"چگونه خود را تغییر دهیم"
اگر میخواهی تغییر کنی، ابتدا باید خودت را بشناسی. برای اینکه خودت را بشناسی باید بتوانی خودت را مشاهده کنی. زیرا آدمی هر آنچه را که قرار است تغییر دهد، باید ابتدا خوب ببیند. برای دیدن خود، قبل از هر چیز باید "توقف" کنی. نمی توانی همچون گذشته به راه خود بروی و بگویی میخواهم خود را تغییر دهم! آن که در جنگلی گم می شود ابتدا می "ایستد". این "ایست" یک کیفیت درونی و در عین حال لازم و ضروری است.
ما انسانهای حرّافی هستیم. حرفهایی بیهوده و ناسنجیده زیاد می گویم. این مشکل که یک بیماری است باید با سکوت بر طرف شود. زیرا پر گویی نمیگذارد که ما خود را مشاهده کنیم. ما در حرف هایمان گم شده ایم.
مشکل بعدی، دروغگویی ماست. ما نه تنها به دیگران که به خودمان نیز مرتب دروغ می گوییم. مثلاً؛ من آدم خوبی هستم، مهربان و فهیم و بر حق ام. فکرهایم همه درست است و این دیگرانند که مرا درک نمی کنند و غیره. اینها همه مشتی دروغ است که ما هر روزه به خورد ذهنمان می دهیم.
دروغگویی به خود ممنوع!
مشکل دیگر باورها و اعتقادات و خرافاتی است که عمدتاً از کودکی به جان مان ریخته اند و ما نیز آنها را یدک می کشیم. باید همه باورهای غیر معقول و ناکارآمد و بازدارنده را شجاعانه به دور بریزیم. نباید برداشت هایمان را عین حقیقت بپنداریم. برداشت های ما، برداشت های ماست و حقیقت همواره برتر از هر برداشتی است.
مشکل دیگر احساسات و عواطف کور ماست. ما به این چیز و آن چیز احساس وابستگی می کنیم و دلبسته ی چیزهای موهوم و از دست رفتنی هستیم. اینها همه مانع دیدن خود است... یک سالک اینگونه خود را "مشاهده" می کند. و این مشاهده است که به شناخت از خود منجر می شود. و چنین شناختی باعث تغییر می گردد.
ای دوست، حرف از تغییر زدن، تغییر نمی آورد. معرفت یافتن به خویش است که منجر به تغییرات اساسی می شود. و یادت باشد تا خودت تغییر نکنی، جهانت تغییر نخواهد کرد.
مسعود ریاعی
@mahfelekhodshenasi
اگر میخواهی تغییر کنی، ابتدا باید خودت را بشناسی. برای اینکه خودت را بشناسی باید بتوانی خودت را مشاهده کنی. زیرا آدمی هر آنچه را که قرار است تغییر دهد، باید ابتدا خوب ببیند. برای دیدن خود، قبل از هر چیز باید "توقف" کنی. نمی توانی همچون گذشته به راه خود بروی و بگویی میخواهم خود را تغییر دهم! آن که در جنگلی گم می شود ابتدا می "ایستد". این "ایست" یک کیفیت درونی و در عین حال لازم و ضروری است.
ما انسانهای حرّافی هستیم. حرفهایی بیهوده و ناسنجیده زیاد می گویم. این مشکل که یک بیماری است باید با سکوت بر طرف شود. زیرا پر گویی نمیگذارد که ما خود را مشاهده کنیم. ما در حرف هایمان گم شده ایم.
مشکل بعدی، دروغگویی ماست. ما نه تنها به دیگران که به خودمان نیز مرتب دروغ می گوییم. مثلاً؛ من آدم خوبی هستم، مهربان و فهیم و بر حق ام. فکرهایم همه درست است و این دیگرانند که مرا درک نمی کنند و غیره. اینها همه مشتی دروغ است که ما هر روزه به خورد ذهنمان می دهیم.
دروغگویی به خود ممنوع!
مشکل دیگر باورها و اعتقادات و خرافاتی است که عمدتاً از کودکی به جان مان ریخته اند و ما نیز آنها را یدک می کشیم. باید همه باورهای غیر معقول و ناکارآمد و بازدارنده را شجاعانه به دور بریزیم. نباید برداشت هایمان را عین حقیقت بپنداریم. برداشت های ما، برداشت های ماست و حقیقت همواره برتر از هر برداشتی است.
مشکل دیگر احساسات و عواطف کور ماست. ما به این چیز و آن چیز احساس وابستگی می کنیم و دلبسته ی چیزهای موهوم و از دست رفتنی هستیم. اینها همه مانع دیدن خود است... یک سالک اینگونه خود را "مشاهده" می کند. و این مشاهده است که به شناخت از خود منجر می شود. و چنین شناختی باعث تغییر می گردد.
ای دوست، حرف از تغییر زدن، تغییر نمی آورد. معرفت یافتن به خویش است که منجر به تغییرات اساسی می شود. و یادت باشد تا خودت تغییر نکنی، جهانت تغییر نخواهد کرد.
مسعود ریاعی
@mahfelekhodshenasi