«عزیزترینم پیش از آنکه بخوابم دارم برایت نامه مینویسم. نامهی تو شادم کرد. وقتی میخواندمش لبخند بر لب داشتم...
بگو ببینم کجا همدیگر را ببینیم؟ من فقط میخواهم مال تو باشم. برایت پر دردسر است که به دورها برویم؟
خوب زیاد دور نمیشویم!
وقتی من با تو هستم خواهی توانست کار کنی؟
وقتی پیش تو باشم زندگی بهتر از روزهایی خواهد بود که تنهایی؟ ای منزوی وحشتناک جوابم را بده!
اینروزها، مادر حسابی درگیر است باید کمکش کنم...
درک میکنی عزیزم؟ اگر هوا خوب باشد تو میتوانی بیای مسکو مگر نه؟_ نه نگو!»
• ۱۱ مارس، پترزبورگ-شب/ نامه از اولگا کنیپر به آنتوان چخوف
@letterssto
بگو ببینم کجا همدیگر را ببینیم؟ من فقط میخواهم مال تو باشم. برایت پر دردسر است که به دورها برویم؟
خوب زیاد دور نمیشویم!
وقتی من با تو هستم خواهی توانست کار کنی؟
وقتی پیش تو باشم زندگی بهتر از روزهایی خواهد بود که تنهایی؟ ای منزوی وحشتناک جوابم را بده!
اینروزها، مادر حسابی درگیر است باید کمکش کنم...
درک میکنی عزیزم؟ اگر هوا خوب باشد تو میتوانی بیای مسکو مگر نه؟_ نه نگو!»
• ۱۱ مارس، پترزبورگ-شب/ نامه از اولگا کنیپر به آنتوان چخوف
@letterssto