ماری‌جُوانا


Гео и язык канала: не указан, не указан
Категория: не указана


ماری که جوانان را می‌گزد.

Связанные каналы  |  Похожие каналы

Гео и язык канала
не указан, не указан
Категория
не указана
Статистика
Фильтр публикаций


عشق منی تو :))))🚶🏻‍♀️🚬


Репост из: مستانه
من فقط عاشق اون “🚶🏻‍♀️🚬” شدم که محبوب ترین پست سال قبلم بوده !!! 🚶🏻‍♀️🚬🚬🚬🚬🚬


تنها جایی که امسال برف اومده، پس‌زمینه‌ی تلگراممه.


قطعه «در زلف تو آویزم»
علیرضا قربانی
موسیقی: حسام ناصری
شعر: امیرخسرو دهلوی

متن ترانه


🌐 @AlirezaGhorbaniOfficial

🌐 @alirezaghorbaniconcert




آدم از اپلیکیشن ایرانی استفاده کنه دیگه امنیت هیچ معنایی براش نداره. با هک داده‌های اسنپ فود به تموم آدرس‌ها، تلفن، شماره‌کارت، آی‌پی و حتی اینکه چه سسی دوست دارید هم دسترسی پیدا کردن و تنها چیزی که میتونه امنیت ماها رو تامین کنه یه چهار قل چسبوندن دم در خونه‌ست.


این دو روز تقریبا با همهههه‌ی اطرافیانم دعوا کردم.
اگه با شما دعوا نکردم بیاید طرفم🫵👊


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
چهره‌ی ویگن خیلی شبیه بابابزرگ خدابیامرزمه.
بابابزرگم شاعر مسلک بود، مهربون و بسیار مذهبی.
هر وقت می‌خوام یه نصیحت از بابابزرگم رو آویزه‌ی گوشم کنم این ویدیو رو پلی می‌کنم تا به ناخودآگاهم بقبولونم بابابزرگم دیدگاهش این بوده و حالا... باید بگم که بابابزرگ خدابیامرز بارها بهم گفت: این دنیای بی‌وفای امروز، بی‌جام شراب صفا نداره ^_^


Репост из: ??اندرونی
لیترالی هرروز یکی از دوستانم رو به مهاجرت میبازم‌. هرروز. واکنشم به عکس های فرودگاهی داره کم کم شبیه عکس های ترحیم میشه. ععع فلانی هم رفت! چه حیف ولی راحت شد...
دارم فکر میکنم احتمالا آخرین نسلی که در جوانیش انقدر زیاد رفیق ازدست داده زمان جنگ بوده که آدم ها میرفتن جبهه و دیگه برنمی‌گشتن یا در بمباران کشته میشدن یا مجبور به ترک خانه و محله و شهرشون میشدن.
حس میکنم الان هم تو جنگیم خبر نداریم. یکم که بگردیم تیر و ترکش هاش رو تو قلبمون پیدا میکنیم....


: من یه فندک دارم که به شما میفروشم هزار تومن.
+ خوب روشن می‌شه؟
: یه سعی ریزی می‌کنه، ولی فقط آتیشش ماتحت داخلی شما رو میسوزونه، نه اجاقتونو روشن می‌کنم، نه شومینه‌تون رو و نه حتی سیگار خاک‌بر سریتون رو.
+ وا؟
: والا. واسه این امور اخلال در نظم عمومی باید بری یه فندک‌شکن نصب کنی که اونم جرمه، اما پسرعمومون بهتون میفروشه.

+ فندک خودتون چیه؟

: این اقدام علیه امنیت ملیت رو نادیده می‌گیرم، ولی از فردام همین فندک رو میدیم سه هزار تومن ^_^




خونه که هستیم حین کارای معمولی روز مثل میوه خوردن، ریختن چای، جارو کشیدن خونه و ... چشمم که به محمود میفته یکهو جمله‌ای شبیه "اوا خاک عالم" میگم و بعد از کمی مکث اون جمله رو توضیح میدم که: چقدر تو قشنگی🥹😍
حالا دیشب داشتم واسه اهالی خونه شیرموز میاوردم که ناخودآگاه با همون لحن گفتم: ای وااای من...
مامان فوری نیم‌خیز شد گفت چی‌شده؟ بابا گفت: سینی سنگینه؟ بعد همین‌جور مامان و بابا نگاهم کردن و با نگرانی منتظر پیدا کردن مشکل بودن که من با شرمندگی گفتم: هیچی، محمود خیلی قشنگه فقط :)))


دریغ کرد
من و پروانه داریم برمی‌گردیم.


