☯️معبد نور☯️


Гео и язык канала: не указан, не указан
Категория: не указана


تادر طلب گوهر کانی #کانی
تادر هوس لقمه‌ی نانی #نانی
این نکته‌ی رمز اگر بدانی #دانی
هرچیز که در جستن آنی #آنی
مطالب عرفانی و سخنان ناب بزرگان اهل تصوف و عرفان
صرفا جهت خود آگاهی و #خودشناسی
@Hichh66
#اشو
#کریشنامورتی
#اکهارت_تلی

Связанные каналы

Гео и язык канала
не указан, не указан
Категория
не указана
Статистика
Фильтр публикаций


زندگی یک هدیه است اما فقط تعداد اندکی از مردم این را می دانند ، زیرا خدا بدون هیچ هیاهویی این هدیه را به ما بخشیده است. هدیه ی زندگی چنان بی سر و صدا به ما ارزانی شده که ما به ارزش آن پی نبرده ایم. و خدا منتظر تشکر نمی ماند. بخشندگی اش را آشکار نمی کند. حتی آهسته دم گوش ما نمی گوید که من به تو ارزشمندترین هدیه را بخشیده ام : زندگی ، آگاهی، عشق. او به راستی می داند که چگونه ببخشد. این هنر هدیه دادن است. کسی که به او هدیه بخشیده شده نباید از آن آگاه شود وگرنه ممکن است کمی احساس حقارت و شرمندگی بکند. از این رو خدا به گونه ای پنهان هدیه می دهد تا دریافت کننده ی هدیه هیچگاه از آن باخبر نشود. اگر تو از هدیه ی زندگی آگاه شوی برای دریافت هدایایی بیشتر لایق می شوی.

@kheradandishe
🌺💞🌺💞🌺💞🌺


پرسش :

شما چند بار به تسليم شدن اشاره كرده‌ايد. من اين ايده را نميپسندم زيرا نوعي جبر به نظر ميآيد. اگر ما هميشه همه چيز را به همان شكلي كه هستند بپذيريم، ديگر هيچ تلاشي براي بهبود آنها انجام نميدهيم. آنچه كه به نظر من ميرسد، اين است كه پيشرفت چه در زندگي شخصي و چه در ابعاد كلي به معناي عدم پذيرش محدوديتهاي حاضر و تلاش به رد شدن از آنها و خلق چيزي بهتر است. اگر اين كار را انجام نداده بوديم، هنوز هم در غار زندگي ميكرديم. چگونه ميتوانيد تسليم را با مسائل متغير و پيشرفت در امور تطابق دهيد؟

پاسخ :
براي بعضي افراد، تسليم ممكن است معناي ضمني منفي‌اي داشته باشد و دلالت بر نقص، كم آوردن، عدم موفقيت در پيروزي بر چالشهاي زندگي، انفعال و ... داشته باشد. اما تسليم حقيقي چيزي كاملاً متفاوت است .

تسليم واقعي به معناي رها كردن خود در هر شرايطي نيست. در اين وضعيت قرار نيست شما هيچ كاري انجام ندهيد. اين امر همچنين به معناي توقف برنامه‌ريزي يا آغاز عملكردهاي مثبت نيز نميباشد . تسليم خردي بسيار ساده اما در عين حال عميق است و به معناي اطاعت و رام شدن در برابر جريان زندگي ميباشد نه مخالفت با آن. تنها جايي كه ميتوان اين جريان زندگي را تجربه كرد، حال است. در نتيجه به آن تسليم شويد و لحظه‌ي حال را بي قيد و شرط و بدون هيچ محافظه‌كاري بپذيريد.

