MADDIE ZIGLER


Гео и язык канала: не указан, не указан
Категория: не указана


^^(In his name)💎
بزرگترین چنل مدی زیگلر{🤘🏽🌿}
^.^[#Update]🌸
^.^[#Pic]🌼
^.^[#Video]🌻
^.^[#Fact]🐾
^.^[#Photo for prof]🌵
"|Cr: (@Eli_mad_9)
"|Info: (@MADDIE9)
"|Pm: (@MADDIE_PM)

Связанные каналы

Гео и язык канала
не указан, не указан
Категория
не указана
Статистика
Фильтр публикаций


پست جدید مدی🔥🔥
#maddie
#pic
@Maddie_ziglerm


ادمین پست و تب می خوایم
هر کی می تونه بیاد پی وی❤️

@Eli_mad_9




Репост из: `Valley🌊'
هری ناخواسته عشق زندگیش تنها دلیل نفس کشیدنش رو ب آغوش سرد صخره ها و اقیانوس بزرگ‌ سپرد.
لویی پرت شد .
و حالا تنها چیزی ک مونده بود هری و بوی نرفته ی لویی تاملینسون و طعم شیرین لباش رو بر روی لبای بی جون هری جا گذاشته بود💙💚`
t.me/EndlessValley


😂😂❤️
یکی دیگه شروع کردم فقط موضوع مدی نیست 😂


پس یکی دیگ باید بنویسی😁❤️❤️😂


:/


هی گایزز دیگه فن فیکLife_love_dream رو ادامه نمیدم 😘♥️


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
ی تیکه از پشت صحنه ی ام وی جدیدی ک مدی توش هس🦋
🦋 #maddie
🦋 #video
🦋 @Maddie_ziglerm


ا بزرگ بود دستشویش هم خیلی دور بود
بلاخره رسیدمو دست و صورتم رو شستم
توی راهرو بودم حدود پنجاه تا پله رو دوباره بالا اومدم همه در حال کار بودن خیلی شلوغ بود
قسمتی ک کار مدی رو انجام میدادن رفتم
هیچکی اونجا نبود ینی کسانی ک دنبالشون بودن نبودن هیچ کدومشون
فقط یه سرباز دم در اتاق افسر،وایستاده بود .
نزدیکش شدم
+رعیست و بقیه کجان؟
سرش پایین بود سرشو بالا آورد سر تا پاهام رو نظارت کرد
-شما؟
+پروییش ب تو یکی نیومده
داشت رو اعصابم میرفت.
-مجوز ورود ب خونه یه مرده رو گرفتن الانم رفتن ببینن چخبره!.
اگه شما همون دوتا پسره هستین شنیدم ک گفتن اگه تو و اون رو ببینن بد میشه تازه شایدم شر راه بندازید
با یه نیشخند مسخره گفت .
اعصابم بهم ریخت
آخه ینی چی ما باید حتما اونجا باشیم تازه شایدم اون دوتا رو اصلا خونش نبره شاید ببره قایم کنه. پیش زین رفتم و همه چیزو گفتم ما میدونستیم پلیسا نمیتونن هیچ کاری کنن پ خودمون دست ب کار شدیم:))))🥀
▲▼▲▼▲▼▲▼▲▼▲▼▲▼▲▼▲▼▲
https://t.me/BiChatBot?start=sc-182228254

@MADDIE_PM
@Maddie_ziglerm
➷ ••#Life_love_dream🎫
این پارت طولانی بود 🌈
اگه بد بود معذرت می‌خوام چون یکم سخته ک بخوای یه اتفاق خیلی طولانی رو توی چند تا پارت تمومش کنی و من تموم سعیمو کردم
نظرو ک بدید دیگه این همه تایپیدم:)))♥️


