکه اولویت را برحضور به هر قیمتی گذاشته اند! و این می تواند خطرناکترین ریسک برای اصلاحطلبان باشد، چنانچه پذیرفته باشند که بر این محور کنش سیاسی داشته باشند و بر خطاهای عمدی و سهوی رقیب چشم بپوشانند و از داغ دل و درد مردم و مشکلات روزافزون با توجیه و شاید انتظار اغماض از سوی مردم گذر نمایند و از امور اساسی تر که شاکله اصلاحطلبی است عبور نمایند اصلاحات را هم باید فراموش کنند؛ بعد از آن نخواهند توانست با پرستیژ دیگری و یا روتوش نظریات چندین ساله و یا تمسک به مشروطیت و دوم خرداد و 88 و با مایه گذاشتن از اعتراض مردمی خود را احیاء نمایند.
اصلاحطلبی در این تعریف نمی شود که صرفاً معطوف به قدرت و بدست آوردن کرسی باشد و دیگر تز چانه زنی پاسخ نمی دهد بلکه به التماس تعبیر میشود و لاجرم جدایی بدنه را در پی خواهد داشت، برآیند آنچه تا کنون گذشته و می گذرد استحاله اصلاحات است و ظاهراً نمی خواهند بشنوند و نمی بینند که در متن و هم زیر پوست جامعه چه می کذرد که یک حزب بیش از 20 نامزد برای رایزنی معرفی می کند و عده ای آماده حضور و کاندیدا شدن هستند.
در این میان و در فرآیندی که بیش از صد سال روشنفکران و بالاخص روشنفکران دینی تلاش کرده اند تا شرایطی را پدید آورند که در یک حکومت دینی؛ مردمسالاری اگرچه حداقلی تحقق یابد، متاسفانه از سوی همان کسانی که به نحوی خود را ملتزم به مردمسالاری می دانند در حق روشنفکری دینی اجحاف میشود و تاسف بیشتر از این است که مسیر پر از موانع و حادثه روشنفکری دینی را آنچنان به شکست و پیروزی حزبی پیوند زده اند که اگر اصلاحطلبان در انتخاباتی شرکت نکنند، روشنفکری مساوی با بی دینی و ارتداد قلمداد میشود و اگر هم شرکت کنند و بازنده ماجرا باشند این روشنفکری است که شکست خورده است و اگر هم پیروز شوند که دور از ذهن است! به روشنفکران اهمیتی نمی دهند و باز روشنفکری است که مطرود میشود.
بی شک آقای خاتمی با طرح جامعه مدنی باعث شد قدم بسیار بزرگی در مسیر روشنفکری دینی برداشته شود و گرچه قبل از او جامعه شناسانی چون پرویز پیران و حسین بشیریه مقالاتی در این باب نگاشته بودند اما آقای خاتمی که از آنان این نظریه را وام گرفته بود در ادامه در برابر فشارها نتوانست حتی در مرحله نظر ثابت بماند و در هر موقعیتی تعریف خاصی که گاهی تعریف قبلی را هم مورد تردید قرار میداد ابراز میکرد تا جایی که "جامعه مدنی را همان مدینه النبی" دانست و بهتی بزرگ در میان روشنفکران دینی پدید آورد.
پژوهشگرانی که به سرخوردگی از عوارض انقلاب رسیده بودند؛ تغییر نظام سیاسی در ایران را در ضعف جامعه مدنی یافتند تا از طریق نهادسازی در عرصه عمومی جامعه را در برابر اقتدارگرایی دولتی تقویت کنند و نزد آنان جامعه مدنی مقدمه ای برای دموکراسی بود ولی آقای خاتمی نتوانست و یا فشارها بر او اجازه نداد که این مهمترین دغدغه و راهکار مدنی و مسالمت جویانه به ثمر بنشیند و به قول دکتر سروش:"...اما ناگهان مواجه شدیم با اینکه آقای خاتمی گفتند مراد من از جامعه مدنی، مدینه النبی است، این آب سردی بود که بر مغز و ملاج همه ریخته شد. ایشان یا از ابتدا چنین درکی از جامعه مدنی داشت یا بعدا به دلایل خاص سیاسی و فکری نظرشان را عوض کرده و مدینه النبی را به جای جامعه مدنی نهاد و این تذبذبی آشکار در فکر ایشان بود. شاهد همین تذبذب آنگاه که ایشان در باب آزادی سخن می گفت هم بودیم."