تسليم به معناي رها كردن مقاومت دروني به آنچه كه هست ميباشد. مقاومت دروني نيز همان نه گفتن به لحظه است، كه خود ناشي از قضاوتهاي ذهني و حالات منفي احساسي ميباشد. اين مقاومت مخصوصاً زماني آشكار ميشود كه امور روند مناسبي ندارند و در واقع بين نيازها يا انتظارات وسواسگونه‌ي ذهن و آنچه كه هست، شكافي ايجاد شده است. اين شكاف درد است. اگر از سنتان به اندازه‌ي كافي گذشته باشد، ميدانيد كه امور اغلب مواقع نادرست از آب در ميآيند. اين دقيقاً همان زماني است كه اگر ميخواهيد درد و اندوه را از زندگي خود بيرون برانيد، بايد تسليم شدن را تمرين كنيد.

پذيرش آنچه كه هست، به سرعت شما را از هويت ذهنيتان رها ميكند و در نتيجه دوباره به هستي متصل ميسازد. مقاومت همان ذهنيت است . تسليم شدن پديده‌اي كاملاً دروني است و به اين معنا نيست كه شما در ظاهر نميتوانيد براي تغيير شرايط كاري انجام دهيد يا تصميمي اتخاذ كنيد . در واقع اين موقعيت كلي‌اي نيست كه وقتي تسليم ميشويد بايد آن را بپذيريد بلكه فقط قسمت كوچكي از آن محسوب ميشود كه حال نام دارد .

به طور مثال اگر جايي در گل گير افتاده‌ايد به خود نميگوييد: "خب من به در گل ماندن تسليم مي .شوم " اين آن چيزي نيست كه ما از آن سخن ميگوييم. نيازي نيست شما موقعيتهاي ناخوشايند و ناراحت‌كننده‌ي زندگي را بپذيريد، همچنين نيازي نيست خود را فريب بدهيد و به خود بگوييد در گل بودن هيچ مشكلي نيست و همه چيز روبراه است . نه. شما كاملاً ادراك داريد كه ميخواهيد از اين وضعيت بيرون بياييد. وقتي توجهتان را بدون برچسبگذاري ذهني به حال معطوف كنيد، ديگر حال را قضاوت نميكنيد. در نتيجه ديگر مقاومت و احساسات منفي در مورد آن وجود ندارد. شما هستي اين لحظه را ميپذيريد. سپس عملكرد مناسبي انجام ميدهيد و تمام تلاشتان را ميكنيد تا از گل بيرون بياييد. اين چيزي است كه من از آن به عنوان عملكرد مثبت ياد ميكنم كه بسيار كارآمدتر و مؤثرتر از عملكردهاي منفي است.
#اکهارت تله

@kheradandishe
🌺💞🌺💞🌺💞🌺


خودآگاهي فنا ناپذير است و تو تا زمانيكه از اين امر آگاه نشوي چگونه مي تواني زندگي شاد و خرمي را سپري كني؟ اگر مرگ پايان همه چيز باشد، همه چيز بيهوده خواهد بود. اما تا كي مي تواني طفره بروي؟ تو چه به صداي در گوش دهي چه نه، مرگ روزي آنرا خواهد گشود و وارد خواهد شد. حتي از تو نخواهد پرسيد كه « قربان، آيا مي توانم داخل شوم؟ » با وجود مرگ، نمي توان معنايي براي زندگي قايل شد.

اگر همه چيز به گورستان ختم مي شود، چه اهميتي دارد كه تو يك گناهكار باشي يا يك پرهيزكار؟ يك انسان سرشناس باشي يا يك گمنام؟ مرگ همه را با هم برابر مي كند. اما اگر چيزي فراتر در تو وجود داشته باشد كه مرگ را به مبارزه بطلبد، آنگاه زندگي معنا خواهد يافت و آنچه تو انجام مي دهي اهميت خواهد داشت. آنگاه هر عمل تو ارزشمند خواهد بود، زيرا هر عمل از منبعي فنا ناپذير، از وجود تو برمي خيزد و مظهر وجود توست. نه فقط مظهر وجود توست، بلكه تو را آشكار مي كند- هم براي ديگران و هم براي خودت. تجلي وجود توست.