های منظم پشت سر هم مییومدن
و بلاخره قطع شد
+بفرمایید؟
صدای یه خانوم جوون بود
صداش خیلی نازک بود و معلوم بود خود اون فرد پشت خط برای قشنگی صداش از عمد صداشو نازک و تو دماغی کرده بود .:/
و این برای هری یکم حال بهم زن بود
-سلام من با دیوید کار دارم.
خیلی جدی و امری بود
+ببخشید آقا ب آقای هاپکینز بگم کی پشت خطه؟
-ادوارد
بله، الان وصلتون میکنم
ایشون هم منتظرتون بودن.
صدای زن قطع شد
+اوهه ادوارد منتظرت بودم خوشحالم ک خبرم رو گرفتی مرد.
-من خبرت رو نمیگیرم
مرد از حرص قهقه ای زد ک حتی هری هم شنید
-قرار بود، قرار داد ببندیم چی شد؟ زیرش زدی ؟
اگه زیرش زدی ک..
-ن... نه. مگه میشه اصلا ما باهم شریک خواهیم شد.مرد امروز وقت داری ک بیای شرکت؟
می‌دونی ک ؟!.
سریع حرف هری رو قطع کرد ترسید چون هر چیزی برای رو کردن ذات واقعی این مردو داشت
و همچنین یه شاهد
هر چیزی ک لازم بود، هری خوشحال بود چون تا الان ک از خودش سوتی ای نداد.
و حالامطمعن شده بو خودشه، پس احتیاجی ب اون کارا نبود
-ن امروزوقت ندارم ،فقط خواستم خبر بگیرم ک هنوز پای حرفت هستی یا ن ؟
بلاخره کار کوچیکی نیست مگه ن دیوید؟
مرد یکم عصبی شد حتی زنش هم اون رو دیوید صدا نمی‌کرد ینی کسی جرعت همچین کاری رو نداشت
+اهوم،من جلسه دارم بعدا با هم حرف می‌زنیم ادوارد
-عاممم دیوید،استایلز صدام کن اینجوری راحت ترم
و نیشخند شیطانی ای زد ک مرد پشت خط هم اونو احساس کرد!.
و بدون اینکه منتظر جوابی از طرف مقابلش باشه تلفن رو قطع کرد. تلفنش رو توی جیبش گذاشت نفس عمیقی کشید.,
ک یه دفه صدای دست زدن همشون توی اون اتاقک کوچیک طنین انداز شد.
یکی از افسرا ک بیشترین درجه و مقام رو داشت نزدیک هری شد لبخند ملیحی روی لباش بود دستش روی شونه ی هری گذاشت و اونو سمت خودش هل داد و محکم بغلش کرد
و با کف دستش آروم روی کمرش(ب معنی تشویق ) چند بار زد
+سوپرایزام کردی استایلز
واقعا ،واقعا عالی بودی بینظیری
ب جرعت میتونم بگم تو جز کیانی هستی ک تو دنیا بی نقصی .
چ سعادتی ک با همچین آدمی روب روعم.
هری هم متقابلاً بغلش کرد
-هر کسی یه نقص داره آقا!
از هم جدا شدن و همه با خوشحالی رفتن تا زود تر کارشون رو انجام بدن
هری و زین تو اتاق تنها بودن و هیچ حرفی هم نمی‌زدند.
زین بلاخره استارتو زد.
+هری ،حقیقتش بابای من بااین همه ابحتش انقد جسورانه مثل تو حرف نزده بود ،البته من ندیدم آخه اون هر روز با ده نفر مثل این آدم سروکار داره .
و داشتی بایه آدم خیلی خترناک حرف می‌زدی و ممکنه بعدش هر اتفاقی بیفته و انگار تو چیزی برای از دست دادن نداری ،انگار جدی بودی
یکم تعجب کردم .
-انگار ،زین مالیک،انگار
جدی بود فقط با زین انقد سرد حرف میزد.
وگرنه هری آدم خیلی شیرینیه ,البته با هر کسی زود صمیمی نمیشه و اونارو تو نگاه اول نمی‌شناسه ولی ب این یکی حس خوبی نداشت. با باز شدن در حرفهای اونا هم قطع شد
یه پسر 16ساله ای وارد شد‌ .
دو تا ظرف غذا و نوشیدنی و چیزای دیگه ک یه شامو تکمیل کرده بود،همراه داشت.
سلام آقایون مطمعنم خیلی گرسنتونه
الان ساعت یک و نیم شبه ب
به چیزی بخورید چون فک کنم تا صبح باید بیدار باشید هری و زین جا خودن چقد ساعت زود گذشته بود
هری روز قبلش هم نتونسته بود غذا بخوره و وقت خیلی زیادی بود غذا نخورده بود ولی ب روی خودش نیاورد
-هی پسر جون دو نفر گم شدن میگی بیا شام بخوریم
صدای زین بود باعصبانیت میگفت
پسر کم نیاورد و حرف زینو کامل کرد
+ببخشید آقا ولی شما اینجا نمیتونی هیچ غلطی کنی و یه چیز دیگه نمیزارن شما برید چون اینجوری هم برای خود عوضیاتون و هم خانوادتون خطر داره.
و با عصبانیت اتاقو ترک کرد و درو محکم کوبید. هری ناخوداگاه لبخندی روی لباش اومد طرف میز رفت و غذاش رو برداشت وبا اشتهای غذاشو میخورد و واقعا صحنه ی زیبایی درست کرده بودو موهای کوچیکش هم تو صورتش ریخته شده بودن
-هی هری مزش چطوری چون من فقط نهار خوردم و واقعا گرسنمه میترسم غذاش مریض مکنه
با کجخنده ی عصبی ای گفت
داشت بهش تنه میزد.ولی اونم گرسنش بود!.
+خفه شو زین من درمورد مزش کاری ندارم فقط میدونم خیلی گرسنمه
صدای گرفته ی هری بود ک با دهن پر می‌گفت.
پ زین هم شروع کرد به غذا خوردن
-----------------------
6 hours later
6ساعت بعد