و اینگونه شد و اینگونه خواهد شد که روشنفکران دینی به گناه ناکرده تاوان پس می دهند و در آنچه این روزها از آماده سازی جامعه برای انتخابات می گذرد یکبار دیگر شاهد ذبح روشنفکری هستیم.
شاید روشنفکری مسیر خود را از همه جناحهای سیاسی حتی اصلاحطلبان برای همیشه جدا کند!
@kafaeealirezaa


به نام خدا
حریت موسوی و بی مایگان تبلیغات غیر اسلامی!/علیرضا کفایی
تصویر سازی شرم آور روزنامه تهران تایمز متعلق به سازمان تبلیغات اسلامی و نفرت پراکنی در ادغام تصویر مهندس میرحسین موسوی و ترامپ که مثلاً می خواهد شباهتی را نشان دهند چنان حقیرانه و مبتذل است که با دیدن آن می توان به کنه درون آلوده و حقارت و عقده های این نشریه و بی مایگی طایفه سازمان تبلیغات مثلاً اسلامی پی برد و نیز به حریت و آزادگی میرحسین که در حصر و امکان دفاع از خود ندارد رسید.
سازمان تبلیغات اسلامی در این مدت چهار دهه از انقلاب به همین شکل به دوری و گریز جوانان از اسلام پرداخته و نه تنها نتوانسته است در معرفی دین مبین اسلام و مذهب حقه و گسترش آن یاری رساند که موجب انزجار داخل و خارج و برداشت از دین به شکل داعش وار شده است.
حریت موسوی با ارائه "الگوی زیست مسلمانی" و در بیانیه های متعدد و ترسیم خطوط فکری خود از 88 تا کنون و همچنین مواضع روشن و شفاف پیشین وی و مدیریت زمان جنگ و مبارزات پیش از انقلاب آشکار است و نیازی به توضیح واضحات نیست اما بی خردی این سازمانی که از بیت المال ارتزاق می کند و اینچنین به سرمایه های ملی و معنوی می تازد نتیجه ای جز دلخوشی همانهایی که اینان دشمن! می پندارند در بر ندارد؛ اگر می خواهند آمریکا را دلخوش کنند نگران نباشند بدون از این تصویر سازیها هم مدتهاست که آب به آسیاب آمریکا ریخته اند و جز فلاکت برای مردم ببار نیاورده اند.
مانند شبکه جاسوسی عمل می کنند و مشکوک هستند!، با این همه جاسوس که سر از جاهای حساس در می آورند؛ احتمال جاسوسی در این سازمان هم وجود دارد که ظاهراً پاسخگو هم نیستند و حداقل این است که مردم را در شرایطی حساس ناامید می کنند و بر نفرتها و فاصله میان حکام و مردم می افزایند.
میرحسین متعلق به ایران و انقلاب و جلودار مبارزه با خودکامگی و تفرعن و استکبار و نماینده یک نوع تفکر اسلامی است و علیه تقلب و دروغ و خیانت موضع گیری دارد، چگونه است که سازمان تبلیغات دروغ و تقلب را وارونه جلوه می دهد؟ ظاهراً خود وارونه شده اند که اگر قرار بر تصویر سازی بود؛ سوژه حی و حاضر و مجسمه دروغ و خیانت و انحراف و تقلب را دم دست داشت که به سعود و جولی و هم به ترامپ نامه نوشته است و هم خود را تحقیر کرده و هم ملت را؛ می توانست از آن رونمایی کند که آن هم کار درستی نیست.
بیماری و کژی های خود را که همسنگ ترامپ و ترامپیسم هستند فرافکنی کرده اند و آبرو از خود برده اند، عکسی را ساخته اند که فرسنگها با منطق و مبنای اندیشه و "الگوی زیست مسلمانی" میرحسین فاصله دارد؛ سازمان تبلیغات به این الگوی بدیع زیست مسلمانی آقای موسوی لااقل میان مسلمان داخل ایران اهمیت دهد و موجب انزجار بیش از این نشود و سرافکندگی و خفت برای خود پدید نیاورد.
چگونه این طایفه کم مایه به خود اجازه داده اند با خیره سری و بدون مطالعه برای پوشاندن حقارت خود اینگونه نامردمی کند و دشمن شاد کن شوند و با خصومت پنجه در روی مروت در کشند و کین پروری کنند.
