12:30


Гео и язык канала: не указан, не указан
Категория: не указана


-i just want u..
-if you want to tallk:
https://t.me/HarfinoBot?start=f83443b249dae96

Связанные каналы

Гео и язык канала
не указан, не указан
Категория
не указана
Статистика
Фильтр публикаций


Репост из: черная орхидея
Challenge✨
این پیام رو فور کنید بیام دیلیاتون رو ببینم و با توجه به وایبتون از پینترست فوتو بدم
به کسایی که بیان پیشم هم اهنگ میدم.


Репост из: dark room'
🚷!Challenge♡:
این پیامو فور کنین به چنلاتون نمره بدم


Репост из: Tree house
چنلای کوچولو فور کنید رندتون کنم
همکاری کنید بام•-•♡


Репост из: -میم-
فور کنین دوتا ازتون فور کنم🍓
*منم بشم 240تا؟🥹*


Репост из: Good feeling..
این پیامو با یه پست از چنلم فور کنید منم دو تا فور میکنم
-ظرفیت نداره فقط یه چند نفر بیاد 310 شیم.


Репост из: 𝐎𝐍𝐋𝐘 you
فور کنید بین دوگروه پلیس نفوذی و مافیا قرارتون بدم و احتمال کشته شدن هر اعضای باندتون توسط مافیا/پلیس بنویسم.
ظرفیت:865 شیم


🩶-‌این‌ تکستو ‌فور ‌کنید ‌تا بهتون ‌بگم ‌‌اگر قرار باشه ‌باهاتون ‌برم ‌دیت ‌کجا باتون میرم
🩶-این وسط یکمم زیاد شیم؟


بارون شروع کرد به باریدن، اونقدر تند شده بود که هیچکس توی دلِ شهر پرسه نمیزد، همه تو خونه هاشون بودن و از خیس شدن در امان..
با نوک کفشم گودال آبی که پیش رویم بود رو لگد کردم و به راهم ادامه دادم..
اونقدر راه رفتم که رسیدم به پارکی که قبلا پر بود از صدایِ جیغ و خوشحالی بچه ها اما حال خالی بود از هر صدای خنده ای که باید توش وجود داشته باشه!
لبخند کجی زدمو به سمت پارک رفتم، قطره های بارون که به سرسره ها و تاب میخورد عجیب صدای قشنگی داشت، صداش طنین انداز مغز و روحم شده بود..
روی تاب نشستم و بی توجه به خیس شدن تمام لباس هام شروع کردم به تاب خوردن‌، لبخند به لب داشتم، میخندیدم اما همین که سرم رو کج کردم با تابی که کنارم بود مواجه شدم، مشکلی نداشت اما خالی بود..
درست مثل جای خالی تو درون قلبِ من...
اینجا هم همانند آنجا خالی بود:)


پاهامو بیشتر توی دلم جمع کردمو به غروب افتاب زُل زدم، آسمون نارنجیِ نارنجی شده بود، باد خنکی میوزید و باعث شد دلم بخواد کش موهامو باز کنم تا باد لابه لای موهام بپیچه و هر تار مو رو تو آغوش بکشه.
لبخندی زدم و به خورشید چشم دوختم، داشت میرفت، به ساعتِ توی دستم نگاه کردمو شروع کردم به لحظه شماری کردن
۳..۲..۱و تمام.. خورشید غیب شد، اما آسمون هنوزم نارنجی بود
لبخندی زدم یادم افتاد به تو، با بودنت توی زندگیم، آسمونِ مشکی قلبم تبدیل شده بود به روشن ترین رنگِ موجود توی جهان، اما تو رفتی، توهم مثل خورشید غیب شدی، اما رد پای رفتنت هنوزم توی قلبم هست، هنوزم یه تیکه از قلبم روشنه‌و میدرخشه به امید اینکه برگردی تا کلِ قلبمو روشن کنی:))


خواستم تکست بنویسم، یاد چشماش افتادم هرچی که بود ونبود از ذهنم پرید!