آنگاه آفرينندگي تو تجلي وجود تو خواهد بود و هر عملت درپهنه جاودان زندگي داراي اهميت و معنا می شود. پيروزي فقط زماني بدست مي آيد كه از آنچه در وجودت فنا ناپذير است آگاه شوي- و اين آگاهي امكان پذير است. تمام جست و جو از پي آن همه چيزهميشه ماندگار است.

@kheradandishe
🌺💞🌺💞🌺💞🌺


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
🔺ناظر بر تنفس خویش باشید...

👨‍💼 اکهارت تله

@kheradandishe
🌺💞🌺💞🌺💞🌺


کتاب «شادمانی خلاق»
بخش بیست و پنجم: مسئلهٔ عشق

نوشتهٔ جیدو کریشنامورتی
ترجمهٔ محمدجعفر مصفا
ناشر: انتشارات صفی‌علیشاه
راوی: رضا

@kheradandishe
🌺💞🌺💞🌺💞🌺


برای رسیدن به عشق
چهار مرحله وجود دارد.
که بایستی همیشه به خاطر داشت........
مرحله اول

حضور در لحظه است،
زیرا عشق تنها در حال ممکن است.
عشق ورزیدن در گذشته ممکن نیست.
اگر کسی بخواهد از عشق اجتناب کند دوراه برایش وجود دارد:
زندگی در گذشته یا آینده.
ولی عشق تنها در زمان حال ممکن است.
زیرا ملاقات مرگ و زندگی فقط در لحظه ی حال به وقوع می پیوندد.

مرحله دوم
در راه رسیدن به عشق این است
که یاد بگیری چگونه سموم وجودت را به شهد تبدیل کنی.
بسیاری از مردم عشق می ورزند،
ولی عشق آنها با سمومی همچون :
نفرت،حسادت،خشم و احساس مالکیت آلوده شده است.
عشق بسیارظریف و شکننده است.
عشق به مثابه یک نردبانی ما بین بهشت و جهنم است.
نردبان وسیله ای دو طرفه است،
هم میتوانید از آن بالا روی هم پایین بیایی.
اگر عشق تو مسموم باشد نردبان تو را به قعر هدایت می‌کند
و تو وارد جهنم می شوی.
پس دومین اصلی که باید به خاطر بسپاری:
تبدیل سموم وجودت به شهد است.

مرحله سوم

تقسیم کردن و بخشیدن است.
چیزهای منفی را برای خودت نگه دار،
ولی خوبی ها و زیبایی ها را با دیگران تقسیم کن.
معمولا مردم برعکس آنرا انجام می دهند.
سومین قدم در نیل به عشق تقسیم کردن خوبی ها و زیبایی ها است.
این کار باعث جاری شدن عشق همچون رود خانه می شود،
رودخانه ای که سر چشمه آن قلب توست.
شریک شدن،باعث بر طرف شدن تنگناها
و معضلات نهفته در دل تو می‌گردد.

مرحله چهارم
هیچ بودن است.
بمحض اینکه فکر کنی که کسی هستی،
عشق از جاری شدن باز می ایستد.
عشق از درون کسی به بیرون جاری می شود که:
"کسی نباشد".
عشق در نیستی خانه دارد.
هنگامی که خالی باشی،
عشق نیز در تو جای خواهد گرفت.