موسوی و حریت موسوی می ماند و بی مایگان خرد ستیز و دشمن مردم با دستان خود، رسوایی خود را می طلبند.
----
بلبل عاشق تو عمر خواه که آخر
باغ شود سبز و سرخ‌گل به بر آیدبگذرد این روزگار تلخ‌تر از زهر
بار دگر روزگار چون شکر آید
@kafaeealirezaa


مهندس بازرگان و "انقلاب ایران در دو حرکت" / علیرضا کفایی
(بازنشر)
مرحوم مهندس بازرگان در سال ۱۳۶۳ و در زمانی که فعالیت نهضت آزادی محدود شده بود کتاب «انقلاب ایران در دو حرکت» را نگاشت و با توجه به منش علمی خود تحلیلی را از دو مقطع قبل و بعد از انقلاب ایران از منظر دینامیک ارائه داد.
آقای بازرگان در این کتاب، تحولات انقلاب را به دو حرکت تقسیم می‌کند:
۱- حرکت اول عبارت است از فاصله زمانی بین «کودتای ۲۸ مرداد تا پیروزی ۲۲ بهمن» حرکت اول یا حرکت رو به وحدت و همگرایی که باصطلاح علم مکانیک حرکت رو بمرکز (سانتریپت Centripete)) می‌گوئیم. در این حرکت ارزش هر کس روی سوابق و خدمت به هدف مشترک تعیین می‌گشت.
شاخصه اصلی حرکت اول، وحدت و همدلی، رهبری واحد، ائتلاف و همکاری باهم در راستای هدف واحد بود.
۲- حرکت دوم، از پیروزی انقلاب تا سالهای ابتدای جنگ. حرکت دوم را که فرار از وحدت است حرکت گریز از مرکز (سانتریفوژ Centrifuge)) می‌نامیم. در این حرکت از وحدت و انسجام و همکاری میان نیروهای انقلاب بتدریج کاسته شده و باعث گسست و واگرایی می‌شود. هر گرایشی و نیرویی خود را بر حق دانسته و دیگران را انکار می‌نماید. در این حرکت و پس از پیروزی و حصول نسبی مقصود، اشخاص جانشین اهداف یا تعیین کننده اهداف گشتند.
شاخصه اصلی حرکت دوم تفرق و پراکندگی، سهم خواهی و خود محوری است.
نظریه‌پردازی و ارائه راهکار مبارزاتی برای وقوع انقلاب و ایجاد وحدت میان نیرو‌ها، خصوصاً در جوامع بسته و سنتی کاری است بس دشوار و ممکن است به نتیجه ای مطلوب منجر نشود. بدیهی است که در این صورت، خسارات سنگینی بر انقلابیون و مبارزین وارد می‌شود و هزینه‌هایی را بر آن‌ها و جامعه تحمیل می‌کند. از ایجاد فضای رعب و وحشت و تقویت نظامیان و نظامی‌گری توسط مستبدین گرفته تا فقر و فلاکت مردم و زندان و اعدام و...
اما در جوامعی که انقلاب رخ می‌دهد و منجر به پیروزی مردم می‌شود، حفظ و نگهداری و جلوگیری از انحراف آن بسی دشوار‌تر است.
قبل از هر انقلابی نیرو‌ها با آرمان مشترک برای رسیدن به یک هدف با هم وحدت می‌یابند و در جهت‌‌ همان هدف و آرمان مشترک گام بر می‌دارند ولی پس از انقلاب، تضاد‌ها و تناقض‌ها و سهم حواهی هر یک از نیرو‌ها به مانند یک آفت بزرگ رخ می‌نماید و وحدت و همه تلاشهای گذشته و لاجرم انقلاب را در خطر انهدام و نابودی قرار می‌دهد.
از این روست که تحلیل واقع بینانه انقلاب بعنوان یک رویداد بزرگ اجتماعی، که مستقیماً با آمال و اندیشه انسانی و در بستر جامعه بشری واقع می‌شود بسیار مشکل است.
انقلاب ایران «جدای از نوع و رویکرد آن و بازیگری نیرو‌ها در درون آن» از حیث کلیت این تحلیل با دیگر انقلاب‌ها تفاوتی ندارد. و اولین و محوری‌ترین خطر برای هر رویداد اجتماعی و هر انقلابی همین است که در زمان پیش از پیروزی و در بحبوحه انقلاب، وحدت و انسجام و تمرکز بر هدف مشترک همه گروه‌ها وجود دارد ولی به محض پیروزی و وقوع انقلاب، از هم گسیختگی و صف خود را جدا کردن و دوری گروه‌ها از هدف واحد و تمرکز صرفاً جناحی و حزبی و سازمانی آغاز می‌گردد و نیرو‌ها تجزیه می‌شوند.
