Репост из: PersonalMedia1
از آنتوان چخوف به اولگا کنیپر 22 سپتامبر-یالتا: "روز بخیر اولگای عزیز, کبوتر خودم, حالت چطور است؟ خیلی وقت است که برایت نامه ای ننوشته ام. وجدانم دارد سیخونک میزند. هر چند آنطور که به نظر میرسد مقصر نیستم. نمیخواهم بنویسم, چه بنویسم؟ از زندگیم در کریمه؟. مادر فردا عازم مسکوست و من هم ممکن است به زودی بیایم. هر چند که روشن نیست که چرا باید بیایم, چرا؟ که تو را ببینم و بعد دوباره ترکت کنم؟ چه جالب, برو عده ای از بچه های تئاتر را ببین و بعد دوباره آنها را ترک کن. از آنجا میروم پاریس, احتمالن به نیس و از نیس به آفریقا, اگر طاعون آنجا نباشد. باید یکجوری این زمستان را سر کنم. عزیزم از دست من عصبانی هستی؟ چکار میتوانم بکنم؟ هوا برای نوشتن تاریک شده است و شمع هایم خوب نمیسوزند. میبوسمت. مرا ببخش, مواظب خودت باش, شاد باش. آنت تو"
[ دلبند عزیزترینم ]
نامه های آنتوان چخوف و اولگا کنیپر
برگردان احمد پوری
[ دلبند عزیزترینم ]
نامه های آنتوان چخوف و اولگا کنیپر
برگردان احمد پوری