اشو

@kheradandishe
🌺💞🌺💞🌺💞🌺


وقتی از باور پروانه شدن سرشاریم
دل به تاریکی این پیله چرا بسپاریم؟

سنگ باشیم ولی در تن کوهی مغرور
دست از دشمنی آینه ها برداریم

بعد از این بین سکوت من و لبخند شما
رازهایی که شنیدیم نگه می داریم

تا اگر از غم پاییز پریشان بودیم
دست بر شانه ی دلتنگی هم بگذاریم

بین ما هرچه که عریان شده خاکستر ماست
ما که معشوقگی آتش و گندمزاریم

باد از کوچه ی بن بست خبر آورده
ما دوتا پنجره زندانی یک دیواریم

@kheradandishe
🌺💞🌺💞🌺💞🌺


در نگاه عرفانی، انسان در این عالم مسافر است، و هستی‌اش پویه‌ای است که با تجربه جدایی و درد فراق آغاز می شود. «درد فراق» یا «اضطراب ناشی از جدا افتادگی از اصل» نقطه آغازین حیات معنوی است، و آتش آن روح انسان را در این عالم بیقرار می کند. اما آتش فراق فقط نمی سوزاند، بلکه گاه می تواند نور و گرما ببخشد، یعنی شوق وصال را برانگیزد، و از دل عاطفه‌ای منفی و ویرانگر انگیزه‌ای مثبت و استعلابخش برآورد. شوق وصال می تواند مسافر معنوی را برانگیزد تا بار سفر بربندد و در پویه‌ای ادیسه وار به جستجوی اصل خود برآید، و با پیوستن به آن اصل هستی اصیل خویش را بازیابد. بنابراین، زندگی عارف سالک در این جهان درآمیخته با دو عاطفه وجودی عمیق است: درد فراق و شوق وصال. و در میانه آن درد و این شوق است که سفر معنوی او شکل می پذیرد.

@kheradandishe
🌺💞🌺💞🌺💞🌺


هنگامی که آنچه را هست می پذیری ،
و تسلیم حقیقی می شوی،
به سطح عمیق تری می روی ،
جایی که حالت درونی تو و نیز مفهومی که از خودت داری دیگر به داوری و قضاوت های "خوب " یا "بد" ذهن وابسته نیست.

@kheradandishe
🌺💞🌺💞🌺💞🌺


رها باش....

اجازه بده داستان خودش پیش برود. تو فقط قادری که یک تصویر از کل فیلم را ببینی،
اما سرچشمه، همۀ گذشته، حال و آینده را در یک آن تماشا می کند.

«تو فقط بر انرژی لحظۀ حال تمرکز کن.»
نفست را تسلیم آتش اکنون کن.
اجازه بده که درد ناآگاهی، ترس و مقاومت در برابر زندگی در آگاهی و عشق بسوزد.
اجازه بده فواصل سکوت در وجودت طولانی تر و عمیق تر شوند.
جستجوی هر آنچه که تو را از لحظه حال بیرون می کشد متوقف کن، چه اشراق، چه عشق، چه ...
در هر لحظه با واقعیت خودت بی هیچ قضاوتی رویارو شو.
به جشن و سرور لحظه حال بپرداز.
اجازه بده آتشِ «اکنون» همۀ سرگرمی ها و تعلقاتت را بسوزاند.
رها باش....

"اکهارت تله"

@kheradandishe
🌺💞🌺💞🌺💞🌺


روح تازمانی که بالغ نشده است با ذهن و جسم هم هویت میشود و تا تجربیات این جهان ها را به درستی و کامل و در شرایط مناسب از سر نگذرانده باشد خواهش مجدد و تکرار آرزو پس از آرزو را از سر خواهد گذراند.
تا اینکه به غنا و بی نیازی از تجربه در فضای ذهن برسد.
هر مفهومی با متضادش نیل می شود و بدست می آید. نخواستن هم با خواستن و تجربه خواسته در تمامیت خودش بدست می آید.
بهمین دلیل بزرگان معنوی سفارش می کنند هر عملی را تمام و کمال انجام دهید و هر کاری می کنید فقط همان کار را بکنید. مثلا وقتی غذا می خورید فقط غذا بخورید و مثلا همزمان کتاب نخوانید. چرا که یکی از دو کار یا هردو در تمامیت خود انجام نمی گیرد.