بدیهی است در این فرآیند، گروههایی طرد می‌شوند و گروههایی سهم بیشتری را به خود اختصاص می‌دهند. عده ایی که خود را در پیروزی سهیم می‌دانند به دلایل مختلف و از طرف آنانکه سیطره بیشتری یافته‌اند، مورد بی‌مهری قرار می‌گیرند.
در جریان انقلاب ایران، نگاه مهندس بازرگان در کتاب «انقلاب ایران در دوحرکت» تا سال ۶۳ ناظر بر همین معناست. البته آفتاب عمر مرحوم بازرگان پس از این نظریه غروبی دلگیر داشت و نتوانست سالهای پس از خود را به نظاره بنشیند و به تحلیل بپردازد.
لازم است اشاره شود که هرگاه انقلاب از طرف دشمن بیرونی مورد تجاوز قرار گیرد، به سرعت نیرو‌ها خود را منسجم می‌کنند و برای مبارزه با دشمن خارجی به وحدت می‌رسند. آنچه که در سالهای جنگ پیش آمد نمونه بارز این ادعا است. با شروع جنگ، مردم و نیروهای انقلابی از هر نوع و طبقه و با هر اندیشه و مسلکی که داشتند، گرد هم آمدند و برای دفاع از کشور و انقلاب و تحت رهبری واحد با دشمن متجاوز به مبارزه برخاستند.
سالهای پس از بازرگان علاوه بر نظریه «دوحرکت» واقعیاتی را در درون خود دارد که پند آموز است.
@kafaeealirezaa
http://sahebnazaran.blogfa.com/post/151


جنبش صلح با میرحسین/علیرضا کفایی
ایران؛!!
این خانه دیری است که دچار ناملایمات و ناراستی ها و در مسیر طوفان قرار دارد، حکومتها از پی هم آمدند و رفتند و دشواری ها و بحرانها تحمیل کردند، خونها ریختند و زخم زدند ولی ایران ماند و می ماند که این کاشانه رمز مشترک و نقطه همگرایی همه ما ایرانیان از هر مرام و مسلک، در داخل و خارج است و می توان با همین اسم رمز به وحدت و آشتی ملی رسید و تنها چاره هم همین است که همه ایرانیان برای زیستن درخور و برای نسلهای آینده حول این محور به هم نزدیکتر شوند و از اختلافات و هر آنچه به همبستگی ملی خدشه وارد می کند دوری نمایند.
بی شک در میان هر ملتی معدود خودفروخته ای سعی خواهند نمود که منفعت شخصی و گروهی خود را در نظر داشته و منافع ملی و عمومی را قربانی نمایند و باید صف خود را از آنان جدا کرد، حکومت می بایست پس از سالها بحران و از دست دادن فرصتها و برای عبور از اوضاع نا مطلوب و دون شأن ایرانی تمهیداتی بیندیشد و از این پس تلاش همه جانبه ای صورت پذیرد تا آرامش و امنیت و رفاه حاصل آید؛ از دغدغه مردم و خانواده ها کاسته شود و امید به فردایی بهتر در دل مردم پدید آید.
بدیهی است حکومت کردن و مآل اندیشی با هدف تامین حداقلهای زندگی مردم با مدیران ناتوان و یا آلوده به فساد ممکن نیست که متاسفانه مشاهدات و دادگاهها و اخبار روزانه نشان از فساد ساختاری می دهد و نمی توان کتمان کرد، اولین گام اذعان به فساد در دستگاههای مختلف است و سپس شناسایی و برخورد با مفسدین، تا اصل مسئله مورد قبول واقع نشود و همچنان سعی بر انکار آن باشد فساد گسترش بیشتر می یابد و همگان در گردابی از فسادهای خرد و کلان پدید آمده غرق خواهند شد و شاید دیگر نتوان راه نجاتی یافت.