نیمه های شب بود که از خونه زدم بیرون، بی‌مقصد شروع کردم به راه رفتن، نمیدونستم ته این راهی ک میرم به کجا خطم میشه اما دلم میخواست برم، میخواستم فقط دور شم، از هرچیزی که مربوط به منه فاصله بگیرم و یه منِ جدید شم، یه مَنی که تنهایِ تنهاست، یه مَنی که دیگه‌ لبخند به لب نداره..
اونشب از خونه زدم بیرون و خودمو تو کوچه پس کوچه های روحَم گم کردم!
آره، اون قلب خونه من بود، خونه ای که پر شده بود از عطر تنِ تو، صدای خنده های تو، چشمای پر از ستاره ی تو..اونجا‌ خونه من بود و ولی هیچ شباهتی به جایی که متعلق به من باشه نداشت...
اون شب رفتم و دیگه نتونستم خودمو پیدا کنم و الان چند ماهه که بی مَن دارم توی خلسه زندگی میکنم:)


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
-تودلیل‌من‌برای‌بودنی‌من‌دلیل‌تو...🤍


دلم رابطه ای رو میخواد که وقتی یکی نزدیکم شد پارتنرم بیاد یقه طرفو بگیره بهش بگه"یبار دیگه دورو برش تورو ببینم بهت حالی میکنم دورو بر زندگی آدم چرخیدن یعنی چی"


داشتم از دور نگاش میکردم، موهاش و چشماش توی آفتاب یه جوری جذابش کرده بود که لبخندِ روی لبام اصلا پاک نمیشد..هرچقدر تلاش میکردم نگامو یه جای دیگه ثابت کنم بازم چشمام بهم خیانت میکرد و بهش نگاه میکردن!
یعنی خب توی اون لحظه کل بدنم داشت بهم خیانت میکرد جز مغزم، قلبم داشت بخاطرش از قفسه سینم خودشو مینداخت بیرون، چشمام حاضر نبودن جای دیگه ای رو نگاه کنن، لبام که نمیخواستن دست از لبخند زدن بردارن و تک تک سلولای بدنم که نمیتونستن دست از دوست داشتنش بکشن..
این وسط فقط مغزم بود که لجبازی میکرد و به همشون دستور میداد از کارشون دست بکشن اما بازم مغز به این ابهتش نمیتونست منو در مقابل اون نگه داره و جلومو بگیره:)


کاش بودی، سرمو میزاشتم روی پاهات و توهم با دستات موهامو ناز میکردی، اونقدر با موهام بازی میکردی که گیج خواب میشدم، تهشم باهم میرفتیم روی تخت میخوابیدیم و یکیمون بیدار میموند و با عشق اون یکیو نگاه میکرد و تا صب قربون صدقش میرفت:)


گر دوست داشتنت دیوانگی باشد پس من دیوانه ترین دیوانه این شهرم


-U are my heart but out of my body..🤍


کی میخوای بفهمی وقتی بیشتر از همه اذیتت میکنم، بیشتر از همه حرصت میدم، بیشتر از همه سربه سرت میزارم، بیشتر از همه قهر میکنم و بیشتر از همه ازت دوری میکنم یعنی بیشتر از همه دوست دارم احمق؟


از همتون متنفرم، میدونین چرا؟
چون هیچکدومتون درکم نمیکنید، هیچ کدومتون حاضر نیستید خودشو بزاره جای من تا بتونه یکم از حسایی ک دارم الان رو درک کنه
همتون فقط سریع جبهه میگیرید، که فلانه اون طوره، خب بزار باشه، من اهمیتی نمیدم، چون نمیتونم دیگه
اره افرین دقیقا، نمیتونم
چون دیگه از لبخندای مسخره و فیکی که میزنم خسته شدم
از این خسته شدم ک هیچ کس حاضر نیست بفهمه چقد دارم بدبختی میکشم
خسته شدم از اینکه باید برای هر کس‌و ناکسی تلاش کنم تهشم میان دوتا حرف بار آدم میکنن و میرن
خب یه بارم شما تلاش کنید، یه بارم شما نشون بدید، یه بارم شما بگید دوست دارم
به کسی برمیخوره؟
از اینکه اینهمه رو عصاب و بیشعورید خسته نشدید؟
از این همه اِدا و انتظار و توقع زیاد از حد از یه آدم خسته نشدید؟
بخدا که خیلی مسخره اید.


دلم میخواد یه شب یواشکی کولمو پر شکلات کنم، ال استار قرمزمو بپوشم و برای همیشه برم، برم یه جایی که همتون دلتون برام تنگ بشه..
برم یه جایی که فرار کنم از همتون، از دوستام، از خانوادم، از تو!
برم جایی که خبری از دروغاتون نباشه، از الکی بودناتون، از الکی دوست داشتناتون، از الکی حرف زدناتون
من فقط میخوام برم، میخوام برم چون خسته تر از اونیم که بمونم تا بتونم برای کسی تلاش کنم

Показано 20 последних публикаций.

464

подписчиков
Статистика канала