@kheradandishe
🌺💞🌺💞🌺💞🌺


پرواز روح:
مقاله‌ای تکان‌دهنده از ولفگانگ پاولی...👍👍👍
برنده جایزه نوبل فیزیک در سال ۱۹۴۵ که به خاطر کشف قانون جدیدش به نام ✨✨اصل انحصاری پاولی✨✨ که مورد تشویق آلبرت انیشتین هم قرار گرفت، معروف است.

پاولی می‌گوید: هر چیزی در جهان، ارتعاش مخصوص به خودش را دارد. همه الکترونها دارای سه ویژگی هستند؛ به نام‌های:
سطح انرژی✨
چرخش✨✨
مدار✨✨✨
که فیزیکدانها بر اساس این سه ویژگی، عدد کوانتوامی هر الکترون را محاسبه می‌کنند و به دست می‌آورند.

پاولی می‌گوید: هیچ دو الکترونی در جهان هستی دارای عدد کوانتوامی یکسانی نیست.

پاولی مثالی می‌زند و می‌گوید:
سیبی را بر می‌داریم و از میان میلیاردها الکترونی که درون آن است، فقط یکی را انتخاب می‌کنیم.
فرض کنید نام آن الکترون را بگذاریم "اریک"....

عدد کوانتوامی اریک عددی بسیار بسیار طولانی است، اما برای این که کارمان را اینجا ساده کنیم، فرض کنید آن عدد بزرگ ۲۳ باشد.
پاولی ثابت کرد در هیچ کجای جهان هستی، حتی در ستاره‌ای در کهکشان، نه تنها هیچ سیب دیگری، بلکه هیچ شیئی دیگر پیدا نمی‌کنید که الکترونش عدد کوانتوامی آن ۲۳ باشد.

حال اگر دستمالی برداریم و سیب را برق بیندازم، از اصطکاک ایجاد شده، انرژی حاصل می‌شود و این انرژی عدد کوانتوامی اریک را ارتقا داده و به مثلا ۲۶ می‌رساند. و درست در همان لحظه تنها الکترونی که در جهان هستی با عدد کوانتوامی ۲۶ بوده، دستخوش تغییر می‌شود.

جهان ما برای حفظ توازن خود، لحظه به لحظه آرایش خود را تغییر می‌دهد. پاولی با اثبات این موضوع جایزه نوبل فیزیک گرفت و گفت:
اگر هر الکترونی دارای ارتعاش منحصر به فرد خود باشد، پس هر شیئی در جهان واجد ارتعاش مخصوص به خود است.

و اما نتیجه‌گیری:✨
وقتی یک سیب با یک اصطکاک کوچک تغییر پیدا می‌کند، بنابراین وقتی که من فرزندم را در آغوش می‌گیرم و می‌بوسم، و یا وقتی که همسرم را می‌بخشم...
و یا وقتی که به همسایه‌ام ناسزا می‌گویم و یا وقتی که دست خودم را خارش می‌دهم....
در واقع دارم دستور زنجیره‌ای از تغییرات را به جهان هستی می‌دهم.
هر اندیشهای که از ذهن ما میگذرد، الکترونهایی را در گستره جهان هستی به ارتعاش در می‌آورد و دستخوش تغییر می‌کند.

اندیشه فقط بر ماده تاثیر نمی‌گذارد، بلکه اندیشه خود ماده است.

غم و غصه مرا غمگین می‌کند و این بزرگترین اشتباهی است که در من اتفاق می‌افتد.

غم و اندوه باید مرا هشیارتر کند؛ چون وقتی زخمی می‌شویم، آگاه‌تر می‌شویم. اندوه نباید بیچارگی را بیشتر کند.

بنابراین رنج را تحمل نکنید، بلکه آن را دریابید... چون رنج کشیدن فرصتی است برای هوشیارتر شدن. (فلسفه بودا).

حرف آخر:✨✨
اگر به جای محبتی که با کسی کرده‌اید، از او بی مهری دیدید، ناامید از محبت کردن نشوید؛
چون برگشت آن را از فرد دیگری، در یک رابطه دیگر و در یک موضوع دیگر، خواهید ديد.