از 78 تا 88 تا 98 هر بار با اعتراضات وسیع و در حد بحران مواجه بوده ایم و هر بار بجای حل مشکل با میدان دادن به گروههای حداقلی ولی ذی نفوذ و منفعت طلب و متحجر و گاهاً نفوذی و جاسوس بیگانه مشکلات فزونتر شده، بحران پیش آمده؛ اکنون وقت صلح است، هنگام اندیشیدن به ایران و ایرانی و زندگی بهتر فرزندان این مرز و بوم است، باید اختلاف و تفرقه و جدایی و خط و نشان کشیدنهای سیاسی و نظامی و قضایی و دولتی را کنار گذاشت و با اسم رمز "ایران" نقطه همگرایی همگانی را برجسته تر کرد.
در دورانی که لااقل از ده سال پیش تا کنون هر چه و هر جا می نگری گروهی منحرف ولی پررو بدون در نظر گرفتن مصالح ملی و با انواع حیله ها و ترفندها هزینه اضافی و در مواقعی حتی نزدیک شدن به جنگ را بر مردم تحمیل کرده اند و موجب تحریمهای سازمان یافته و ظالمانه بر مردم شده اند و حاضر نیستند لحظه ای برای مردم؛ از نظرات ویرانگر خود پا پس بکشند؛ لازم است به آنان که هشدار این روزها را داده بودند و از قبل چهره نامردمی منحرفین را افشاء کرده و آنچه گفته و می گویند چون منشوری روشن نزد ملت و در پیشانی "ایران" نقش بسته است نقش بیشتری داده شود که مورد وثوق و اعتماد ملی و از سرمایه های ملی هستند تا محوریتی باشند برای همگرایی ملی که وقت صلح است.
میرحسین موسوی در میان سیاستمداران فعلی می تواند در این نقش ظاهر شود و با تجربه مدیریتی سالهای بحرانی جنگ و نقطه نظرات موثر و مورد قبول و کاربردی به صلح هم میان جناحهای سیاسی داخلی و هم در تعامل با خارج موفق باشد، بعید است آقای موسوی تمایلی به کاندیداتوری در انتخابات داشته باشد ولی می تواند در صورتی که از حصر رهایی یابد نقطه اتکاء و اعتمادی باشد تا از وضعیت رقت بار کنونی عبور نمود.
او معتقد به:"..... دفاع از کرامت انسانی وحقوق بنیادین بشر فارغ از ایدئولوژی، مذهب، جنسیت، قومیت و موقعیت اجتماعی است." به " استقرار و تضمین موازین حقوق بشر به عنوان یکی از مهمترین دستاوردهای بشری و حاصل خرد جمعی همه انسانها" تاکید دارد و معتقد است "این حقوق خدادادی است و هیج فرمانروا، دولت، مجلس یا قدرتی نمی تواند آنها را لغو یا به صورت ناموجه و خودسرانه محدود کند. تحقق این امر مستلزم احترام به اصولی چون برابری، مدارا، گفتگو، حل مسالمت آمیز مناقشات و صلح طلبی است که خود در پرتو ایجاد زمینه های لازم برای فعالیت آزاد رسانه های مستقل، جلوگیری از سانسور، دسترسی آزاد به اطلاعات، گسترش و تعمیق جامعه مدنی، احترام به حریم خصوصی افراد، فعالیت آزادانه شبکه های اجتماعی غیر دولتی و اصلاح قواعد و مقررات در جهت حذف هرگونه تبعیض میان شهروندان امکان پذیر است"
"هرگز خود را مبری از خطا نمی‌انگارد و با نفی هرگونه مطلق‌نگری شرک‌آلود، بر گسترش فضای نقد و گفتگو در درون و بیرون ... تاکید دارد. دیده بانی سیر حرکت و تحول جنبش از سوی همه فعالان و به خصوص صاحبان اندیشه و عمل امری حیاتی است که می‌تواند جنبش را از لغزش به ورطه تمامیت‌خواهی و فساد بر حذر دارد."
جنبش صلح را با میرحسین آغاز کنیم.
@kafaeealirezaa


به نام خدا
عنکبوت زمانه تا چه تنید/علیرضا کفایی
زمانه ستم نمی کند، اساساً زمانه ای نیست الا مجازی که از گردش حال و احوال و روزگار رفته بر آدمیان نقش می بندد و واقعیت زندگی و بعدتر هم تاریخ می شود، گرد ستمها در خوانش تاریخ دور و نزدیک بر پیکر رنجور آدمی نمایان است، در این دشواری زندگانی چنان ستم گستره یافته که صف بر صف از پوشک تا روغن، از گوجه تا بودجه و..... این مثلاً اشرف مخلوقات را آنچنان در حضیض حیوانیت انداخته که اول مفلوکات عالم شده است.
