ساعت برگشته، شن ها در حال ریزشن، نوبت مهره های سیاه
رسیده...نگاه من هنوز روی شن هاست...شن هایی که بی
رحمانه میریزن...شن هایی که بهم زمان میدن و زمان رو
میگیرن...شن هایی که میدونستم با گذشت زمان اشک میشن
و از چشمای تو میریزن...دریایی که بهش قسم خورده
بودم...تحمل کن پریزاد... مرد قصه گوی تو باز هم این عشق رو
نجات میده..."
رسیده...نگاه من هنوز روی شن هاست...شن هایی که بی
رحمانه میریزن...شن هایی که بهم زمان میدن و زمان رو
میگیرن...شن هایی که میدونستم با گذشت زمان اشک میشن
و از چشمای تو میریزن...دریایی که بهش قسم خورده
بودم...تحمل کن پریزاد... مرد قصه گوی تو باز هم این عشق رو
نجات میده..."