به خاطر همین می‌گویند علم بر آموزه‌های فلاسفه مهر تأیید می‌زند. چون فلاسفه همیشه معتقدند همه چیز در جهان هستی به هم مرتبط است.
تمام انرژیهایی که از شما ساطع می‌شود به شما باز می‌گردد.

مثبت باشید تا مثبت باز پس گیرید.
این مطلب را جدی بگیریم و از کنارش به راحتی نگذریم.
در گستره ی کیهان هیچ اتفاقی بی دلیل و بی حکمت نیست.
قوانین را بشناسیم و بر اساس قانون عمل کنیم.
آن وقت جهان درون و بیرونمان به بهشتی وصف ناشدنی بدل خواهد شد.

@kheradandishe
🌺💞🌺💞🌺💞🌺


ما زندگی را نمی‌شناسیم،
به همین دلیل ملول می‌شویم.
ما زندگی را مکانیکی سپری می‌کنیم،
به همین دلیل افسرده می‌شویم.
ما زندگی را زندگی نمی‌کنیم،
ما فقط خود را به زور با آن می‌کشیم،
به همین دلیل خسته می‌شویم.
در زندگی ملالتی نیست،
ملالت ثمره‌ی ِ ترس ما از زندگی‌ست.
ما نه تنها از مرگ می‌ترسیم،
بلکه از زندگی نیز وحشت داریم.
در واقع، از مرگ می‌ترسیم،
چون از زندگی می‌ترسیم.
وگرنه، مرگ پایان زندگی نیست،
کمال زندگی‌ست.
زندگی کن!
بی‌محابا زندگی کن.
گذشته را رها کن!
آدمی به دلیل ترس است که گذشته را به دوش می‌کشد.
رویاهای آینده را نیز فرا نخوان.
برای اجتناب از زندگی امروزست
که انسان طرح زندگی ِ فردا را می‌ریزد.
امروز زندگی کن، همین‌حالا، همین‌جا.
فردا فریبی بیش نیست؛
فردایی که به نام دیروز گذشته است،
و فردایی که قرار است بیاید.
تنها همین لحظه وجود دارد.
تنها همین لحظه جاودانه است.
خدا را همین حالا بخوان؛
او در همین لحظه به تو لبّیک می‌گوید.
حقیقت، صورت‌های بی‌شمار ِ خود را دوست می‌دارد.
زیرا در همین صورت‌هاست که زیبایی را می‌بیند.

@kheradandishe
🌺💞🌺💞🌺💞🌺


کتاب «شادمانی خلاق»
بخش بیست و چهارم: ارزیابی یک تجربه

نوشتهٔ جیدو کریشنامورتی
ترجمهٔ محمدجعفر مصفا
ناشر: انتشارات صفی‌علیشاه
راوی: رضا

@kheradandishe
🌺💞🌺💞🌺💞🌺


حتی خود را مظلوم پنداشتن هم یک نوع منیت در خود ذخیره کرده است.

برخی افراد چنان تصویر قدرتمندی از مظلوم بودن خویش دارند که مظلوم بودن، بخش اصلی منیت آنها می‌شود و آزردگی و گله‌گذاری بخش اصلی خود آنها می‌گردد.

حتی اگر شکایت‌های تو کاملا موجه باشند، برای خودت هویتی ساخته‌ای که بسیار شبیه زندانی با میله‌هایی از جنس اَشکال فکری‌ست.

ببین که با خودت چه می‌کنی،
یا در واقع ذهنت با تو چه می‌کند. وابستگی عاطفی‌ای را که با داستان مظلوم بودنت داری، احساس کن و نسبت به فکر کردن یا سخن گفتن ناگزیر در این باره هشیار شو. به عنوان شاهد حالت درونی خویش، حاضر باش.
لازم نیست کاری بکنی، تنها شاهد باش، زیرا دگرگونی و رهایی به همراه هشیاری می‌آیند.