زمانه ستم نمی کند، ستم بر انسان و بر زمانه ای می رود و تاریخ میشود که مردمی با همه ثروت در فقر و فاقه، دست و پا می زنند و در این روزگار تلخ؛ آنان را به صبوری می خوانند، اثر این همه تلخی و ناکامی و فلاکت و حسرت در جان آدمی باقی می ماند، این دین که تبلیغ می کنند کفر است و یوم الحسره همین دیروز و امروز و فرداست، آیا مگر آن لطیفه که "شاید ما جایی دیگر مرده ایم و اینجا جهنم است" درست باشد که در این دوزخی که خون آشامان بپا کرده اند آتش به جان و خانمان در افتاده و در حرمان و تنگدستی و زوال اخلاق و ادب و برباد دادن هنر و تمدن و فرهنگ و همه سرمایه های مادی و معنوی میسوزیم و می سازیم! یا که نمی سازیم و هر دم می میریم و باز از نو پوست و استخوانی و باز می میریم و می میریم؛ زمانه را بدهکار نکنیم، هیچکس و هیچ چیز تقصیری ندارد الا خود آدمی، همین مردم که به صف راضی اند و از زمانه خود قفسی ساخته اند و از خود جز قبس و پاره آتش و اخگری و هیزمی شده اند آتش گرفته و چون آب زنندش ذغالی را می مانند و حکایت روز روشن این پابرهنگان که قرار بود سروران باشند به سیاهی همین ذغال شده است و چون "فی جیدها حبل من مسد" خسران و هلاکت و بطلان نصیب شده است.
هیچ توضیح و تفسیر و تحلیلی نمی خواهد، ستم میشود که این روزگار نامراد میشود، آدمی اگر می خواهد از این سیه روزی و جهنم در گریزد فقط خود او فاعل و عامل است و بس؛ تا به این وضع راضی است جهنم را اختیار کرده و اگر به حق از حریم انسانی خویش و حقوق خویش صیانت کند و ایستادگی نماید به رستگاری میرسد، باید این غبار غم را زدود و اجازه نداد که تار فقر بر زندگی تنیده شود و آخرالامر هم به تقدیر و قسمت و بخت و اقبال توجیه کرد و زمانه را مقصر دانست که اگر چنین است باید بی هیچ کنشی و واکنشی دست بر دست نهاد تا خناسان؛ خباثت و خیانت کنند و به گردن زمانه مجاز انداخت، اگر گریبان خو را نگیریم و به این سکوت جهنمی و این هراس و این امید بی سرانجام و واهی راضی شویم باید همچنان منتظر ماند و روزگارانی دیگر باز بگوییم " باز عنکوبت زمانه چه تنید"
قصور عقل کجا و قیاس قامت عشق
تو هرقبا که بدوزی به قدر ادراک است
صفای چشمه ی روشن نگاه دار ای دل
اگر چه از همه سو تند باد خاشاک است
دل حزینم ازین ناله ی نهفته گرفت
بیا که وقت صفیری ز پرده ی راک است
----
ای برادر عزیز چون تو بسی ست
در جهان هر کسی عزیز کسی ست
هوس روزگار خوارم کرد
روز گارست و هر دمش هوسی ست
عنکبوت زمانه تا چه تنید
که عقابی شکسته ی مگسی ست
به حساب من و تو هم برسند
که به دیوان ما حسابرسی ست
@kafaeealirezaa


Репост из: اصلاح طلبان گچساران
یاد شهیدان قیام 19 آبان گچساران گرامی باد
(شهيدان سيد نجف بلاديان، اميرحسين كيامرثي، غريب پرويزي، سيد مذكور پارسي، محمد فراشبندي، حسين اميني)
@kafaeealirezaa
#kafaee_alireza
@andishe_rahaee


به نام خدا
نوزدهم آبان نقطه عطف مبارزات انقلابي در گچساران و جنوب کشور/علیرضا کفایی
(خلاصه ای از مصاحبه با نقلابیون)
عید فطر57 اولین راهپیمایی در گچساران برگزار گردید، روز قبل دو نفر سخنرانی کردند (آقای معلمی در بیت العباس و آقای مصباحی مقدم در مسجد صاحب الزمان) و در هر دو مسجد بیانیه ها توزیع میشد.