هر کدومشون نشسته یا تکیه ب صندلی خوابشون برده بود.
------------
Harry:
از خواب بیدار شدم خوابم برده بود زین هم روی مبل خوابش برده بود
از جام بلند شدم
ساعت نزدیکای هفت بود
یه کش و قوسی ب خودم دادم پنجره رو باز کردم هوا خیلی سرد نبود
هوا عالی بود
ولی حال خوبی نبود.! دیروز چ روز نحسی بود همه چیز از همه طرف از همه‌جا بر علیهمون پیش می‌رفت
اعصابم دوباره خورد شد
پوففف
یه اینه ی کوچیک اونجا بود طرفش رفتم موهام به هم ریخته شده بود کش موهامو وا کردمو با دستم مرتبشون کردم
هنوز منگ خواب بودم درو باز کردم و ب طرف دستشویی رفتم انقد ک اونج


⛓Life_love_dream☯
#prt_25🖤🖤💜💜
بعد اینکه همه چیزو براش تعریف کرد
قرار شد دو تایی با هم دیگه برن مدی و کنزی رو نجات بدن. (خیال باطل😂😐)
+خب جذاب اسمتو نگفتی؟
صدای زین بود ک دوباره خیلی ملایم شده بودو با قیافه ی کنجکاوانه نگاش میکرد.!
هری با چهره ی سرد برگشت سمتش.
-اولین ک انقد منو اینجوری صدا نکن دوما اسمم هریه .
+عاممم ،هری . اسمتو دوست دارم
سعی میکرد صمیمی باشه حتما میخواست باهاش دوست بشه ولی هری ن .
شایدم زین از اونایی ک محلش نمیدادن بیشتر نظرشو جلب میکرد.
-خب؟
زین بدون اینکه چیزی بگه چنگی ب موهاش زد، نفس صدا داری کشیدو شروع کرد:
+ دوست دخترم نیست ولی اون تصادفش با من بوده ینی اینکه من بهش زدم
با اضطراب گفت
-اووههه پ کار تو بوده
با نیشخند گفت، نخواست ادامه بده
آخه اون پسر همون زین، خیلی بد نگاش میکرد و دنبال بهانه بود تا بحثو ب جایی ک خودش میخواست بکشه.
انگار گی بود شایدم بایسکشوال.
ولی هری انقد جذاب و خوشتیپ بود ک دل هر دخترو پسری رو ببره.
هری از روی صندلی چوبی بلند شد دستشو آروم توی جیبش قرار داد و کش مشکی کوچیکی از توی جیبش درآورد
زین با دقت کامل حرکاتش رو زیر نظر داشت
کشو توی مچ دستش جا دارد. و خیلی آروم موهاشو صاف کرد و با ظرافت کامل موهاشو گوجه ای بست
خیلی جذاب شده بود گوجه ای واقعا بهش مییومد
زین چشماشو گشاد تر کرد و جذب موهاش شده بود
تعجب کرده بود واقعا یه پسر چطور می‌تونه انقد جذاب باشه وقتی ک موهاشو می‌بنده
باورش یکم براش سخت بود ولی این حقیقت زیبا ولی در عین حال خطرناک رو قبول کرد.
-این حرفا مهم نیست زین مالیک.
+اسمم زینه ، مستر هری.
با یه تکخنده ی عصبی گفت، بدون معطلی گوشیش رو از توی جیبش برداشت و کمی از هری دور شد و ب افرادش زنگ زد بلاخره انقد وضعشون خوب بود ک بالای چهل پنجاه نفر آدم داشته باشه .!
تلفنش تموم شد
سمت هری اومد
+کارتشو میتونم ببینم ؟و همینطور ک‌ سرش تو گوشیش بود گفت
ولی یه چشمش ب هری بود و زیر زیرکی نگاش میکرد و هر وقت هری نگاش میکرد سریع چشماشو میدزدید
(زری*----*). معلوم نبود قصدش از این کاراش چیه ولی نگاه کردن بهش و اون تتو های زیباش روی بدنش ک اون هودی مزاحمش پوشونده بودشون خیلی خوب بود. بلاخره هری رشته ی افکارش رو پاره کرد
دستش رو دراز کرده بود و داخلش یه کارت آبی تیره با کلی نوشته داشت. آروم از دستش گرفت نا خود آگاه دستش ب دست هری کشیده شد و خبر صفت پوستش رو داد