@kheradandishe
🌺💞🌺💞🌺💞🌺


منظور از توکل سپردن کارها به خدا، و اعتماد بر لطف اوست، زیرا «توکل‏» از ماده «وکالت‏» به معنى انتخاب وکیل نمودن و اعتماد بر دیگرى کردن است.
بدیهى است هر قدر وکیل توانایى بیشتر و آگاهى فزون‏تر داشته باشد شخص موکل احساس آرامش بیشترى مى‏کند، و از آنجا که علم خدا بى پایان و تواناییش نامحدود است هنگامى که انسان توکل بر او مى‏کند
آرامش فوق‏العاده احساس مى‏کند،
در برابر مشکلات و حوادث مقاوم مى‏شود،
و از دشمنان نیرومند و خطرناک نمى‏هراسد،
در سختیها خود را در بن بست نمى‏بیند
و پیوسته راه خود را به سوى هدف ادامه مى‏دهد.

انسانى که بر خدا توکل دارد هرگز احساس حقارت و ضعف نمى‏کند بلکه به اتکاى لطف خدا و علم و قدرت بى پایان او خود را پیروز و فاتح مى‏بیند و حتى شکست‏هاى مقطعى او را مایوس نمى‏سازد.

هرگاه توکل به مفهوم صحیح کلمه در جان انسان پیاده شود به یقین امیدآفرین، نیروبخش و باعث تقویت اراده و تحکیم مقاومت و پایمردى است.

@kheradandishe
🌺💞🌺💞🌺💞🌺


ما در جستجوي خانه اي هستيم. همه، آگاهانه يا نا آگاه، باخبر يا بي خبر، كورمال كورمال به دنبال يك خانه هستند. جايي در ژرفاي وجودمان احساس مي كنيم كه صاحب خانه اي هستيم. اين احساس بسيار مبهم است اما بطور كامل از ياد نرفته و هيچكس آنرا فراموش نكرده است. به كشوري دوردست مي ماند.

روزگاري كه تو شاد و خوشحال بودي. هيچ تشويش و نگراني، درد و رنج و هيچ مسووليتي نداشتي. زندگي شادماني كامل و يك رقص و آواز بود. اين احساس هنوز در جايي در ژرفاي وجود تو در تكاپوست. همچنان تو را فرا مي خواند تا دوباره پيدايش كني. خودشناسی و عرفان از اين ميل و احساس بوجود آمده است، و گرنه هيچ دليلي براي وجود آن نبود، زيرا هيچ هدف عملي را برآورده نمي كند. به همين دليل از نظر انساني كه عمل گراست، چيزي بيهوده جلوه مي كند. هيچ فايده اي ندارد. تلف كردن وقت است. تو مي توانستي چيزي توليد كني ولي هيچ كاري انجام نمي دهي.

اما اگر انسان عمل گرا، نيم نگاهي به ژرفاي وجود بيندازد اين احساس را در جايي نهفته خواهد يافت كه "‌ زندگي اين نيست. اين، همه زندگي نمي تواند باشد. بايد چيزي بيش از اينها وجود داشته باشد. " البته ما بدرستي نمي دانيم كه آن " چيز بيشتر" چيست اما احساسي مداوم، نيرويي شهودي، در درون ما در تكاپوست.

دير يا زود بايد به آن گوش داد و هر قدر زودتر به آن گوش داده شود بهتر است، زيرا هيچكس نمي داندكه زندگي، كي به پايان خواهد رسيد. زندگي هر آن ممكن است به پايان برسد. اگر انساني در جواني سرسپرده راستين این راه شود و در این راه گام بگذارد، اين امكان وجود دارد كه آن خانه را بيابد.