دو شب قبل از عید فطر راهپیمایی سکوت از دو مسجد وجود داشت که از بیت العباس بسوی صاحب الزمان و بالعکس در حرکت بودند ولی نیروهای نظامی و ساواک مانع می شدند، و بالاخره در روز عید فطر بعد از نماز؛ اولین راهپیمایی علنی با شعار مرگ بر شاه آغاز شد
در 19 آبان فراخوان تجمع از سوی انقلابیون و در راس آقای تاجگردون صادر شد، مردم درمسجد صاحب الزمان جمع شدند وشعار وسخنرانى وقرائت بيانيه هاى امام خمينى ادامه داشت... .....آقای فرهنگ سخنرانی کردند....وهمزمان درفرماندارى شوراى تامين تشكيل و آقای بهرام تاجگردون احضار شدند .....ازنماينده انقلابيون (بهرام تاجگردون) خواستند كه به تحصن وتجمع درمسجد پايان داده شود و تجمع در جایی دیگر برگزار گردد.... كه بعداز اندك زمانى چندتيرهوايى هم شليك كردند
تجمع کوچکی نیز از سوی هواداران رژیم انجام شده بود؛ واكنش انقلابي مردم گچساران و مبارزان انقلابی را در پی داشت.
برنامه ریزی انقلابیون بر این شد كه بعد ازظهر جلوى مسجد جامع اجتماع ضد رژیم برگزار گردد
بعدازظهر 19 آبان شخصيت‌هاي برجسته و مبارزین انقلابي تجمع مردمي جلوي مسجد شهيدان برگزار نمودند و مردم به بيانيه‌هاي ضد رژيم گوش فرا مي‌دادند.
آقای بهرام تاجگردون علیه رژیم شاهنشاهی سخنرانی کردند، درحين سخنرانى آقای تاجگردون دو گشت نظامی کامیونیهای ریو و زیل پر از سرباز و نظامی ها و ساواک در مقابل مسجد جمع شدند؛ ستون نظامى بدون اخطار شروع به تيراندازى نمود و مردم را به رگبار گلوله بستند؛ اکثر تیراندازیها بسوی آقای تاجگردون بود.
در19 آبان سال 1357بعداز ظهر،اغلب نسل جوان از، دانشجو و بازاری و سایر اقشار ر و دانش آموزان دبیرستان کوروش کبیر (که بیشتر دانش آموزان آقای بهرام تاجگردون بودند و از پیش و ماههای قبل آقای تاجگردون آنها را در مساجد سازماندهی نموده بود) و دانشسرای مقدماتی و ازطبقات گوناگون مردم، در جلوی درب و داخل حیاط و داخل مسجد جامع گچساران (بعد همین مسجد" نام گذاری" شد به نام مسجدشهیدان ) تجمع کردند.
6 نفر از مبارزین به شهادت رسیدند و در پی آن مردم به سطح شهر هجوم بردند وبانكها وبعضى اماكن دولتى به اتش كشيده شد. بانک صادرات و پست به آتش کشیده شد.
شهید بلادیان وشهید پارسی زخمی شدند، شهید بلادیان در حال نماز خواندن در مسجد بود که مورد اصابت گلوله قرار گرفت، موقع اعزام آنها به بهبهان، طرفداران شاه آمبولانس را مورد حمله قرار دادند....
بهرام تاجگردون، محمد زید بهبهانی، محمد ابراهیم شریعتی در سازماندهی و برنلمه ریزی راهپیمایی و تظاهرات مردمی نقش محوری داشتند،
نیروهی چپ و مارکسیستها نیز در راهپیمایی و تظاهرات نقش داشتند که بعدها صف خود را سایر مبارزین جدا کردند و در روز 19 آبان 57 شایع شد که بعد ازظهر کمونیستها می خواهند تجمع کنند و با چاقو و چماق و بطور مسلحانه ... جمع شوند.... که آقای محمد زید بهبهانی با هشیاری و مراقبت از خشونت ممانعت کردند.
شهید بشارت رابط انقلابیون با قم بود که سخنران راهپیمایی عظیم قم در 17 دیماه را طراحی نمود و چون به هرکسی اعتماد نمی شد و نیز کمتر کسی جرات سخنرانی در آن شرایط بسیار امنیتی و حکومت نظامی را داشت؛ در آن تظاهرات عظیم بسیار حساس و مهم و میلیونی شهید بشارت بعنوان سخنران انتخاب شد؛ شهید بشارت رابط اصلی انقلابیون گچساران با مرکز و قم بود.