واقعا فرهنگ سرزنشگر کره‌ی جنوبی وحشتناکه. هر بار خبر خودکشی یکی از هنرمندهاش میاد اونم به‌خاطر یه‌سری اتفاقای معمولی و شخصی زندگیشون.
لی سون‌_کیون خودکشی کرده چون بخاطر اعتیادش خیلی بهش حمله شده. تو فکر کن، خود اعتیاد هزار جنبه‌ی روانی داره، فردی که درگیرشه هزار درگیری روانی کاملا شخصی داره، اونقدرم بهش فشار بیاری که بزنه دخل خودشو بیاره.
حتی من چندجا خوندم این اعتیادی هم که ازش دم می‌زنن شیشه و هروئین و اینا نیست، منم! ماری‌جوانا!

آپدیت: حتی همینم تهمت واهی بوده


حاج خانوم زنگ زد.
گفت بیرون یه بارونی میاد. بلد نیستم عکس و فیلم بگیرم برات بفرستم، گفتم زنگ بزنم :)


مردم حالشون بد میشه یه جماعتی بسیج میشن براش جوک میگن تا بخنده، من حالم بد میشه میام اینجا جوک میگم یه جماعتی بخندن.


خواهرم چند هفته پیش یه ویدیو فرستاده بود از بالکن خونه‌شون که داشت بارون میومد. یه جا گوشی رو گذاشت کناری و با ذوق خم شد که قطره‌های بارون بخورن به انگشت‌هاش.
مامان امروز درد داشت و از اثرات مسکن‌های قوی، هذیون می‌گفت. یه جا با گریه اسم خواهرم رو داد زد و گفت از لبه‌ی بالکن برو اونور.
چند دقیقه بعد در حالیکه داشت منو نگاه می‌کرد گفت: پری خوبه؟
اشکهاش رو پاک کردم و گفتم: آره خوبه عزیز دلم... خوبه...


خب من قربون لاک و انگشتات 😭💙


با خواهرم حرف می‌زدیم و به مامان اصرار می‌کردیم بمونه پیشم تا دوره‌ی بعدی درمانیش. هی گفت نه نمیشه، خونه‌تون کوچیکه مزاحمتون میشم.
خواهرم گفت بابا چه مزاحمتی، چیکارشون داری.
مامانم گفت: دخترم این چند وقتی که اینجا بودم محمود با خیال راحت یه دستشویی نرفت، هال کوچیکه از ترس پیچیدن صدا معذب میشه.
همونجا گفتم مامان تو بمون، قول می‌دم محمود تو دستشویی صدای بمب و خمپاره بده.
بعد رفتم تو اتاق ماجرا رو واسه محمود تعریف کردم و با نگاه معناداری بهش گفتم: پای سلامت مامان درمیونه.... دریغ نکن عشقم :)))


Репост из: زوربای یونانی
اگه از من می خواستن سر پیری یه نصیحت داشته باشم واسه جوونها، می گفتم: اگه والدینتون یادتون دادند که از زمان حالتون استفاده کنید و لذت ببرید و منتظر زمان بهتر و وقت مناسب تر نباشید، همین الان برید دستشون رو ببوسید. اگه یاد نگرفتید، همین الان پاشید و این « مهاااارت» رو یاد بگیرید، چون از نون شب لازمتره واستون. و لطفا و لطفا به بچه هاتون هم یاد بدید. متاسفانه فرهنگ ما بر اساس وعده وعیده. لطفا وعده آینده و بهشت و رو بذارید دم‌ کوزه. هیچ کس نمی تونه تضمیین کنه در آینده چی پیش میاد.

Показано 20 последних публикаций.

9 022

подписчиков
Статистика канала