دستی ب نرمی ابریشم، و ب داغی آتیش داغ فروزان. ب خودش اومد هری دستش رو کشیده بودو با جدیت کامل نگاهش میکرد....
کارتو دوسه بار نگاه کرد شماره ی اون مرد بود و خیلی چرت و پرتای دیگه
دست چپش رو بالا آوردو ب ساعت یه نگاه انداخت 12 شده بود
دوباره حواسش رو ب کارت داد
+دیوید هاپ کینز
شرکت تجاری وسایل خانگی
کمی مکث کرد
+واییی چ شرکتی هم هست خب هری وضعت اگه خوب بوده الانم بهتر شد.
حواسش ب وقت و زمان هم بود ولی چون نمیتونستن کاری بکنن, زین مزش رو می ریخت.
هری پوف عصبی ای کشید
زین داشت رو اعصابش پیاده روی میکرد
-بس کن
نسبتا بلند گفت
-چرا مثل یه بچه ی آدم نمیشینی یه فکری کنیم اون دوتا کجان.!
-من توعه عوضی رو آوردم تا یکاری کنی، فک کردم میتونم بهت اعتماد کنم
و تو کمکم میکنی.
زین تعجب کرد تازه قضیه دستش اومده بود
+عامم معذرت می‌خوام هری،انگار خیلی تند رفتم.اصلا قصد ناراحت کردنت رو نداشتم !.
خودش تعجب کرد اون اهل معذرت خواهی نبود ولی اون پسر کاری کرده بود ک معذرت خواهی کنه
ب خودش لعنت فرستاد
توی ذهن زین مالیک کلمه ی ببخشید یا هر چیزی ک تو این خانواده باشه وجود نداشت
شایدم خودش از توی لیستش حذف کرده بود
------------------
ب ایستگاه پلیس رفتن و همه چیزو تعریف کردن
و قرار شد از اونجا زنگ بزنن تا ردیابی کنن و اونجوری یه مجوز وارد شدن ب خونش رو داشته باشن،البته بدون زنگ هم می‌تونستن خونش رو پیدا کنن ولی میخواستن مطمعن شن تا اون همون مرده یا فقط خواسته هری رو گول بزنه
و مدی و کنز رو نجات بدن. بلاخره موقش رسید هری نفس عمیقی کشید میترسید صداش بلرزه یا نفسش بگیره
ادم لوس یاخیلی حساسی نبود ولی تنفسش در بعضی مواقع اذیتش میکرد
و این دردسر سازو مشکل زا بود .
کارت دستش بود انقد دست دستی شده بود یکم از کارت خراب شده بود
بلاخره کارت مهمی بود
انگشتای سردش رو روی دکمه های حرارتی گوشی فشرد
عددی نیومد
انقد ک دستاش سرد بودن کار نمی کرد می ترسید، میترسید خراب کنه یا مدی رو پیدا نکنه !.
زین کنارش بود
پوفی کشید و چنگی ب موهای مشکی نسبتابلندش زد.
گوشی‌رو از دستش چنگ زد
کارتو گرفت و شماره رو وارد کرد خیلی ریلکس گوشی‌رو دست هری داد با دستای لرزونش گوشی‌رو گرفت و کنار گوشش گذاشت. همه‌جا سکوت بود
پنج تا پلیس باهاشون بودن و یه کارگاه
دو تا افسر سه نفر دیگه ک لباس مردم عادی رو داشتن ولی پلیس بودن ک معلوم نمیشد چ مقامی دارن !.
صدای بوق


New shoot
#maddie #shoot
@Maddie_ziglerm


Maddie via IGS
#maddie #IGS
@Maddie_ziglerm


Kenzie via IG
#kenzie
#IG
@Maddie_ziglerm


Maddie via IG
#maddie
#IG
@Maddie_ziglerm


👀🌊🌊
@Maddie_ziglerm


Maddie via IGs
#maddie #kenzie #tonya
@Maddie_ziglerm


Cameron via IGs
#maddie #cameron
@Maddie_ziglerm


Kenzie via IGs
#kenzie #maddie
@Maddie_ziglerm

Показано 20 последних публикаций.

22

подписчиков
Статистика канала