در 19 آبان 1357 عده ای از مردم انقلابي گچساران زخمي و 6 نفر به شهادت رسيدند.
(شهيدان سيد نجف بلاديان، اميرحسين كيامرثي، غريب پرويزي، سيد مذكور پارسي، محمد فراشبندي، حسين اميني).... (((نامشان و یادشان گرامی)))
مسجد جامع شهر دوگنبدان بعد از اين حادثه خونين مسجد شهيدان نام گرفت.
@kafaeealirezaa


Репост из: @attachbot
نوزدهم آبان درگذشت دکتر سید حسین فاطمی
وزیر امور خارجه ایران بود که پس از کودتای ۲۸ مرداد محاکمه و به اعدام محکوم شد. طرح «جمهوری» در آن مقطع از سوی فاطمی بود ،] به گفتهٔ دکتر محمد مصدق، فکر ملی شدن نفت پیشنهاد حسین فاطمی بود
مصدق: "اگر ملی شدن نفت خدمت بزرگی است از آن کسی که اول این پیشنهاد را نمود باید سپاسگزاری کرد و آن کس شهید راه وطن دکتر حسین فاطمی است. در تمام مدت همکاری با این جانب حتی یک ترک اولی هم از آن بزرگوار دیده‌نشد."
در ۲۵ بهمن ۱۳۳۰ فاطمی که نماینده مردم تهران نیز بود در حین سخنرانی بر مزار محمد مسعود توسط محمدمهدی عبدخدایی عضو جمعیت فدائیان اسلام ترور شد که نافرجام ماند و گلوله به قلب او آسیبی نرساند.
حسین فاطمی در مورد ترور خود چنین می‌گوید” :برای جامعه و ملتی که می‌خواهد زنجیرهای گران بندگی و غلامی را پاره کند، این‌طور رنج‌ها و جان سپردنها و قربانی دادن‌ها باید امری عادی و بسیار ساده تلقی شود. تنها آتش مقدسی که باید در کانون سینهٔ هر جوان ایرانی برای همیشه زبانه بکشد این آرزو و آرمان بزرگ و پاک است که جان خود را در راه رهایی جامعه و نجات ملت خود از چنگال استعمار و فقر و بدبختی و ظلم و جور بگذارد”
سید حسین فاطمی سرانجام پس از محاکمهٔ غیرعلنی در دادگاه نظامی (۷ مهر) به دلیل اقدام برای برکناری شاه و اقدام علیه سلطنت در سحرگاه ۱۹ آبان ۱۳۳۳ اعدام شد. اشرف پهلوی در اعدام ایشان اصرار زیادی می‌ورزید و نهایتاً در قبرستان ابن بابویه شهر ری در کنار کشتگان قیام ۳۰ تیر به خاک سپرده شد. سیف پور فاطمی، برادر حسین فاطمی در خصوص نحوه اعدام وی می‌گوید "حسین را وقتی برای اعدام بردند که بسیار ناخوش احوال و بیمار بود. او را برای اجرای حکم با برانکارد و در حال تب بردند و نصیری و بختیار با شلیک سه گلوله او را از بین بردند"
دکتر فاطمی: "ما سه سال در این کشور حکومت کردیم و یک نفر از مخالفان خود را نکشتیم برای آنکه ما نیامده بودیم برادرکشی کنیم ما برای آن قیام کردیم که ایران را متحد کرده و دست خارجی را از کشور کوتاه کرده و معتقد بودیم اگر در گذشته بعضی از هم وطنان ما در اثر فشار اجانب تحت نفوذ آنها قرار گرفته‌اند و منویات آنها را اجرا کرده‌اند، بعد از آنکه به نهضت استقلال نائل شدیم رویه سابق را ترک خواهند گفت ولی افسوس که عاقبت گرگ زاده گرگ شود:
"مرگ بر دو قسم است؛ مرگی در رختخواب ناز و مرگی در راه شرف و افتخار و من خدای را شکر می‌کنم که در راه مبارزه با فساد شهید می‌شوم. خدای را شکر می‌کنم که با شهادتم در این راه دین خود را به ملت ستمدیده و استعمارزده ایران ادا کرده‌ام و امیدوارم سربازان مجاهد نهضت همچنان مبارزه را ادامه دهند"
@kafaeealirezaa

Показано 20 последних публикаций.

59

подписчиков
Статистика канала