@kheradandishe
🌺💞🌺💞🌺💞🌺


شمس من و جان من نور جهان ( آن ) من
سّر وجودت نشدمخفي زاسرار من
عشق تو بودي مرا، عقل تو بردي مرا
رقص كنان هاج و واج عاشق و شيدا شدم
غرق تماشا شدم اوج گرفتم برت
غرق تمنا شدم
عشق تو برده مرا، تا به جهان هاي راز
آنچه كه من خواستم، ديدن (آن )روي ماه
گفت: كنون ايست كن ، قلب خود آويز كن
وقت سحر آمدم، ميبرمت تا كجا
هرچه كه خود خواستي، ديدني از آن ِتو
ور نه در اين واديت، هيچ نخواهي بديد
آنكه تواني بديد
نور دو چشمان توست، عافيت جان توست
قلبت خودت راگشا تا بشوي آشنا
عاشق شيدايت، برده قرار دلت
گوش بده دخترم، ميبرمت تا كجا

@kheradandishe
🌺💞🌺💞🌺💞🌺


"رنج نبايد تو را غمگين كند"
اين همان جايیـست كه اغلب مردم
اشتباه می‌كنند ...

رنج قرار است تو را هوشيارتر كند‌،
چون انسانها زمانی هوشيارتر
می‌شوند كه زخمی شوند،
رنج نبايد بيچارگی را بيشتر كند.

رنجت را تنها تحمل نكن‌!
رنجت را درک كن.
اين فرصتیــست براى بيداری،
وقتی آگاه شوی بيچارگی‌ات تمام می‌شود ...

@kheradandishe
🌺💞🌺💞🌺💞🌺


افكار چون تاريكي هستند. ماهيت شان با ماهيت تاريكي يكي است. تاريكي بسيار واقعي بنظر مي آيد اما همين كه نور را وارد كني ناپديد مي شود. تاريكي فقط نمودي ظاهري دارد. پديده اي خيالي است. يه همين دليل، تو نمي تواني مستقيما كاري را در مورد تاريكي انجام دهي. نه مي تواني آنرا بيرون بيندازي و نه مي تواني واردش كني. به هيچ وجه نمي توان بطور مستقيم كاري را در مورد آن انجام داد، زيرا كه اصلا وجود ندارد. هيچ وزني ندارد.

تاريكي همان نبود نور است. يك « ‌نبودن » است. بنابريان وقتي نور را وارد كني به دليل حضور نور، « نبودن » ناپديد مي شود. و چنين است ذهن. ذهن يعني نبود مراقبه. همين كه تو وارد مراقبه مي شوي، ذهن چون تاريكي ناپديد مي شود. و در آن لحظه در مي يابي كه در دنيايي خيالي و غير واقعي به سر مي برده اي.

ذهن همان دنياي خيالي است كه ما در آن زندگي مي كنيم. دنياي واقعي از ما بسيار دور است. ذهن بين ما و دنياي واقعي قرار گرفته است و همواره واقعيت را دگرگون جلوه مي دهد. واقعيت را تفسير مي كند. خودش را به واقعيت تحميل مي كند. هيچگاه نمي گذارد واقعيت را ببيني. حتي نمي گذارد وجود خودت را ببيني. چنان مهم مي شود كه تمركزت بر آن قرار مي گيرد و هردو واقعيت بيرون و درون از نظرت محو مي شوند. بدينگونه چيزي كه واقعي نيست همه زندگي تو را فرا مي گيرد و بر وجودت سايه مي افكند.

تو زندگي ات را از راه ذهن مي گذراني و همه ذهن مي شوي. و اين يگانه مشكل زندگي ماست. زندگي كردن با چيزي خيالي، زندگي كردن در بيهودگي است، در اين نوع زندگي هيچ رشد و بلوغ، هيچ ثروت، هيچ درك و آگاهي، هيچ شادماني، و هيچ زيبايي و حقيقتي وجود نخواهد داشت.

@kheradandishe
🌺💞🌺💞🌺💞🌺

Показано 20 последних публикаций.

1 098

подписчиков
Статистика канала